این مدلیاش را دیگر در هیچ وَلایتی نه دیدَه بودم و نه شنیدَه کرده بودم. مگر مَیشود بی یَک جر و بحث و اختلاف میانَ دو نفر، دو حکم موتفاوت بَداد؟
بی نظرم عدلیه (دادگستری) این وَلایت از همَه وَلایات میهربانتر است و دلش نَمیآید هیچ دلی را شکسته کوند.
آن روز سر کار کندَهکاری شالوده، نَظاره کردم اربابم گیج مَیزند، بی هدف راه مَیرود و با خودش سخن گفتَه مَیکوند.
با ترس و لرز گفتَه کردم: ارباب چَه شده؟ چَرا بیقراری مَیکونی؟
با عصبیت گفتَه کرد: چند وقت پیش با یَک نفر شَراکت کردم تا در یَک زمین ساختیمان بَسازم. ساختیمان ساختَه شد؛ اما در نهایت شریکم بی قَولش عمل نکرد و همَه جاهایی را که قرار بود ساختَه کوند، نساخت.
او هم همین ادعا را سر من داشت و چون بی زبان خوش تفاهم نکردیم، هر دو بی محکمَه شَکایت بردیم.
حالا بعداز چند ماه دوندگی و کارشناس بردن و وکیل گرفتن و خرج کردن، دو حکم قطعی صادر شده؛ یَکی بی نفع من و یَکی بی نفع شریکم.
گفتَه کردم: حالا چَه مَیشود؟
گفتَه کرد: نَدانم؛ حتماً من باید بی او پول بَدهم و او بی من.
گفتَه کردم: عجب عدلیه میهربانی؛ دلش نیامدَه دل هیچ کودامتان را شکستَه کوند. شاید هم خواهان این بوده که عَدالت را رَعایت کوند.
نجیب