بابابزرگم دوستی دارد به نام «مشت حسن» که شخصیت عجیب و غریبی دارد و تا آنجایی که من اطلاع دارم از نظر دیگران دوست داشتنی و جذاب نیست و از مصاحبت با او کسی خوشحال که نمیشود هیچ، بلکه عصبی و گریزان هم میشود و به قول بابابزرگم «سوز در بیارترین» آدم دنیاست!!!
دیروز که برای دیدن بابابزرگ به منزلشان رفته بودم مادر بزرگ با حالتی متعجب و شگفت زده گفت میگویند مشت حسن انرژیدرمانی میکند و شخصی را که مدت زیادی ویلچرنشین بوده مداوا کرده و او دیگر از ویلچر استفاده نمیکند!!!
همگی کنجکاو شدیم چگونه این مشت حسن که از جذابیت بویی نبرده، توانسته انرژیدرمانی کند و به این درجه از کمال و معرفت برسد!
مادر بزرگ اصرار داشت به دیدن مشت حسن برود و برای درمان زانوهایش از انرژی او مدد بگیرد! میگفت تمام پیرزنهای مسجد در مورد معجزه مشت حسن حرف میزنند و تصمیم دارند برای درمان تمام امراضشان به او مراجعه کنند!!!
من به مادر بزرگ پیشنهاد دادم اگر صلاح بداند قبل از مراجعه به مشت حسن، بنده تحقیقی کنم و با آن آقایی که مشت حسن او را درمان کرده بود صحبتی داشته باشم و از صحت و سقم ماجرا سر در بیاورم!
وقتی به دیدن آن آقا رفتم متوجه شدم واقعاً روی پاهایش راه میرود و تا سلام کردم با حالتی عصبی پرسید: برای صحت اثر انرژی درمانی مشت حسن آمده ای؟!
گفتم: بله! واقعاً صحت دارد؟!
گفت: بله صحت دارد. ولی مشت حسن با انرژی منفی من را شفا داد!
بعد پوزخندی زد و گفت: مشت حسن در یک مهمانی اینقدر سرد و بی عاطفه با من و بقیه مهمانها رفتار کرد و در هر موضوع و بحثی سر بالا جواب داد و چرت و پرت تحویل مهمانها داد که من با عصبانیت و بی اراده از روی ویلچر بلند شدم که یقهاش را بگیرم و به دیوار بکوبمش که متوجه شدم میتوانم دوباره راه بروم!!