یکی از قشرهای تحت فشار جامعه بازنشستگان هستند که این روزها با وجود وضعیت بد اقتصادی کمترین حقوق دریافتی را دارند و به نظر میرسد تا به امروز دولت برای بهتر شدن وضعیت زندگیشان کار خاصی انجام نداده است. از جمله موضوع همسانسازی حقوق بازنشستگان قدیمی و جدید که آنها میگویند دولت با وجود وعدههایی که داده، انجام نمیدهد.
محمدعلی ٦٥ ساله، ٦ سال است که بازنشسته شده. او که قبلاً کار آزاد داشته میگوید: «نه میتوانیم دستمان را دراز کنیم، نه دزدی کنیم و نه راه دیگری داریم. بعد از ٢٢ سال واریزی به تأمین اجتماعی، فقط ماهی یک میلیون تومان حقوق میدهند.»
نایلون شلغم در دستش را نشان میدهد و میگوید: «گشتهام شلغم کیلویی هزار تومان گیر آوردهام تا به جای گوشت کیلویی ٨٠ هزار تومان با نان بخوریم.»
٣ دختر و ٢ پسر او همه ازدواج کردهاند و فرزند دارند.
ادامه در صفحه ٧... او میگوید: «٥ تا رفتهاند؛ اما به جایش ١٥ تا میآیند و شب و روز خانه من هستند. باور کنید بعضی وقتها سفره را که میاندازیم، ١٨ نفر سر سفرهاند.»
کفشش را نشان میدهد و میگوید ٣ سال است با آن راه میرود و مرتب تمیزش میکند.
وی ادامه میدهد: «حاضرم بنشینم و زارزار گریه کنم؛ اما آیا فایدهای دارد و کسی جوابم را میدهد؟»
محمدعلی عبدا... نژاد ٦٥ ساله و بازنشسته آموزش و پرورش است. او که سال ١٣٨٢ بازنشسته شده، فروشگاه لاستیک خودرو هم دارد و به گفته خودش نباید او را با بقیه که راه دیگری ندارند مقایسه کرد؛ اما در عین حال میگوید: «چرا در این جامعه وقتی یک نفر فوت میکند، میگویند فلانی راحت شد؟ الآن خیلی از بازنشستهها بچههای دم بخت دارند و حقوقشان ناچیز است. شاید کفاف ١٢ روز را هم ندهد و باید ١٨ روز دیگر را با سختی زیاد سر کنند. آن هم با وجود این رودربایستیها و بچه و نوه و داماد و عروس.»
او ادامه میدهد: «با وضعیت موجود، جلوی میهمان فقط میشود چای گذاشت و اسم میوه را نمیتوان آورد. همین چند روز پیش ٢ کله پاچه خریدم که شد ١٣٠ هزار تومان؛ گوشت هم شده کیلویی ٨٠ هزار تومان. بیشتر بازنشستهها بیمارند و خیلی وقتها هزینه دوا و دکتر دارند؛ خب از کجا بیاورند؟»
و در پایان میگوید: «رفقایم را که برای خریدن لاستیک میآیند میبینم که با چه فلاکتی زندگی میکنند. برخی از آنها میگویند میتوانی با ماهی ٢٠ هزار تومان برایمان لاستیک جور کنی؟»
طوبی تصوری همسر اوست. او هم ٦٥ سال سن دارد و در سال ١٣٨١ از آموزش و پرورش بازنشسته شده.
میگوید: «بسیاری از کارمندان باید جور بچهها، داماد و ... را بکشند. وسایل ازدواج هم که خیلی گران شده و با حقوق ٢ میلیون تومانی هیچ کاری نمیشود کرد.»
محمدتقی کاوه ٥٦ ساله، بازنشسته شهرداری است و میگوید: «برای من همین حقوق بازنشستگی مانده و بچههای توی خانه. یک سال است بازنشسته شدهام و شهرداری چیز به درد بخوری به من نمیدهد.»
او دو پسر دارد که یکی از آنها ازدواج کرده و معتقد است این حقوق کم کفاف زندگیاش را نمیدهد.
کاوه که چند ماهی است همسرش فوت کرده، میگوید: «در مدت ١٠ سالی که همسرم سرطان داشت، ماهیانه بیش از یک میلیون تومان آمپول و دارو تهیه میکردم و تا سه سال دیگر هم باید قسط وامهایم را بپردازم. حال با وجود این وامها دیگر دریافتی چندانی ندارم.»
