داستان او با یک اتفاق ساده آغاز میشود. از یک دستگاه قند خردکن ساده. تحصیلاتش را که در رشته کارشناسی ارشد مدیریت دولتی گرایش مالی به اتمام میرساند، چند مرتبه در آزمونهای استخدامی امتحان میدهد اما هر بار به در بسته میخورد.
پس از ازدواج، دستش را به کمر زده، دستگاه قندشکن سادهای را از اقوامش امانت میگیرد و با ماشین راهی فسا میشود تا قند کله را از آنجا تهیه کرده و در نیریز به صورت خرد شده، در فروشگاهها توزیع کند.
اینها داستان زندگی جوان کارآفرین نیریزی است که امروز برای ٦ نفر مستقیم و برای ٢٠ نفر به طور غیرمستقیم، شغل ایجاد کرده است.
محمد نریمان جوان ٣٧ ساله نیریزی امروز صاحب کارگاهی است که در آن نابترین قند و نبات تولید میشود. کارگاهی که محصولات آن نه تنها به نیریز، بلکه به سایر شهرستانهای فارس، کرمان، هرمزگان و همچنین عراق صادر میشود. کارگاه او در استان فارس بیرقیب، و تنها تولیدکننده نبات به صورت صنعتی در این استان است. وارد کارگاه میشویم، تمیزی کارگاه خیرهکننده است. نباتها چنان مانند الماس میدرخشند که انسان از نگاه کردن به آنها خسته نمیشود...
/ زندگی خرج داشت
داستان زندگیاش را اینگونه تعریف میکند: متأهل بودم و زندگی خرج داشت. مجبور شدم با تنها وانتی که داشتم راهی فسا شوم. قند کله را از آنجا میخریدم و در نیریز با دستگاه قند خردکنی که از دوستم امانت گرفته بودم، آنها را پس از خرد کردن در بستهبندیهای دهکیلویی فله، در بازار توزیع میکردم. آن زمان فقط یک شاگرد داشتم. روزی ده بسته میفروختم. ده تا هزار تومان، میشد ده هزار تومان؛ در حالی که ماهیانه ٢٥٠ هزار تومان اجارهخانه میدادم.
یک زمانی مشغول کار با دستگاه بودم که دستگاه چهار انگشت دستم را زد. از آن روز، کارکردن با دستگاه برایم ناممکن شد اما نمیتوانستم بدون کار و درآمد زندگیام را بچرخانم. همین شد که دستم را به گردنم بستم و با وانتم شروع به پخش قند، شکر و مواد غذایی دیگر کردم. خانوادهام میگفتند نکن، به دستت فشار میآید؛ اما من دلم میخواست روزیِ خانوادهام را با دست خودم در بیاورم.
/ به آرزویم رسیدم
ادامه میدهد: از کودکی علاقه زیادی به کارهای تولیدی داشتم. به کارخانه قند که میرفتم، دلم میخواست کارگاهی کوچک برای خودم راه بیندازم و طولی نکشید که به آرزویم رسیدم.
تنها ماشینم را فروختم و با پول آن در شهرک صنعتی دهفاضل زمینی خریدم. برای گرفتن وام به چند بانک سر زدم و در نهایت توانستم از پستبانک مبلغی وام بگیرم. آقای محمودی رئیس پستبانک چون خودش نیروی جوانی است، جوانان را خیلی درک میکند. وقتی از نیتم مطلع شد، بلافاصله کمکم کرد. به مرور ساختمان کارگاه را ساختم و برای خرید وسایل نیز به اصفهان رفتم. آنجا هم چک دادم و وسایل را خریدم.
/ روحیهام را نباختم
نفسی تازه میکند و ادامه میهد: اوایل کارم ٢٤ میلیون تومان شکر خریدم اما چون تجربه کافی برای تشخیص شکر خوب نداشتم، همه خراب شدند. خب ابتدای کار بودم و این اتفاق برایم خیلی سخت بود اما با این حال، سعی کردم روحیهام را از دست ندهم. موعد چکهایم که رسید مانده بودم چکار کنم. هر جا رفتم، کسی به من وام نداد. آن زمان فقط خدا را داشتم و واقعاًپول میخواستم.
چند روز بعد در یکی از بانکها در نوبت انتظار بودم که آقایی از پشت سرم دست به شانهام زد و گفت من مبلغی پول دارم و نمیدانم درچه کاری آن را سرمایهگذاری کنم. پیشنهاد دادم پول را به من امانت بدهد و بعد از سود فروش قندها به او مبلغی بپردازم. نمیدانم آن لحظه چه شد و حس میکنم فقط لطف خدا بود. از آن روز تا به حال، سه چیز سرلوحه کار من شده است: توکل، پشتکار و صداقت. به نظرم این سه اصل که باشد، خدا حتماً کمک میکند و کارها به نتیجه میرسد.
