تعداد بازدید: ۸۷۳
کد خبر: ۶۶۹۰
تاریخ انتشار: ۰۶ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۸:۵۷ - 2019 28 July
زبونُم لال، زبونُم لال

مدتی است دو سؤال ذهن مرا خیلی درگیر خودش کرده!


اول اینکه یادم هست بابابزرگ خدابیامرزم با چند نفر از دوستانش یک گروه کوهنوردی داشتند که همیشه آخر هفته‌ها صبح کله سحر از خواب بیدار می‌شدند و با ماشین تا پای کوه می‌رفتند و از آنجا تا ارتفاعات و قله‌ کوه پیاده‌روی و کوهنوردی می‌کردند!


بابابزرگ و دوستانش اعتقاد راسخ داشتند که ورزش کوهنوردی برای سلامتی و طول عمر خیلی مفید است! آنها همیشه در حال تشویق آشنا و فامیل به ورزش و بویژه کوهنوردی بودند!
سالها گذشت و اول پدربزرگم به رحمت خدا رفت و بعد دانه‌دانه بقیه دوستان کوهنوردش با دارفانی خداحافظی کردند و ما ماندیم و خاطرات تلخ و شیرینی که با آنها داشتیم!


از بین تمام افراد گروه کوهنوردی بابابزرگ متوفای بنده، فقط یک نفر زنده مانده که هنوز هم مثل همیشه با ماشین تا پای کوه می‌رود! آن هم کسی است که با آن گروه کوهنوردی متوفی همسفر بود و البته فقط با ماشین تا دامنه کوه می‌آمد و همانجا پایین کوه می‌نشست و قلیان می‌کشید تا بقیه بروند بالا و برگردند!!! 


دومین چالشی که ذهنم را درگیر خودش کرده این است که چند روز قبل با یکی از همکارام بحث می‌کردیم که یک دفعه به من توهین کرد ولی من جوابش را ندادم!


یکی از همکاران که شاهد ماجرا بود یواشکی به من گفت آفرین که جواب ندادی، شعورت را نشان دادی!


امروز همین همکارم با آن همکاری که به من توهین کرد بحثشان شد. در بین بحث به او گفت: ببین! من فلانی نیستم که هر چه بگویی جوابت را ندهم و مثل بز نگاهت کنما. می‌زنم شلّ و پلّت می‌کنم!!!
قربانتان غریب آشنا


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها