تعداد بازدید: ۸۸۴
کد خبر: ۷۲۱۷
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۹۸ - ۰۷:۳۳ - 2019 10 November
زبونُم لال، زبونُم لال

مادر پیرم را برده بودم برای دیدن دایی و زن دایی. پسر دایی و خانمش هم آنجا بودند. 


پسر داییم و خانمش به بحث و مشاجره و دعوا با هم، در طایفه زبانزد هستند و دائم در حال جر و بحث و قهر و آشتی‌اند!


آن روز هم که من و مادرم آنجا بودیم و آنها داشتند برنامه مستند حیوانات را از تلویزیون می‌دیدند، یکهویی با هم دست به یقه شدند و خانه دایی بینوای من مثل صحنه جنگ رفت روی هوا!
زن پسر دایی یعنی عروس خانواده که خیلی هم بی تقصیر نبود از آخرین حربه زنانه‌اش استفاده کرد و زد زیر گریه! 


مادرم از او دلجویی کرد و پرسید: دخترم چه شد که یکهو با هم بحثتان شد؟! 


زن پسر دایی در حالی که دماغش را بالا می‌کشید و مثل باران بهار اشک می‌ریخت گفت: شوهرم دو سال قبل به من گفت اسب آبی!


مادرم پرسید: خب دخترم چرا بعد از دو سال حالا دعوایتان شد؟!!! 


زن پسر دایی گفت: آخه من تا حالا اسب آبی ندیده بودم و الان از تلویزیون دیدم!


زن دایی که یک خانم تقریباً مسن و با تجربه است و معمولاً در اکثر مواقع ترجیح می‌دهد سکوت کند ناگهان سکوتش را شکست و خطاب به پسرش گفت: پسرم! عزیز دلم! این رفتار را با خانمت نکن! به خانمت احترام بگذار و سعی کن هیچ وقت اشکش را در نیاوری!


من از اینکه زن دایی طرف عروسش را گرفت و معمولاً این کارها از یک مادر شوهر، آن هم در طایفه ما بعید است، داشتم شاخ در می‌آوردم که زن دایی ادامه داد: نکن مادر! این کار به ضرر خودت است! اشک زنت را در نیاور! هیچ چیز گران‌تر از اشک یک زن نیست! یک قطره اشکش که بریزد اول خط چشم OREAL، بعدش ریمل DIOR، بعدش که میاد پایین‌تر با رژ گونه D&G مخلوط می‌شود و بعدش رژ لب factor max را خراب می‌کند!!! این یعنی حداقل ١٧٠ هزار تومان ضرر پسرم! حالا کرم زیر پنکک و خود پنکک گور سیاه که خودش چند هزار تومان پای تو آب می‌خورد!


من و مادرم که از اطلاعات آرایشی زن دایی و تکه‌ای که وسط دعوا به عروسش انداخت داشتیم شاخ در می‌آوردیم چایی و شیرینی را هول هولکی و نصفه و نیمه تیر ناحق کردیم و بلند شدیم و خداحافظی کردیم!!!


زن دایی دست مادرم را گرفت و خواهش و اصرار کرد که شام را با آنها بخورد و آن شب را برای خواب آنجا بماند!


مادرم هم برای اینکه روی زن دایی را در اطلاعات آرایشی کم کند پشت چشمی نازک کرد و دستهای پر از چروک و کک مکش را زیر چشمهای پف کرده و چروکیده‌اش کشید و به زن دایی گفت: نه شب خانه خودم راحت‌تر هستم! آخه خبر مرگم کرم شبم را با خودم نیاورده‌ام!!!
قربانتان غریب آشنا


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها