تعداد بازدید: ۸۴۸
کد خبر: ۷۲۵۲
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۳۹۸ - ۰۷:۲۲ - 2019 17 November
شعردونی
خدا بیامرز سید ابوالحسن طغرایی (همکار سابق کاکاتوفیق)

کودکم این سفره پرنان می‌شود
جمع افکار پریشان می‌شود 
خنده زن هر فرد نالان می‌شود 
کار ما هم نیز آسان می‌شود 
دل به جای مرغ بریان می‌شود 
یخ فراوان در زمستان می‌شود 
چتر در مرداد ارزان می‌شود 
هرچه خواهی کودکم آن می‌شود 
نوبت مرغ و فسنجان می‌شود 
شیر هم چون شیره‌ی جان می‌شود 
غم مخور اجناس ارزان می‌شود 
چند قرنی صبر کن فرزند من 
نازنینم کودک دلبند من 
گوش کن اندرزها و پند من 
بین ‌بتر از گریه این لبخند من 
مادرت هم گر شده پابند من 
بی‌خبر بود او ز چون و چند من 
دید کفش ورنی آکبند من 
شعر شیرین تر ز حب قند من 
منتظر بر عیدی اسفند من 
مانده بل میلیارد تومان می‌شود 
غم مخور اجناس ارزان می‌شود 
در دلت گر آرزوی کشمش است 
در دل بابا هزاران خواهش است 
بهترین سرمایه فعلاً دانش است 
دوره های آزمون و سنجش است
بعد مردن نوبت آرامش است 
در شتا خورشید اندر تابش است 
یخ چو شد دستت علاجش مالش است 
بعد هر رنجی یقین آسایش است 
توچه کارت بر فزون یا کاهش است 
بابا از این حرف نالان می‌شود 
غم مخور اجناس ارزان می‌شود 
چون شرار و دود دل دائم بجاست 
دستگاه گرمکن عاقل نخواست 
فکر شومینه عزیزم نابجاست 
این سخن نبود دروغ و هست راست
 نیست یک ماهی که خوردی نان و ماست 
ناسپاسی‌های تو بس نارواست 
گر که حرف مادر تو ناسزاست 
او نمی‌داند که مشکل از کجاست 
او به ولخرجی همیشه آشناست 
روزی از کارش پشیمان می‌شود 
غم مخور اجناس ارزان می‌شود 
ای عزیزم پند من را گوش کن 
شربت بی‌قند چندی نوش کن 
روی کاغذ عکس نان منقوش کن 
خانه با روزنامه ها مفروش کن 
خویشتن را با کلک مدهوش کن 
دوستی با مردم باهوش کن 
کوچولو را گرم در آغوش کن 
آرزوی لانه‌ای چون موش کن 
پشت و رو پیراهن و روپوش کن 
گر «پگاه» همواره گریان می‌شود 
غم مخور اجناس ارزان می‌شود


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها