/ در ١٢ سالگی معتاد شدم.
/ دخترم را پیش خانواده شوهرم رها کردم و برای تأمین مواد به خیابان زدم.
/ یک سال و نیم زندگی کارتن خوابی داشتم.
/ راهی قبرستان شدم و ٣ ماه و ١٠ روز آنجا بودم.
/ گفت چرا ناراحت و نگرانی وقتی با خوردن فقط یک قرص میتوانی مانند یک فرد عادی زندگی کنی؟
/ امروز میدانم من با مردم عادی تفاوتی ندارم.
«تنها تفاوتم با بقیه این است که روزی یک دانه قرص میخورم و البته انگ و قضاوتی که در کلام یا نگاه دیگران زجرم میدهد ...»
اینها سخنان زنی است که سالها با ویروس اچ.آی.وی یا همان ایدز زندگی میکند و بار زندگی را به تنهایی به دوش میکشد.
او در خارج از نیریز به دنیا آمده و اکنون نیز ساکن یکی از شهرهای بزرگ کشور است و ارتباطاتی با نیریز دارد.
داستان زندگیاش را برایمان تعریف میکند اما اصرار دارد که نامش را تغییر دهیم تا کسی او را نشناسد. ترسی که خیلی از مبتلایان به اچ.آی.وی با خود دارند و از نگاههای سنگین و کلام کنایه آلود دیگران فرار میکنند.
*****
ازدواج و اعتیاد در کودکی
«پدر و مادرم را در ١١ سالگی در یک تصادف از دست دادم. خواهر و برادری هم نداشتم و اطرافیان در ١٢سالگی شوهرم دادند. با یک پسر ١٨ ساله ازدواج کردم. مخالفتی نکردم چون کسی را نداشتم و فکر میکردم با ازدواج زندگیام بهتر میشود.
شوهرم معتاد بود و چون خیلی توی خودم بودم مواد به دستم داد و گفت حالت خوب میشودو اینگونه بود که من هم در سن ١٢سالگی معتاد شدم و به سرعت کارم به جایی رسید که همه چیز مصرف میکردم. بعد از چند وقت باردار شدم و شوهرم دیگر به من مواد نمیداد.
کارتنخوابی
خیلی زجر کشیدم و به سختی موادم را تهیه میکردم تا دخترم به دنیا آمد. دخترم را پیش خانواده شوهرم رها کردم و برای تأمین مواد به خیابان زدم و دیگر برنگشتم.
یک سال و نیم زندگی کارتن خوابی داشتم و همیشه توی خیابان بودم. تنهایی و آوارگی زجرم میداد و همین باعث شد دوباره به خانه برگردم و با شوهرم زندگی کنم. همان موقع بچه دوم را هم باردار شدم. بعد از تولد بچه دوم گاهی فکر میکردم چقدر مواد روی من تأثیر گذاشته و قیافهام پیر و زشت شده است.
تصمیم به ترک
تصمیم گرفتم مواد را ترک کنم. به شوهرم گفتم دیگر از این وضعیت خسته شدهام. شوهرم به خاطر اینکه ترکش نکنم نگذاشت مواد را کنار بگذارم.
به هزار بدبختی از شوهر اولم جدا شدم و شوهرم به بهانه اینکه معتاد هستی بچهها را به من نداد. اما اصلاً برایم مهم نبودن چون میدانستم با من زندگی سختی خواهند داشت. قبول کردم و جدا شدم.
دوباره تنها شدم. نه کسی را داشتم که پناهم باشد و نه جایی که بروم و آنجا زندگی کنم. تصمیمم برای ترک مواد و روبهراه کردن خودم جدی بود.
زندگی در قبرستان
راهی قبرستان شدم و ٣ ماه و ١٠ روز آنجا بودم. میخواستم ترک کنم بدون آن که به کمپ بروم. آنجا یک پیرمرد بود که گاهی برایم غذا و لباس میآورد ولی به من پول نمیداد چون میدانست اگر پول داشته باشم دوباره سراغ مواد میروم. بقیه مردم نه تنها کمکم نمیکردند بلکه هزار حرف ناجور هم میزدند. مرا لگد میکردند و میگفتند این هزار جور بیماری دارد. کاش از اینجا بیرونش میکردند.
