ای خوشا سقف سیه بالای این سر داشتن
جای ماشینِ سواری لااقل خر داشتن
دور از فکر چک و سفته بری از بانکها
پولهایم در متکا زیر این سر داشتن
در بیابانها روان گردیدن و خوردن هوا
لذت از لطف هوا گلهای احمر داشتن
یک لحاف کهنهای از بهر باران داشتن
گرم کردن جسم و هم بر روی پیکر داشتن
بیخبر از هرچه و هر کس درون این اتاق
لذت از گرمای هیزم هم زِ آذر داشتن
بیخبر از هر تکلّف یا تعارفهای روز
همچو درویشان ز خاک تیره بستر داشتن
شامگاهان یکه بیرون رفتن از مأوای خویش
رازها با کهکشان و ماه و اختر داشتن
خواندن اشعار حافظ یاکه سعدی روز و شب
بالاخص گر جمله را از شوق از برداشتن
نظر شما