تعداد بازدید: ۹۳۵
کد خبر: ۷۲۱۶
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۹۸ - ۰۷:۳۰ - 2019 10 November
شعردونی
خدا بیامرز سید ابوالحسن طغرایی (همکار سابق کاکاتوفیق)

اگرای دوست تو اموال سلیمان داری
من هم ای یار غم و رنج فراوان دارم


گر اتاقت شده مفروش به فرش اعلا
بوریا کهنه من از دوره‌ی خاقان دارم 


کت و شلوار تو گر هست گران و زیبا
من لباسی که بود ارث نیاکان دارم


تو خودت هستی و اموال گزافت تنها 
من طلبکار ز شیراز و خراسان دارم 


حاکم ار خنده و شادیست بمنزلگه تو 
صد فغان من ز عیال وهمه طفلان دارم 


کفش تو ورنی و یکرنگ، سیه یا سرخ است 
من یکی کفش به ده وصله الوان دارم 


در وجود و دل تونیست امید و آمال
چاکر آمال فزونتر ز هزاران دارم 


بنز داری و پراید  و پژو و میتسوبیشی 
هوس یک موتور گازی و پیکان دارم 


پشت میزت بنشینی تو به صد فرّ و شکوه 
بیم از گردش در پارک  و خیابان دارم 


پول تو هست به هر بانک چنان زندانی 
من ز بی پولی خودترس ز زندان دارم 


بر نخیزدز سرای تو شب و روز صدا 
داد و فریاد و دو صد ضجه و افغان دارم 


دربهاران و شتا خفته تو در بستر ناز 
جای در کارتن نمناک زمستان دارم 


شانه بر موی زنی ژست به هر جا گیری 
موی ژولیده چنان غول بیابان دارم


 هرچه داری تو ندارم  من و هر چیز که من 
دارم آن را تو نداری  که من از آن دارم 


خاطرت جمع ز هر فکر بود اما من 
خاطر افسرده و اندیشه پریشان دارم 


بهر یک کلبه که باران نکند خیس مرا 
آرزو در دل آن غار بیابان دارم 


موجرم روز و شبم کرده چو شام یلدا 
خواهش موجر صاحبدل  و ایمان دارم 


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها