یکی از دوستان در یک شرکت بزرگ حسابداری و حسابرسی کار میکند. او اینقدر از شغلش راضی است و خوشحال و خندان سر کارش حاضر میشود که بیشتر وقتها به او حسودی میکنم و دلم میخواهد لهش کنم!!!
عجیب اینجاست که با داشتن بالاترین مدرک حسابداری و همچنین تجربه بالا، در پایینترین رتبه شغلی شرکت مشغول به کار است! خودش همیشه با قهقهه میگوید به دلیل اینکه یکی از اعضای هیئت مؤسس شرکت از من خوشش نمیآید و دارای نفوذ زیادی در بین بقیه اعضا است، نمیگذارد که من در شرکت ارتقاء درجه و پست داشته باشم!
پرسیدم: با این مدرک بالا و پست پایین چگونه اینقدر شاد و شنگول سر کار حاضر میشوی و رضایت کامل داری؟!
خندهای کرد و گفت: در شرکت از شغل من پایینتر کسی نیست! حتی وابستگان و نور چشمیهایی هم که با پارتی و واسطه با مدرک سیکل و بالاتر، بر سر ما منت میگذارند و در شرکت استخدام میشوند پستی بالاتر از من دارند!
گفتم: این که باید خیلی ناراحت کننده باشد! واقعاً مشکلی با این قضیه نداری؟!
لبخند موزیانهای زد و گفت: از من با تجربهتر و متخصصتر در حساب و کتاب نیست! من ظاهراً در پست پایین شرکت نشستهام در حالی که کل شرکت را من اداره میکنم! همه پرسنل شرکت حتی معاون و مدیر هم در کارها و اداره امور شرکت از من میپرسند! بنابراین به شدت به من نیاز دارند و برای اینکه من را از دست ندهند حقوق خوبی به من پرداخت میکنند! این در حالی است که من تره هم برای هیچکدامشان خرد نمیکنم و اصلاً زیر بار آنها نمیروم و در کارهایی که به من محول شده سلیقهای عمل میکنم! هر وقت دلم خواست مرخصی ساعتی میگیرم و صبحها هم اگر خوابم بیاید دیر سرکار میروم و مرخصی رد میکنم!!!
گفتم: ترس از تنبیه نداری؟!
تبسم مشکوکی زد و گفت: تنبیه؟! چه جوری میخواهند من را تنبیه کنند؟! مثلاً تصور کن که بخواهند من را تنبیه کنند و به یک واحد دیگر بفرستند؛ انگار ارتقاء مقام به من دادهاند! چون هر جابهجایی برای تنبیه من صورت بگیرد، در پست بالاتری نسبت به شغل خودم قرار میگیرم!!!
به دلیل تخصصی که من دارم و آنها ندارند و احتیاجی که به من دارند اخراج هم برایشان میسر نیست!!!
تازه مهمترین و جالبترین قسمت داستان این است که مراجعانی که به شرکت ما میآیند مستقیم به من مراجعه میکنند و به خاطر تخصص و ظاهر آراسته و مرتبم من را آقای رئیس صدا میزنند!!! خلاصه که در شرکت نه مسئولیتی دارم و نه نگرانی ولی حقوق خوب میگیرم و احترام ویژهای در بین مراجعین دارم ...
چی از این بهتر؟!!!
قربانتان غریب آشنا