دو تا جعبه شیرینی را برداشتم و روبروی بی بی که مشغول گیس کردن موهایش بود ایستادم.
- اینارو چکارشون کنم بی بی؟
- بذار سر مزارِ من! اصن یادوم اَ اینا نبود. خو تا خشک نشدن بذار تا بخوریموشون نه. بعدِ بیس سال پسرُم یادُم کرده، برَم دو تا بسِی شیرنی وردوشته اُوُرده حالا میگی چیکار کنم. ایَم سوال دره؟ خو بذار تا بخوریموشون دیه.
*****
سفره را پهن کردم و نان و پنیر را گذاشتم سرِ سفره.
- بی بی جون بیا صبونه.
- تو بخور. من شیرنی میخورم.
- شیرینی؟ برا صبونه؟
- ها...
- بیبیجون نون و پنیر بهترهها.
- تیر ناحق بخوری به حق علی. بیتره خو تو کوفت کن، چیکار من دری؟
*****
بی بی که از در آمد تو نگاهش کردم.
- خسته نباشی بی بی.
- مونِه نواشی.
- بی بی ظهر چی بخوریم؟
- گوله برنو....
- وا بیبی؟
- وا و مرگ. دو تا بَسِی شیرینی تو خونه هه میگه چیچی بخوریم؟
- یعنی ناهار شیرینی بخوریم بیبی؟
- پ ن پ دوپیازه دُرُس میکنیم با پیاز کیلو ۱۲ تومن!
- میشه من یه دونه تخممرغ بخورم بیبی؟
- بیتیر، بیتیر! خودوم شیرنیا رِ میخورم.
*****
چای را که گذاشتم جلوی بیبی گفت:
- اگه گفتی ای چویو با چیچی میچسبه ننه؟
- نمیدونم بیبی، با چی؟
- با شیرنی!
- واااااای بیبی جون به خدا اقد شیرینی براتون خوب نیستا. از صب یه جعبه کامل شیرینی خوردین....
- خوردم خو خوردم. میه مالِ ننته خوردم. نوشِ جونوم که خوردم. حالا که ایطو شد تا تَشِ میخورم تا چِشِ تو بترکه!
*****
چای نبات را گذاشتم جلوی بیبی که گفت:
- خدا ذلیلُت کنه دختر. پکیدم بس ک چوی نوات خوردم. درم میمیرم اَ دل درد...پوشو زنگ بزن آجانس تا بیریم بیمارستان.
- گفتم اقد شیرینی نخور بیبی،گوش نکردی....
با پرتاب لنگه دمپایی بیبی به سمت تلفن شیرجه زدم.
*****
روزنامه نیریزان را که گذاشتم زمین بی بی گفت:
- من خو میفَمم اینا همش کار عاروسوم بوده. شیرنیای تاریخ ورگشته رِ اسده داده دسِ پسر خدازدم که بییَره بری من بلکه من بخورم اَ دسُم خلاص شه....
- آخه بیبی جون شما از کجا مطمئنین؟ من که به نظرم شیرینیا مشکل نداشت و بهخاطر زیاد خوردن شما بود....
بیبی چپچپ نگاهم کرد و عصایش را گذاشت بیخ گلویم...
- تو دیه بری چه اَ اونا طرفداری میکنی؟ راس بوگو. نکنه توام با خودوشون همدس بودی که اصن اَ شیرنیا نخوردی؟!!!
گلابتون