داخل یک جلسه نشسته بودیم که ناگهان بحث رفت سمت بریز و بپاش و ولخرجیهای اضافی و پر هزینه بعضی از مردم و مسئولان و مخصوصاً خانمها! یکی از آقايان که گویا از دست اسراف و ولخرجیهای همسرش حسابی به ستوه آمده بود از فرصت استفاده کرد و گفت: انسان نباید با زیادهروی در خرجکردن و حیف و میل ثروت خانواده که با چه مشقتی به دست میآید، خدا را پشیمان کند تا درِ رزق و روزی به رویش بسته شود! اگر همسر من چهار روز مثل مردم ندار و فقیر زندگی میکرد و از خورد و خوراک آنها میخورد شرایط زندگی را بهتر درک میکرد و وضعیت خانوادههای کم درآمد را بهتر میدانست!
بعضی خانوادهها هستند که با هزینه یک مهمانی تجملی که خانم بنده تدارک میبیند میتوانند خرج بیمارستان و درمان عزیرانشان را بپردازند و از یک بیماری کشنده نجات پیدا کنند یا حتی با این هزینههای اضافی کسانی هستند که میتوانند جهیزیه دختران دم بختشان را بخرند یا شهریه دانشگاه پسرشان را بپردازند!
ما باید یک بار خودمان را جای افراد ندار بگذاریم و حتی یک بار مثل آنها زندگی کنیم و مثل آنها غذا بخوریم تا آنها را بهتر درک کنیم و در اصلاحِ شیوه غلط زندگی خودمان چاره ای بیندیشیم!
در این شرایط بد گرانی و بحران اقتصادی که دست به گریبان مردم شده حتی مسئولان کشور هم اگر یک روز مثل مردم غذا میخوردند، مردم را بیشتر درک میکردند و اینقدر ثروت مملکت حیف و میل نمیشد!
حرفش به اینجا که رسید من ناخواسته قاه قاه زدم زیر خنده! ناگهان نطق ناطق مهمانی قطع شد و همه حضار حاضر در جلسه با تعجب زل زدند به من!!!
من سریع خودم را جمع و جور کردم و برای اینکه به مهمانها برنخورد توضیح دادم که از صحبتهای سخنگوی جلسه یاد یک داستان خندهدار افتادم و از آن داستان خندهام گرفته و عذرخواهی کردم! حاضران همه اصرار کردند که باید داستان را برایشان تعریف کنم و من هم قبول کردم:
میگویند روزی وزیر که از حیف و میل سفرههای خوراکِ دربار ناصرالدینشاه به تنگ آمده بود به پادشاه پیشنهاد کرد که برای یک روز آنچه رعیت میخورند میل فرمایند.
شاه پرسید که مگر رعیت ما چه میل میکنند !؟
وزیر گفت : ماست و خیار!
پادشاه سرآشپز قصر را صدا زد و فرمان داد برای ناهار فردا ماست و خیار درست کنند!
سر آشپزباشی به تدارکات چی دستور تهیه مواد زیر را داد:
ماست پر چرب اعلا ۶ من!
خیار نازک و قلمیورامین ۲ من!
گردوی مغز سفید بانه ۱ کیلو!
پیاز اعلای همدان ۱ من!
کشمش اعلا و مویزِ شاهانی بدون هسته ۱ کیلو!
نان مرغوب مغزدار خاشخاشدارِ دو آتیشه ۳ من!
نعنای باغی اعلا و سبزیهای بهاری ۱ کیلو! و …
خلاصه مطلب این که پادشاه قبله عالم بعد از اینکه یک شکم سیر ماست و خیار تناول کردند، فرمان به یک کاسه اضافه داد و در حالی که ترید میفرمود برگشت و به وزیر گفت: «پدرسوختهها، رعایای ما چه غذاها میخورند و ما بیخبر بودیم! هر کس نارضایتی کرد و کفرانِ نعمت، به چوب و فلک ببندینش!!»
سکوت معنیداری جلسه را گرفت و من که تازه متوجه شده بودم چند نفر از مسئولان هم در مهمانی حضور دارند به بهانهای از جلسه گریختم!
قربانتان غریب آشنا