مردادماه در تاریخ معاصر ایران، ماه حوادث بزرگ شیرین و تلخ است.
پیروزی مشروطیت در ١٤ مرداد سال ١٢٨٥ خورشیدی و تمام شدن جنگ ٨ ساله ایران و عراق در ٢٩ مرداد ١٣٦٧ از رخدادهای شیرین این ماه هستند؛ اما کودتای ننگین آمریکایی- انگلیسی در ٢٨ مرداد ١٣٣٢ و سقوط دولت دکتر محمد مصدق از وقایع تلخ مرداد است.
در این نوشتار کوتاه اشارهای به انقلاب مشروطه در ایران میکنیم. انقلابی که درست ١١٣ سال از پیروزی آن میگذرد.
قبل از مشروطه حکومت پادشاهی مطلقه فردی، قرنها بر ایران حکمفرما بود؛ شاه با تکیه بر شمشیر به حکومت میرسید و با اتکاء بر شمشیر به تنهایی همه سیاستها و تصمیمات را اتخاذ میکرد.
دولتمردان و مردم(رعیت) صرفاً مجری فرمان پادشاه بودند. شاه قبله عالم و سایه خدا تلقی میشد.
از حدود ٢٠٠ سال قبل، آشنایی ایرانیان با اروپا و حکومت انتخابی آغاز شد. افرادی برای تحصیل راهی فرنگ(اروپا) شدند. تحصیل کردگان فرنگ کم کم آراء و نظریات دموکراسی خواهی و آزادی از قید و بند حکومت مطلقه یک فرد متکی صرف به زور و شمشیر را وارد جامعه ایران کردند و طبقهای به نام روشنفکر پا گرفت. عدهای از عالمان دینی که عموماً تحصیلکرده حوزه علمیه نجف بودند با روشنفکران همراه و همنوا شدند و در نهایت با مبارزات طولانی موفق گردیدند فرمان تشکیل مجلس شورای ملی را از مظفرالدین شاه قاجار در سال ١٢٨٥ خورشیدی بگیرند.
مجلس شورای ملی در همان سال تشکیل و اولین قانون اساسی ایران را نوشت طبق این قانون قدرت به سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه تقسیم شد. شاه نقش مطلق خود را از دست داد.
قانون اساسی مشروطه با صراحت نوشت: «سلطنت ودیعهای است که به موهبت الهی از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض شده» بنابراین قدرت در اختیار مردم قرار گرفت که به طور امانت به پادشاه میدهند؛ لذا شاه نه قبله عالم است و نه سایه خدا. صرفاً سلطنت تشریفاتی و مشروط دارد و سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه کشور را اداره میکنند.
متأسفانه به دنبال این پیروزی بزرگ، حوادث بسیار زیاد و ناگوار و شکنندهای پیش آمد که عاملان آن موافقان و مخالفان مشروطه بودند و قدرتهای خارجی نیز در آن نقش داشتند. جدالهای داخلی آنقدر کشور را به هرج و مرج کشید که مردم و نخبگان از مشروطه و مشروطهخواهی پشیمان شدند و به دنبال یک «نجات دهنده» رفتند.
در این شرایط، ١٤ سال پس از پیروزی مشروطه، کودتای ١٢٩٩ با رهبری سیدضیاء طباطبایی و رضا خان با حمایت و هدایت دولت انگلیس به وقوع پیوست و رهآوردهای مشروطه را بر باد داد.
استبداد نوین جایگزین استبداد کهن چند صد ساله شد. استبداد نوین ادعای مدرنسازی داشت و البته اقدامات مدرنی انجام داد اما روح مشروطه که نفی قدرت مطلقه فردی و آزادی خواهی بود با قدرت تمام سرکوب شد.
امید که مردم ما به خصوص جوانان و تحصیلکردگان وقایع مشروطه را بازخوانی کنند و از درسهای تاریخی آن پند گیرند و در کشاکش نفسگیر روزگار مدرن و فرامدرن از آن بهره ببرند.
شاد و سالم و موفق باشید