بازگشت به پاکی
سه ماه تمام سختی کشیدم تا توانستم مواد را ترک کنم. بعد از سه ماه که قبراق و سرحال شده بودم همان پیرمرد برایم لباس نو آورد. حمام کردم و لباسهایم را پوشیدم. وقتی خودم را جلو آینه دیدم خیلی خوشحال شدم انگار آدم دیگری شده بودم.
آغازی جدید برای زندگی
کاملاً تغییر کرده بودم و از این به بعد مهمترین کار، پول درآوردن بود. ابتدا چون قیافهام هنوز شبیه آدمهای معتاد بود کسی به من کار نمیداد تا اینکه آگهی یک رستوران را دیدم و در آنجا مشغول کار شدم. کارم تمیز کردن رستوران و پوست کنی پیاز و سیب زمینی بود. در محل کار با شوهر دومم آشنا شدم. پیک رستوران بود و بعد از مدتی با هم ازدواج کردیم.
خبر شوکه کننده
فکر میکردم دیگر از تمام سختیها گذشتهام و به راحتی رسیدهام اما بعد از مدتی از ازدواج دیدم حالم بد است. ضعف شدیدی داشتم و گاهی تب میکردم. تا مدتی انگار همیشه سرما خورده بودم. به دکتر مراجعه کردم و بعد از انجام آزمایشها به من گفتند اچ.آی.وی داری. اول فکر میکردم این بیماری نیز مثل بیماریهای دیگر با خوردن دارو خوب میشود. اما وقتی مرا پیش مشاور فرستادند او به من گفت اچ.آی.وی ویروس بیماری ایدز است. اگر دارو مصرف کنی کاملاً شبیه یک فرد سالم هستی و یک زندگی طبیعی داری. اما اگر مصرف نکنی وارد مرحله کشنده ایدز میشوی.
انگار صدایش را نمیشنیدم. مثل دیوانهها شده بودم. با کسی صحبت نمیکردم. شوهر دومم قبل از ازدواج با من یک معتاد تزریقی بوده. هرچند ترک کرده بود و دیگر معتاد نبود اما در زمان تزریق مشترک، این ویروس وارد بدنش شده و آن را به من منتقل کرده بود. فکر میکردم دنیا برایم تمام شده و باید بمیرم. دو بار دست به خودکشی زدم و بار دوم که در بیمارستان بودم یک مشاور بالای سرم آمد و بعد از چند سؤال وقتی فهمید به خاطر ابتلا به اچ.آی.وی دست به خودکشی زدهام خیلی دوستانه به من اطلاعاتی راجع به این بیماری داد که تا حدی آرامم کرد.
او گفت چرا ناراحت و نگرانی وقتی با خوردن فقط یک قرص میتوانی مانند یک فرد عادی زندگی کنی؟ شما هیچ محدودیتی نداری و میتوانی مانند یک فرد سالم بچهدار شوی. اما به شرطی که تحت درمان و پیگیری باشی.
مرکز نجات
گفتم برای گرفتن دارو باید به کجا مراجعه کنم؟ با لبخندی دوستانه گفت در تمام شهرستانها مراکز یا پایگاههایی وجود دارند به اسم مرکز مشاوره بیماریهای رفتاری یا VCT. میتوانی با مراجعه به آنجا از خدمات کاملاً رایگان مرکز استفاده کنی. داروی رایگان بگیری و به کمک آنها خیلی از مشکلات پیش راهت را حل کنی.
به خانه بازگشتم و با شوهرم که بعد از فهمیدن قضیه بیماریم قهر کرده بودم آشتی کردم و با هم به مرکز مشاورهای که خانم مشاور معرفی کرد مراجعه کردیم.
