تعداد بازدید: ۱۳۹۳
کد خبر: ۵۸۸۱
تاریخ انتشار: ۲۲ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۲:۳۵ - 2019 11 February
زبونُم‌لال، زبونُم‌لال

یه عمو دارم که ما برادرزاده‌ها بهش می‌گیم عمو حاجی!


یه وقت فکر نکنید اونقدر پولداره که رفته باشه مکه! نه... نه... این عموحاجی من نه تنها پولدار نیست که بتواند به سفرهای برون مرزی برود بلکه بعضی وقتها یک تک تومنی هم در جیبهای سوراخش نیست که بتواند با آن یک نان بدون سبوس بخرد! 


لابد می‌پرسید پس چرا به او می‌گوییم عمو حاجی؟!


این عموی عاص و پاس ما تنها نقطه اتصالش با بقیه حاجی‌ها این است که در ماه ذی‌الحجه به دنیا آمده و مادر بزرگ خدابیامرزم که لابد خودش خیلی دلش می‌خواسته حاجیه خانم باشد، به دلش برات شده که عموی نگون بخت ما را حاجی صدا بزند!


مادر بزرگ هر وقت کسی برای اسم عمو کنجکاوی می‌کرد، می‌گفت: این بچه من حاجی خدایی هست و با یک قهقه ادامه می‌داد: در اصل حاجی ننشه!


دیروز که برای خرید چند حبه گوشت جهت طعم‌دار کردن خورشت به بازار رفته بودم، عمو حاجی را در پیاده‌رو آن طرف خیابان دیدم که کلافه و عصبی تند تند به طرف جای نامعلومی در حال حرکت بود و همسرش هم که ما به او زن‌عمو نرگس می‌گوییم پشت سرش بود!


عمو بلندبلند حرف می‌زد و دستهایش را در هوا پررر می‌داد و زن عمو نرگس هم غرغرکنان با زنبیل نارنجی رنگش او را تعقیب می‌کرد!


تا خواستم صدایشان بزنم و به آن طرف خیابان بروم، آنها در کوچه‌ای پیچیدند و وارد یک مطب دندان پزشکی شدند!


من هم منصرف شدم و دوباره به سمت قصابی رفتم!


موقع برگشت دوباره با عمو حاجی و زن عمو روبرو شدم و حال و احوال کردم و از احوالشان پرسیدم!


عمو حاجی با عصبانیت و در حالی که فریاد می‌زد گفت: چه حالی چه احوالی؟! فریاد از این دندان‌پزشکی‌ها فررریااااد!


گفتم: عمو شما حق دارید؛ واقعاً درست کردن یک دندان در این دوره‌زمونه کمرشکن شده! کدام دندانتان بوده؟!


عمو گفت: سرم را بخورد کاش دندانم بود!


گفتم: عمو جان نکند فک شما شکسته! یا لابد دندان عقلتان بوده که اینقدر ریشه‌اش سفت است؟!


عمو با عصبانیت گفت: عقلم کجا بود که دندان عقل داشته باشم! من اگر عقل داشتم سراغ دندان پزشکی نمی‌رفتم! یک نخ محکم کفش‌دوزی و دستگیره در و یا علی مدد!


گفتم: پس احتمالاً بی‌حسی‌هایشان خوب نبوده و دردتان آمده که اینقدر عصبانی هستید! یا شاید هم زبونم لال اشتباهی دندان سالمتان را کشیده‌اند؟! 


عموحاجی نالان گفت: کاش بدون بی‌حسی تمام دندانهایم را از سالم و خراب کشیده بودند ولی این بلا را سرم نیاورده بودند! کاش فکم را شکسته بودند! کاش انبر را در حلقم جا گذاشته بودند ولی این بلا را سرم نیاورده بودند!


من که حسابی کنجکاو شده بودم در دندان‌پزشکی چه بلایی سر عموی میانسال من آمده با ترس و لرز پرسیدم: خب عمو حاجی خودتان بگویید چه برسرتان آمده؟!


عمو حاجی آهی کشید و گفت: یک ماه قبل اومدم همین دندون‌پزشکی داخل کوچه! دکتر منو معاینه کرد و به منشی گفت برام نوبت بزنه !


منشی نوبت زد برای ٢٠ روز بعد و تأکید کرد که حتماً یک روز قبلش یادآوریتان می‌کنم تا فراموشتان نشود!


دیشب سر شب زانوی عیال درد داشت و منِ خدازده داشتم ظرفها را می‌شستم! در همین حال موبایلم زنگ زد و یک شماره ناشناس افتاد روی صفحه! من هم چون دستم بند بود به عیال گفتم گوشی را برایم بزند روی بلندگو تا صحبت کنم! 


به محض اینکه ارتباط برقرار شد ی خانم جوان خیلی شیک و باکلاس سریع تو دماغی گفت: سلام؛ فردا ساعت شش عصر فراموش نشه لطفاً! تا من خواستم فکر کنم و یادم بیاید فردا ساعت شش کجا قرار دارم قطع کرد! زن عموت مثل گاز انبر چسبید به پاچه‌ام و داد و بیداد راه انداخت که این خانم کیه باهاش قرار داری؟! من هم که حسابی گیج و هولکی شده بودم مغزم هنگ کرده بود و نتوانستم خوب فکر کنم و یادم بیاید کجا قرار دارم!


زن عموت تمام دار و بیرق خونه را به هم زد و چند بار به اون شماره ناشناس زنگ زد ولی متأسفانه کسی جواب نداد! زن عموت تا صبح راه رفت و نق زد و مرتب می‌گفت الهی جز جیگر بزنه چه با ناز حرف می‌زد! بعد چش‌غره من می‌رفت و می‌گفت چه خوش سلیقه هم هستی ذلیل مرده!


تا اینکه صبح شد و دوباره زنگ زد به همون شماره! دختر بیچاره تا گوشی را برداشت زن عموت سرش فریاد زد و گفت: من زن فلانیم. دیشب چیکار داشتی بهش زنگ زدی؟! دختر بیچاره هم در حالی که حسابی شوکه شده بود با ترس و لرز گفت من کاریش نداشتم دکتر کارش داره و می‌خواد دندونشو براش پر کنه! 


عمو آه دوباره‌ای کشید و گفت: الانم باهام اومده که مطمئن بشه سرش کلاه نرفته باشه!
قربانتان غریب آشنا


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها