یاد آن دوران که اندر سفرهمان جز نان نبود
نامی از بنز و پژو بیامو و پیکان نبود
خانهای از کاهگل با بوی عطر سادگی
اندر آن جز صدق و شکر از درگه یزدان نبود
مادر و بابا و فرزندان درون یک اتاق
از تظاهر بیخبر بودند و جز ایمان نبود
بوی دود هیزم و گرمای آتش در اتاق
بوی یکرنگی بُد و از رنج و از حرمان نبود
چون زمانه با دورویی آشنا شد ای دریغ
دیگر آثاری ز مهر و صدق آن یاران نبود
تا که زرق و برق رنگ واقعیت را گرفت
گوئیا بحثی دگر از عهد و هم پیمان نبود
با وجود کود مصنوعی زراعت رنگ باخت
هندوانه رنگ او مانند گلرویان نبود
بوی یخنی همره دیزی وداعی کرد و رفت
سوسیس و کالباس به جز حیرت بر مهمان نبود
بوی نان سنگک اکنون در مشامم جاری است
چونکه رفت آن نان تو گویی هیچ نانی نان نبود
یاد بادا آن چراغ موشی و آن دود آن
دود آن خوردیم و نورش برقسان تابان نبود
جای موش در خانهها سوسک آمد و مأوا گرفت
نردبان رفت و آسانسور آمد اما آن نبود
در زمستان کرسی و در سیف با یک بادزن
گرم و سرد اندام میکردیم و غم در جان نبود
جای فرش رنگرنگ و مبل در صحن اتاق
زیلوی یک رنگ بود و هیچ چیز الوان نبود
مهر بین شوهر و زن اوج مهر و عشق بود
جنگ بین این دو اصلاً رسم در ایران نبود
گر یکی بیمار میشد دیگران اندوهناک
جز دعای خیر از جان و دل یاران نبود
در حیاط خانه سبزی کشت میشد ای دریغ
بحث از مهریه بین مجمع نسوان نبود
عاطفت کمرنگ و یاران هم بعید افتادهاند
چهرهها آلوده با خشم و رخی گریان نبود
دوستان جز خنده بر دنیای دون هر ره خطاست
هیچ دارویی مؤثر جز لب خندان نبود
هرکه گرید وای بر او هر که خندد خوش به او
عمر ما با خنده طی گردید و گه گریا ن نبود
به پایگاه خبری - تحلیلی هورگان خوش آمدید... هورگان یعنی محل زایش خورشید