یَک روز در این روزنامَهی نَیریزان خواندَه کردم یَک داکتِر نَیریزی موفق شده ١٠٥ ژن جدید کشف و ثبت کوند.
بی این فکر فرو رفتم که من تبعَه موجاز هم ژنهای زیادی کشف کردهام؛ بی خصوص میان مردمان این وُلسوالی که ژنهای عجیب و غریبی دارند.
از جمله ژن «تنبلی» که بی شدت در برخی مزدوران (کارگران) وُلسوالی نَیریز نَمایان است. بی طَوری که فابریکَههای (کارخانَههای) سنگبری ١٨٠٠ مزدور نیاز دارند و شمار بیکاران وُلسوالی چند هَزار نفر است. اما کسی حاضر نیست بی سر کار روان شود و بیسیاری از فابریکَهها در این وُلسوالی ممنوعَه که تبعَه غَیرموجاز اَجازه اقامت و کار ندارد، رُخصت (تعطیل) شدهاند.
مزدوران ساختمانی هم که همکار خودم در کندَهکاری هستند، تا ارباب بالای سرَشان نباشد، دست بی کار نَمیشوند و با من که کندَهکاریام را درست انجام مَیدهم، دوشمن شدهاند.
یَک ژن دیگر در میان مردمان این وُلسوالی «غریبپرستی» است. بی محض این که یَک غریبه وارد وُلسوالی مَیشود، آن قدر تحویلش گرفتَه مَیکونند و بالایش مَیبرند که فکر مَیکوند پادیشاه است. البته بی غَیر از هموَلایتیهای من که مظلوم هستند.
یَک ژن دیگر «چَشم و همچَشمی» است. تا کسی در این وُلسوالی کاری مَیکوند و دُکانی راه مَیاندازد، همَه یاد گرفتَه مَیکونند و پی همان کار روان مَیشوند.
ژن دیگر مردمان این وُلسوالی «دو دستگی و نداشتن ایتحاد» است. ما که آن دَوران نبودیم؛ اما گفتَه مَیکونند قدمت این ژن بیسیار زیاد است و همچنین گفتَه مَیکونند همین ممنوعَه شدن وُلسوالی نَیریز برای هموَلایتیهای ما، ثمره ژن دودستگی و تَوطئه اربابان سابق است.
ژن دیگر، «بیتفاوتی» است. این ژن مدتها است در رگ مردمان این وُلسوالی خانَه کرده و آنها در موقابل ظلم و حقخوری و موشکلات سکوت مَیکونند و بیتفاوتند. از جمله معادن این وُلسوالی که گفتَه مَیکونند دهها سال است عدهای غارت مَیکونند و حق این وُلسوالی محروم را ذرهای نَمیپردازند. وضع و حال طَوری است که بیسیاری از اهالی، از امثال منِ کارگر تبعَه موجاز وضع فَلاکتبارتری دارند.
ژن دیگری که در خون نیمی از مردمان این وُلسوالی ریشه دوانده و البته من بیسیار آن را دوست مَیدارم، «اعتیاد» است. این تنها ژن موشترک من و مردمان این وُلسوالی است که باعث مَیشود هر وقت اَراده کونم، بساطم جور باشد.
نجیب