من نَدانم صحت این مردم چقدر برای اربابان وَلایت مهم است. آخر نَظاره مَیکونم مجلس مَیگیرند که مرض قند در وَلایت زیاده کرده و در همین وُلسوالی از هر ده نفر یَک نفر بی آن ابتلا دارد.
اما بعد ارباب وُلسوالی نَیریز دلش برای دیگر اربابان مَیسوزد و از آنها مَیخواهد تا مجلس بعدی همَه آزمایش خون دهند. بی ارباب ورزش هم دستور مَیدهد برنامَه ریختَه کوند و همَه اربابان هینگام صبح بی ورزش صبحگاهی روان شوند. تازه احوال نایب ارباب صنعت و معدن را هم پُرسان مَیکوند که این چاقی برایت ضرر دارد و باید سایزت را چند سانتیمیتر کمتر کونی.
پس تکلیف مردمان عادی چَه مَیشود؟
ارباب صحت در آن مجلس بی آنها گفتَه مَیکوند نرخ آزمایش مرض قند فقط ٢ هَزار تومان است. من نَدانم این نرخ برای اربابان است یا رعیت جماعت؟!
روزی که انبار تعاونی روستایی گُر گرفته بود، من برای مداوای پسرم «نظیر نجیب» که تب داشت، بی شفاخانَه روان شده بودم. آنجا نَظاره کردم یَکی از آتشنَشانان را آوردند که برای خاموش کردن آتش دستش پارَه شدَه بود. اما چون با آن لَباس آتشنَشانی پولی بی همراه نداشت، مداوایش نکردند و او مجبور بَشد با همان دست مصدوم بی خانَه روان شود و کیف پولش را بیاورد.
آنجا بود که فهمیده کردم اربابان بی فکر صحت کارمندان خودَشان هم نیستند؛ چَه بَرسد بی رعیت جماعت.
از همه اینها گوذشته، مرض قند ارباب جماعت بی خاطر پرخوری است و بی تحرکی و پشتَ میز نَشینی زیادی. وگرنَه امثال من موستضعف کندَهکار اگر هم بی مرض قند موبتلا شویم، از فشار روانی بی پولی است که اربابان باید آن را حل کونند.
اگر بی فکر مردمان وَلایتشان بودند، باید بیماری روحی روانیشان را مداوا مَیکردند که خودَشان گفتَه میکونند بینهایت زیادَه کرده است؛ نه این که در آن مجلس ارباب وُلسوالی نَیریز بی دیگر اربابان دستور دهد با کارمندانَشان بی مولاطیفت رفتار کونند تا دچار تنش روحی روانی نشوند. احتمالاً از این بی بعد ارباب اداره باید با تعظیم از کارمندش کاری بَخواهد تا خدای ناکردَه بی روانَش آسیبی نرسد.
در همان مجلس ارباب زیندَگانی بهتر (بهزیستی)، گفتَه مَیکوند تعداد خودکشی در وُلسوالی نَیریز بیسیار زیادَه کرده و از حد گوذشته است. اما در عمل چَکار مَیکونند؟ هیچ! حتی حاضر نَمیشوند برای مردم تعدادش را فاش کونند و رویش سرپوش مَیگوذارند.
نجیب