نغمهای از نی نمیآید، نیستان را چه شد
عاشقی کی آخر آمد، شور مستان را چه شد
پی ز پی نوروز میآید، نمیخندد بهار
خشکسالی کی پدید آمد، بهاران را چه شد
کی بیفتاد از نفس سیل خروشان بِشِر
آبشار جاری قُمپ پلنگان را چه شد
از تبسم لب فرو بستند گلها در بهار
شور و غوغای شکفتن در گلستان را چه شد
نیست در صحرا دگر آهو و قوچ و گورخر
پازن و هوبره وکبک خرامان را چه شد
میشود امروز با کمباین گندمها درو
خرمن و داروک و برجی گاوداران راچه شد
سادهگی وا مانده در سنگلاخ سینهها
قلبهای صاف چون آیینه تابان را چه شد
گونهها چین خورده و چسبیده عقرب بر جبین
چهرههای روشن و لبهای خندان را چه شد
رفته کاپشنها به تن، بگذشت عصر الخلوق
پالتو و شولا و دستار بزرگان را چه شد
نیست اندر آشپزخانه دگر ظرف مسی
دبّه روغن، پاتیل و آبگردان را چه شد
خمره افتاد از مُد و بشکست دیوار حصین
کوزه و بینی دگرگون گشت ناندان را چه شد
کی بساط خویش را برچید دیزی از اجاق
یخنی و اطراف سفره دوستداران را چه شد
انبر و منقل، سهپایه، تابه دستی و زغال
قوری و چای و سماور،کتر و فنجان را چه شد
نیست جایی در پذیرایی برای اشیا
طاقچه وگنجینه و رف، حوض و ایوان را چه شد
در زمستان کی بخاریهای هیزم شد خموش
قصه حیدربگ و آوای پیران را چه شد
بود صحن خانه پر ا زجوجه و مرغ و خروس
قیل و قال جوجه و آهنگ مرغان را چه شد
ساختار سادگی آوار گردید اینچنین
یاد ایام قدیم، آن روزگاران را چه شد
به پایگاه خبری - تحلیلی هورگان خوش آمدید... هورگان یعنی محل زایش خورشید