چندی پیش یکی از همشهریان فرهیخته در جمعی میگفت: این همه ما شعرا برای سرودن شعر زحمت میکشیم و با هزینه بالا کتاب چاپ میکنیم ولی این جامعه انگار با شعر قهر کرده. شاید به خاطر مشکلات اقتصادی و اجتماعی است که همه را درگیر کرده و مردم را از شعر فاصله داده!
یکی دیگر به مزاح پاسخ داد: چرا برای همین مشکلات مردم شعر نمیگویید؟
این پاسخ، جان کلام است و باید در آن عمیق شد.
شاید گمشده شعرای امروز همین است. شاید آنان «درد» مردم را فراموش کرده و «تعهد»ِ خود به جامعه را از یاد برده و در بندِ چین و شکنِ زلفِ یار مانده و از بیوفایی نگار مینالند.
این همان آفتی است که باعث شده اعتماد مردم از صدا و سیما کم شود؛ چرا که در این همه شبکههای داخلی، دردِ خود را نمیبینند و آن را در شبکههای آنطرف آب جستجو میکنند.
اگر در سالهای پیش از انقلاب، مردم ایران و حتی کشورهای عربی خاورمیانه اینقدر به سخنرانیها و کتابهای شریعتی گرایش پیدا کردند، تعهدی بود که او به زمانه خود داشت و درد مردم را فریاد میکرد.
هر هنرمندی، نویسندهای، روزنامهنگاری و حتی هر نماینده مجلسی باید به جامعه خود «متعهد» باشد؛ باید «درد» مردم را فریاد بزند. گاهی ممکن است مجبور شود به خودِ مردم خرده بگیرد و گاهی هم به حاکمان جامعه. همانطور که مولا علی(ع) در سخنرانیهای خود «درد»ِ بیتفاوتی و دنیازدگی و انحراف را تشخیص داده بود و در هر فرصتی آن را هم به مردم و هم به حاکمان زمان گوشزد میکرد.
البته که گفتنِ حقیقت «شجاعت» میخواهد و هزینه دارد و آزادی میطلبد، ولی این شعر حنظله بادغیسی تکلیف را یکسره کرده:
مهتری گر به کام شیر در است
شو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عزّ و نعمت و جاه
یا چو مردانْت مرگ رویاروی
مشکلات جامعه ما فراوان است و زندگی مردم به سختی میگذرد. ولی در همین شرایط، مردمِ ما قدرِ انسانهای متعهد را میدانند. دیدهایم که ورزشکاران و هنرمندانی چون علی دایی، علی کریمی و پرویز پرستویی همواره در شبکههای اجتماعی از زبان مردم سخن میگویند و در بحرانهایی مثل زلزله کرمانشاه هم در کنار مردم ایستادند و در عوض، مردم کمکهای زیادی به حسابهای آنان واریز کردند. تختی را هنوز همگان به یاد دارند.
اگر این «تعهد» وجود داشته باشد و این «درد» فهمیده شود، مردم شعر را از لابهلای ورق پارهها هم که شده پیدا میکنند و میخوانند، به فراخوان کمک یک هنرمند آری میگویند، در بدترین ساعات روز کارشان را رها میکنند و پای تلویزیون مینشینند، و جانانه پای منبر یک روحانی ساده در دورافتادهترین مساجد جمع میشوند و با گوش جان میشنوند.
چنین باد