خدا بیامرزد پیدر آن کسی که دوچرخَه را اختراع بَکرد. نَدانم اگر همین نبود باید چَه خاکی بر سرم ریختَه مَیکردم. هم ورزش است و هم وسیلَه نقلیه. تازه در این خیابانهای تنگ و پر تَرافیک وُلسوالی نَیریز خَیلی اَوقات زودتر از موتِر (اتومبیل) بی مقصد مَیرسد.
مخصوصاً برای ما فقیر بیچارَهها که پول خریدن یک موتِر یا حتی موتورسیکلت را نداریم.
اما چند وقتی است خبرهایی در این وَلایت شَنیده مَیکونم و ذهنم را مشغول کرده که چَرا نسوان (زنان) این وَلایت نباید بَتوانند دوچرخَه سوار شوند. زنی که پول خرید موتِر ندارد چَکار کوند؟ مگر نسوان این وَلایت نیاز بی ورزش و مِیلَه (تفریح) ندارند؟ تازه من تبعَه موجاز که در پر و بال طالیبان بزرگ شدهام، دلیلی برای ممنوعیت دوچرخَهسواری نسوان نَظاره نَمیکونم.
گفتَه کردم طالیبان، یاد سخن آن روز زولَیخا افتادم که گفتَه کرد: قوندوز که بودیم، طالیبان اجازه دوچرخَهسواری بی ما نسوان نَمیدادند؛ این جا هم نَمیدهند. پس چَه فرقی میان اینجا و آنجا است؟ بیا دوباره بی وَلایت افغانیستان روان شویم. لااقل حالا با از میان رفتن طالیبان در قوندوز شاید بَتوانیم دوچرخَه سواری کونیم.
دیشب و در نیمَههای شب بیخوابی بی سرم زده بود. پیش خود گفتَه کردم هوا خوب است؛ بَگوذار با دوچرخَه یَک دَوری در خیابان بَزنم. در یَکی از خیابانها از آن دور زنی را نَظاره کردم که با کراچی (گاری) در خیابان روان است. باورم نمیشد. کمی پیش رفتم و نَظاره کردم در میان کارتن و پَلاستیکها بی دنبال یَک لقمَه نان حلال و روزی خود است.
پیش خود گفتَه کردم: در وَلایتی که دوچرخَه برای نسوان حرام است، چهار چرخ برایشان حلال است...
نجیب