اگر بخش خصوصی و کارآفرینان در میدان نبودند شاید دیگر پروژه چندانی نمیماند تا به دست مسئولان در هفته دولت افتتاح شود و اشتغالی پا بگیرد.
هفته پیش که اخبار هفته دولت را مرور میکردم، به همین نتیجه رسیدم. در سالهای گذشته نیز وضع همین بود که بود.
بخش خصوصی با هزار زحمت و رنج، کاری راه میاندازد و در پیچ و خم اداری و بانکی خون به دلش میآید و جانش به لب میرسد، و همان ادارات در روز افتتاح میآیند و روبان را میچینند و میروند و کارآفرین را با انبوهی از چالشها تنها میگذارند.
البته روی سخنم با شخص رؤسا و کارمندان نیست که در میان آنها انسانهای مسئولیتپذیر و شریف کمپیدا نیست.
مشکل اصلی از سیستم و بروکراسی فَشَل و ناکارآمد اداری و بانکی است که انگار زنجیری بر پای کارآفرین میپیچد و توان تحرک و چابکی را از او میگیرد. حال در این بین، معدود رؤسا و کارمندانی جلو این سیستم ناکارآمد میایستند و فداکارانه کار میکنند و اما بقیه، آن را فشلتر هم میکنند.
در اقتصاد دنیا دولت کارفرما و سرمایهگذار نیست. در آنجا نقش دولت، پهن کردن فرش قرمز برای کارآفرین و سرمایهگذار است. یعنی یک عامل آسانکننده و هدایتگر است؛ چگونه؟
وام میدهد، قوانین خوب تصویب میکند، راه ورود سرمایه را میگشاید، به صادرات و واردات رونق میدهد، نظارت میکند، جلو فساد را میگیرد و ... بقیه کار را سرمایهگذار خودش به پیش میبرد. اصول علم اقتصاد هم همین را میگوید که اقتصاد باید توسط بخش خصوصی اداره شود و نه دولت.
اما در کشور ما دولت و سیستم اداری، خود یکی از موانع کسب و کار و ایجاد اشتغال است!
صف دراز بیکاران ما روز به روز طولانیتر میشود و عجیب این که اگر سرمایهگذاری بخواهد بیاید و وارد گود شود، قبل از هر چیز باید با دولت و بانکها بجنگد. همین است که خیلی از سرمایهگذاران بهتر میبینند که پول خود را در بانک بگذارند و سودی بگیرند و بخورند و به اصطلاح دور از شتر بخوابند و خواب آشفته نبینند.
اگر نگویید سیاهنمایی، باید بگویم که در نیریزِ ما گاهی وضع از دیگر جاها هم بدتر است.
برای نمونه چندی پیش یکی از جوانان مستعد نیریز میخواست کارگاهی در شهر خودش راه بیندازد تا هم خودش و هم تعدادی دیگر سر کار بروند.
او میگفت به اداره فلان رفتم و علیرغم این که بیشترشان آشنا بودند، هر روز بهانهای میآوردند و چون کاری جدید بود، با جملاتی مثل اینها مواجه میشدم:
امکان مجوز نداریم، تعریف نشده، رئیس نیست، معاون مأموریت است.
خلاصه این جوان ٤٠ روز دوندگی میکند و در نهایت یکی از همشهریان خودمان به او میگوید چرا نمیروید استهبان؟ اگر رفتید و پشیمان شدید با من!
آن جوان میگفت: خدا را شاهد میگیرم که ما ظهر راه افتادیم و ١,٥ بعدازظهر در اداره مربوطه در استهبان بودیم.
آنطور که خودش میگفت، آنجا در عرض فقط ٤٥ دقیقه مشاورههای لازم کسب و کار را به او میدهند و با چند تلفن طرح او در لیست تأییدیهای شورای اشتغال قرار میگیرد. تکیه کلام آنها این بوده: «شما میخواهید برای جوانهای ما کار ایجاد کنید؛ چه از این بهتر؟!»
تغییر سیستم اداری کشور و به تحرک وا داشتن ادارات در سطح ملی کار آسانی نیست؛ اما ما باید بتوانیم در شهرستان خودمان این سیستمهای لَخت و فرسوده را نوسازی و چابک کنیم که جدّ و جهد مسئولان شهرستان و نماینده و البته مردم (از بُعد نظارتی) را میطلبد.
قرار است به زودی مصاحبهای با همین جوان انجام دهیم و شرح دقیق ماجرا را از او بپرسیم و شرح درد را از او بشنویم.
ایشان هنوز در حال تلاش برای تولید در مشکان است و...