جهیزیه هم عجب حَکایتی شده در این وَلایت.
٥٠ مَیلیون تومان؟!!! چَه خبر است؟ مردم در روزنامَه نَیریزان گفتَه کرده بودند یَک جَهاز ٥٠ مَیلیون آب مَیخورد. این سخن فکر من را بی شدت مشغول بَکرد.
آن روز حَین کندَهکاری و کولنگ زدن ته چاه، همین که پیش خودم حساب بَکردم ٥٠ مَیلیون تومان موعادل دستمزد ٣-٢ سال کندَهکاری من مَیشود، حواسم پرت بَشد و کولنگ را بر انگشت شصت لَنگ چپم زدم.
از شدتی درد تا لبَه چاه بالا پریدم و همین که خواستم دوباره ته چاه سقوط کونم، ارباب دستم را بَگرفت، مرا بالا کَشید و بَگفت: چَه شده نجیب؟
با آه و ناله گفتَه کردم: والا افغانیستان از این خبرها نبود.
- کودام خبرها؟
- همین جهازهای تجمولاتی در این وَلایت را مَیگویم. آنجا دخترها و پسرها با کمترین جهاز بی سر خانَه و کاشانَهشان روان مَیشدند و نق هم نَمیزدند. اما اینجا اگر همان ٥٠ مَیلیون را هم پیدر بیچاره عاروس خریدَه کوند، یَک دنگی در آن در مَیآورند.
شب عاروسی هم بعد از عاروسکَشان، همه نِسوان (خانمهای) اقوام بی خانَه عاروس روان مَیشوند و جهازش را وارسی مَیکونند.
حتی درون یخچالش را نَظاره مَیکونند که مبادا مادر عاروس یادش رفته باشد مرغ و گوشت و مَیوه در آن گوذاشته باشد.
ارباب گفتَه کرد: این که چیزی نیست نجیب! خواهر دوست من ٧٠ مَیلیون تومان جهاز سَودا (خریده) کرده بود. چند روز بعد از عاروسی که مادرشَوهرش بی خانَهشان مهمان شده بود، یَک مگس مادر شَوهر را مَوقع خواب بعد از ظهر اذیت مَیکوند. مادر شَوهر از عاروس تقاضای مگسکوش مَیکوند؛ اما عاروس تازه مَیفهمد یادش رفتَه مگسکوش خریدَه کوند و جزو لیست جهازش نبوده است.
همین مَوجب طعنَه و کَنایه مادرشَوهر، دعوا و مرافَه عاروس و آخر سر طلاق مَیشود.
این را که شَنیده بَکردم، دوباره کولنگ را بی روی انگشت شصت لَنگ چپم زدم و از شدتی درد با سر بی ته چاه برگشتم.
نجیب