دیشب از اخبار شبانگاهی تلویزیون خبری پخش شد که خیلی ذهن ناقص و معیوب من را به خودش درگیر کرد!
مدیون هستید اگر بخواهید فکر کنید منظورم خبرهای دروغین مربوط به گران شدن بنزین و حضور حماسی ملت عزیزمان در صفهای طولانی و عریض و طویل پمپهای بنزین باشد؛ نه خبر بنزین اهمیتش آنقدر زیاد نیست که بخواهد ذهنی را درگیر کند!
الان شرط میبندم دارید با خودتان فکر میکنید حتماً منظورم خبر گرانی شکر و صفهای عاشقانه و صمیمانه آن باشد؛ خب حق هم دارید برادران و خواهران عزیزم که فکر کنید خبری که ذهن من را به خود اختصاص داده خبر گرانی شکر باشد! شما تصور کنید در گرمای تابستان به منزل برسید و بخواهید برای رفع عطش خودتان مقداری آبلیموی طبیعی را که کارخانهها برایمان تهیه و بستهبندی میکنند با دوتا قاشق شکر مخلوط و با چند تکه یخ خنک کنید و سر بکشید؛ خب اگر شکر نباشد واقعاً زندگی به کامتان تلخ میشود! پس اگر جانمان را هم در راه این عزیز سفید دانهدانه فدا کنیم جایز است خوهران و برادران!
اما با تمام این اوصاف منظورم خبر گرانی شکر هم نبود!
دیشب که داشتم اخبار دقیق شبانگاهی را میشنیدم گوینده خبر شروع به خواندن چند خبر پزشکی کرد؛ یکی از آن خبرها که من را درگیر خودش کرد این بود:
١٥ میلیون ایرانی فشار خون دارند و جالب اینکه ٤٠ درصد آنها نمیدانند که بیمارند!!!
الان لابد میپرسید خب کجای این خبر ذهن بشر را به خودش درگیر میکند؟! لابد میگویید این همه انسان در کشور هستند که فشار خون و هزار مشکل جسمی دارند؛ حالا کاری به مشکل خرید دارو و هزینههای درمان و دقت در معالجات نداریم! که البته موضوع خیلی با اهمیتی هم نیست! حالا چرا من گیر دادهام به این خبر؟! برایتان عجیب است نه؟!
خب سؤالی که پیش میآید این است که وقتی ٦ میلیون انسان خودشان نمیدانند که فشار خون دارند آخر شما از کجا میدانید؟! هاااان...
ببخشید اگر سرتان را درد آوردم الان عجله دارم! آخر اول ماه رفتم نمایشگاه ماشین یک دانه مازراتی دیدم خیلی خوشم آمد. امروز حقوقم را گرفتم میخواهم آژانس بگیرم دوباره بروم ببینمش!
چیه؟! اندازه نگاه کردن که دیگه پول داریم خدا را شُکر!!!
قربانتان
غریب آشنا