خانم م - م، ٥٣ ساله ٣ سال است که از آموزش و پرورش بازنشسته شده و نمیداند برای پسرش که در سن ازدواج است چه کند. او ٣ پسر و یک دختر دارد که دو تایشان دانشجو و در سن ازدواجاند.
میگوید: «شوهرم کارگر فصلی است و نمیرسانیم. مجبوریم قناعت کنیم و کمتر بخوریم. از جمله گوشت که به ندرت میتوانیم تهیه کنیم.»
خواهرش که همراه او است، میگوید: «بازنشستهای را میشناسم که برای پسرش زن گرفته و او هم بچه دارد. اما اخیراً از کارخانه رینگ اسپرت اخراج شده و در خانه جلوی پدر و مادرش نشسته است. از آن طرف تعاونی مسکن فرهنگیان پول میخواهد. شاید باور نکنید؛ آنها هنوز مستأجرند.»
راننده تاکسی که در همان نزدیکی است و موضوع گزارش ما را متوجه میشود، میگوید: «فقط بازنشستهها نیستند؛ ما هم مشکلات زیادی داریم. باور کنید وقتی قرار است برای دخترم خواستگار بیاید و تماس میگیرند، میگویم: «اشتباه گرفتید؛ دختر ندارم.» خب چه کنم؟چگونه با وجود این تورم و درآمد کم جهیزیهاش را تأمین کنم؟ مطمئن باشید بازنشسته هم که شوم، وضعم از این بدتر میشود.»
ز -ن ٥٦ ساله، ٣ سال است که بازنشسته شده. به گفته خودش شوهرش از سالها پیش بیماری روماتیسم دارد و نمیتواند کار کند.
او میگوید: «شوهرم خانه را فروخت و یک باغ خرید که خشک شد و نتوانست کار کند. الآن هم خانه نداریم و اجاره نشینیم. ٢ دختر دارم که یکی ازدواج کرده، اما هر کس برای آن یکی میآید، از سر ناچاری میگویم نه. چون اگر شوهر بدهم، باید خرج داماد را هم بدهم.»
وی که با حدود یک میلیون تومان حقوق دریافتی نهایت صرفهجویی را انجام میدهد، دغدغه دیگری هم دارد و میگوید: «کاش قوانین ما طوری بود که در صورت فوت یک زن، حقوقش به شوهر بیکار و بچههای بینوایش میرسید.»
ابراهیم داودی ٦٦ ساله بازنشسته دادگستری است و در سال ١٣٨٥ بازنشسته شده. او اما معتقد است: «فقط مسائل مالی نیست؛ مسائل عاطفی هم هست. نسل جدید دیگر به ریش سفید که این قدر زحمت کشیده احترام نمیگذارد. ما هدفمان از انقلاب و جنگ خوب بود؛ اما کار دست کسانی افتاده که قدر نمیدانند. »
عباس بهرامی ٨٠ ساله، سال ١٣٧٣ بازنشسته شده و همه ٤ فرزندش ازدواج کردهاند. یکی از دخترانش فوق لیسانس ریاضی دارد و بیکار است و بقیه سر کارند.
میگوید: «با وجودی که اهل خرج و تفریح نیستم، حقوقمان کفاف هزینهها را نمیدهد و مجبورم هر از گاهی یک وام بگیرم. مخصوصاً رودربایستیها زندگی را مشکل کرده.»
محمد عابدنژاد ٨٢ ساله هم که سال ١٣٧٣ بازنشسته شده، معتقد است فرهنگیان قانع هستند و اهل تشریفات نیستند. وی یک باغ انار دارد و کمک هزینه زندگیاش است.
اما یک بازنشسته دیگر میگوید: «همه امروز داد از گرانی میزنند و میگویند حقوقمان کفاف هزینه زندگی را نمیدهد. مخصوصاً کسانی که بچه در خانه دارند. من نمیدانم چرا حقوق بازنشستگان جدید و قدیم این قدر اختلاف دارد؟ هر سال هم میگویند هماهنگ میکنیم؛ ولی همه حرف است و عملی در کار نیست.»
او اضافه میکند: «وسایل زندگیمان هم مثل خودمان مستعمل شده و نیاز به تعمیر و تعویض دارد. اما واقعاً با این گرانی نمیدانیم چه کنیم.»