دیروز یکی از دوستان دوران مدرسه و دانشگاه را بعد از سالها دوری در خیابان دیدم! این دوست عزیز علیرغم این که پسر مؤدب، خوشتیپ و خوبی است و شغل آبرومندی هم دارد، هنوز ازدواج نکرده. او همیشه با ازدواج و تشکیل خانواده مخالف بود!
ولی دیروز که دیدمش از من خواست اگر دختر خوب و قانع و اهل زندگی سراغ دارم به او معرفی کنم!
با خوشحالی همراه با تعجب به دوستم گفتم: بهبه مبارک باشه! شما که به قول خودت به این آسونی دم به تله نمیدادی! چی شد که یهویی تصمیمت عوض شد و رفتی توی فاز ازدواج؟!
خنده مشکوکی زد و گفت: حالا!!!
وقتی اصرار من را دید گفت: میدونی چیه؟! آدم وقتی مجرده هر جایی هر کاری برای دیگران انجام میده سؤال و توقع ایجاد میکنه! اگه جایی رفت و آمد کنی سریع روی شما حساب باز میکنن و فکر میکنن خواستگار دخترشون هستی یا اگه به کسی محبت کنی، محبتت رو جور دیگهای معنی و تعبیر میکنن! میخوام ازدواج کنم تا یه تعریف مشخص و باثباتی از خودم بین مردم داشته باشم!!!
گفتم: خب؛ این حرفهایی که میزنی درست! ولی راستشو بگو بدونم ماجرای اصلی که تو رو ترغیب به ازدواج کرده چیه ؟!
دوستم که خیلی پسر شوخ طبعی است و من هنوز بعد از چند سال دوستی، شوخی و جدی حرفهایش را متوجه نمیشوم لبخندی زد و گفت:
چند مدت قبل یه پیرزن خیلی پیر و ناتوان که ٨٠ یا شاید هم ٩٠ سال داشت و کنار خیابون منتظر تاکسی بود سوار کردم! در طول مسیر برام دعا کرد و تشکر کرد که سوارش کردم! بهش گفتم مجرد هستم و اون پیرزن هم از تنهاییهاش و بیکسیهاش بعد از فوت شوهر مرحومش گفت تا به مقصد رسیدیم!
پیرزن خیلی مؤدبانه از داخل کیفش پول کرایه رو درآورد و تعارفم کرد! من گفتم: من مسافرکش نیستم ننه بفرمایید. من واسه پول این کار رو نکردم!!!
ناگهان پیرزن نگاهش را در نگاهم دوخت و در حالی که لپهایش گل انداخته بود لپ مرا گرفت و گفت: ای شیطون! پس واسه چی اینکارو کردی؟!!!
من هم سریع پول را گرفتم و به سرعت نور از مهلکه دور شدم!!!
حرف دوستم به اینجا که رسید از شدت خنده روی زمین افتادم!
حالم که بهتر شد، اشکهایم را پاک کردم و گفتم: خب حالا بگو ببینم به خانوادهات هم سپردهای که برایت دختر انتخاب کنند؟!
دوستم گفت: آره؛ اتفاقاً تا تصمیم گرفتم ازدواج کنم کل فامیل خبردار شدن!
گفتم: خب لابد الان برای فک و فامیل دختردار طایفه حسابی توقع ایجاد کردی؟!
قاهقاه خندید و گفت: ﺍز وقتی که ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺪﯼ ﺗﺼﻤﯿﻢ گرفتم ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻢ، ﺗﻤﺎﻡ فک و ﻓﺎﻣﯿﻞ و دوست و آشنا ﺩﺍﺭن ﺑﺮﺍﻡ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺯﻥ ﻣﯽﮔﺮﺩن!!!
گفتم: این که خیلی خوبه!!!
چشمان شوخش را در چشمهایم دوخت و گفت: آره جون خودم! تلاش فامیل برای اینه ﮐﻪ ﯾﻪ ﻭﻗﺖ ﻧﺮﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺩﺷﻮن رو ﺑﮕﯿﺮﻡ و ﺑﺪﺑﺨﺘﺶ ﮐﻨﻢ!!!
قربانتان غریب آشنا