اول با یک مشاور ملاقات کردیم که با صحبتهایش به من و شوهرم آرامش خاصی داد. سپس چند آزمایش از ما گرفتند و مقداری دارو به ما دادند.»
*****
حالا دختری که چند سال با ایدز و اعتیاد زندگی کرده میگوید که از زندگیاش راضی است و امیدوار به آینده.
دختر ٣ سالهام سالم است
او میگوید: «خیلی خوشحال هستم که توانستم دوباره به زندگی بازگردم و امروز که این داستان را برای شما تعریف میکنم یک دختر ٣ ساله دارم که با کمک همان مرکز مشاوره با وجودی که هر دوی ما اچ.آی.وی مثبت هستیم سالم است و هیچ مشکلی ندارد.
در پایان میخواهم چند خواهش از تمام خوانندگان داستان زندگیام داشته باشم که برگرفته از تجارب زنی است که با زجر و خون دل به دست آمده. شاید که بتواند راهگشای دیگران باشد:
١. توصیه اولم به کسانی است که تازه میفهمند اچ.آی.وی مثبت هستند. اصلاً نترسید و نگران نباشید. فکر کنید سرما خوردهاید و باید برای حفاظت از خود و بقیه بعضی مسائل را بیشتر رعایت کنید. اچ.آی.وی واقعاً وحشتناک نیست. من خودم فکر میکردم بیماری وحشتناکی گرفتهام اما امروز میدانم من با مردم عادی تفاوتی ندارم و گاهی میبینم از بعضی از آنها سرحالتر هستم. ما فقط یک قرص میخوریم، شاید عمر ما از آدمهای عادی هم بیشتر باشد پس ترس و نگرانی اصلاً ضرورتی ندارد.
٢. به همه افرادی که خود یا همسرشان سابقه تزریق مشترک یا رابطه با افراد غیر همسر داشتهاند (مخصوصا خانمها) توصیه میکنم به مراکز مشاوره شهر خود مراجعه کنند و مطمئن باشند افرادی که در آنجا کار میکنند کاملاً امین اسرار زندگی شما هستند و با حوصله به حرفهای شما گوش میکنند و هر کاری از دستشان بربیاید دریغ نمیکنند. اگر در مراحل ابتدایی بیماری شناسایی شوید خیلی بهتر است چون بدنتان هنوز در مقابل ویروس اچ.آی.وی ضعیف نشده و به راحتی میتوانید با کمک خوردن یک قرص در روز بر این ویروس غلبه کنید.
٣. بیماری اچ.آی.وی بیشتر از راه خون و تماس جنسی انتقال پیدا میکند. پس، از نشست و برخاست، غذا خوردن، دست دادن، روبوسی و ارتباطات عادی روزمره با یک بیمار اچ.آی.وی مثبت نترسید و با آنها مثل یک گناهکار برخورد نکنید چون این بیماران تنها جرمشان نداشتن آگاهی و اطلاعات راجع به این بیماری است.
٤. به شما توصیه میکنم با کسب اطلاعات صحیح از منابع موثق از دام این بیماری فرار کنید.
٥. یک فرد اچ.آی.وی مثبت در صورت گرفتن دارو کاملاً شبیه یک انسان معمولی است و به مرحله کشنده این بیماری که ایدز نام دارد نمیرسد. پس، از دادن آزمایش نهراسید و بدانید که اگر این ویروس در بدن شما باشد هرچه سریعتر شناسایی شوید بهتر است تا اینکه بگویند فلانی ایدز داشت و مرد ...
تهیه و تنظیم:
محدثه همایونی، کارشناس مشاور پایگاه بیماریهای رفتاری شهرستان نی ریز
نشانی مرکز مشاوره بیماریهای رفتاری یا VCT در نیریز:
پایگاه بهداشتی درمانی ولیعصر، طبقه دوم، شمارههای تماس: ٥٣٨٣٤٩٠٢ و ٥٣٨٢٠٣١٩ داخلی ١١٦.