/ آنقدر کار کردم تا تجربه کسب کنم
نریمان فرآیند شروع کارش از خردکردن قند تا رسیدن به مرحله تولید را ٦ سال عنوان میکند و ادامه میدهد:
اوایل از ساعت ٧ صبح تا ٣ بامداد فردا، یکسره کار میکردم تا تجربه کسب کنم و خرابکاریها را کاهش دهم. بعضی اوقات توان برگشت به شهر را نداشتم و همانجا میخوابیدم. گاهی از بیرون که میآمدم، میدیدم کار آنطور که میخواستم پیش نرفته و بچهها ناراحت و ناامیدند. اما من با لبخند و شوخی طوری رفتار میکردم که گویی اتفاقی نیفتاده. یادم هست روزی از سالن کارگاه بیرون آمدم و وسط حیاط دستانم را به سوی آسمان بلند کردم و با صدای بلند خدا را صدا زدم. گاهی حتی در دفتر کارگاه، از تنهایی و فشار کار گریه کردم اما هیچوقت ناامید نشدم.
خیلی فشار را تحمل کردم؛ فشار مالی، روند طیکردن کارهای اداری، تولید و فروش، همه بر روی دوش خودم بود. بارها به بنبست خوردم اما امیدم، پشتکارم و صداقتم نگذاشت زمین بخورم و پیروز شدم و خداراشکر امروز بهترین نبات را تولید میکنم.
/ به هر قیمتی باشد از زعفران استفاده میکنم
این جوان موفق از مراحل تولید قند و نبات چنین میگوید:
ما در اینجا باکیفیتترین نبات را درست میکنیم و فقط زعفران خالص به کار میبریم. زعفران به هر قیمتی که برسد، حاضر نیستم از گل زعفران استفاده کنم. چون باور دارم برکت، فقط در کار حلال است. یادم میآید زمانی که فروشم کم و کارگاه پر از نبات بود، برای صادرکردن نبات با تاجری صحبت میکردم. او گفت بناست نباتت به عراق صادر شود و بهتر است از گل زعفران استفاده کنی و من فقط با این شرط نباتت را صادر میکنم. در دلم غوغایی بود. نمیدانستم قبول کنم یا نه. از طرفی از خدا خجالت میکشیدم و از طرفی باید نباتم را می فروختم تا بتوانم ادامه بدهم. آن روز خدا داشت مرا امتحان میکرد و من از این امتحان سربلند بیرون آمدم. پیشنهادش را قبول نکردم و به نیریز برگشتم. چند ساعتی نبود که در دفتر کارگاه نشسته بودم که گوشیام زنگ خورد و کل نباتم را خریدند.
/ قند را با هشت طعم طبیعی روانه بازار میکنیم
وی ادامه میدهد: این مجموعه کاملاً صنعتی است و ما با استفاده از بخار، قند و نبات تولید میکنیم. مواد اولیه را از خوزستان و میبد یزد تهیه میکنیم و مواد تولیدی با بستهبندی منحصر به فرد، روانه بازار فروش میشود.
در روند تولید نبات، آب و شکر آنقدر در دستگاه با هم مخلوط میشود تا به دمای پخت برسد. سپس زعفران را اضافه کرده و در داخل وانهایی که از قبل نخکشی شده، ریخته میشود. بعد از آن هم در گرمخانه گذاشته و بعد از سه روز تبدیل به نبات میشود.
نبات ما به صورت شاخه، تخت و چوبی وارد بازار فروش میشود.
برای تولید قند هم شیره را با انواع پودر گیاهی طبیعی مخلوط کرده، داخل قالبهای قند میریزیم و در فضایی بهداشتی و با استاندارد مخصوص میگذاریم تا تبدیل به قند شود. قند تولیدی ما امروز با هشت طعم مختلف وارد بازار فروش میشود و خواص درمانی هم دارد. این قندها عبارتند از قند زنجبیلی، دارچینی، بهار نارنج، لیمو عمانی، گل محمدی، برگ به لیمو، گل گاوزبان و هل
/ بنا دارم کارم را توسعه دهم
این جوان کارآفرین سعی دارد با قدرت هر چه تمامتر کارش را توسعه دهد. در این باره میگوید: به امید خدا بنا دارم کارم را توسعه دهم و یک سوله و یک دستگاه دیگر اضافه کنم. با این کار حتماً تعداد زیادی نیرو را مجدداً وارد عرصه کار میکنم. نیروهای من اینجا همه بیمه هستند و به این کار علاقه دارند و من هر روز شاهد پیشرفت کارشان هستم.
/ مسئولان حمایت کنند
خواسته او از مسئولان شهرستان این است:
از مسئولان تقاضا دارم یک تور صنعتی راه بیندازند و جوانان را برای بازدید از مشاغل، به شهرهای دیگر ببرند. با این کار دید جوانان باز میشود و یک سری مشاغل که در جنوب کشور وجود ندارد، در این خطه راهاندازی میشود.همچنین سیستمهای پیچیده اداری در ایران، باعث سردرگمی جوانان میشود و آنها این را یک سد بزرگ سر راه خود میبینند و باعث میشود اواسط کار درجا بزنند. از مسئولان تقاضا دارم با کارآفرینان همکاری کنند و همگام با آنها برای پیشرفت شهرستان قدم بردارند.
/ تا کوچک نشوی بزرگ نمیشوی
از جوانان تحصیلکرده شهرستان میخواهم امید خود را از دست ندهند و با تمام وجود برای رسیدن به موفقیت تلاش کنند. هیچ کاری نشدنی نیست و خدا همیشه یاریرسان است. همانطور که خود در قرآن میگوید:
« وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ، هر کس بر خدا توکل کند، پس او برایش کافی است»من از صفر شروع کردم. با وجود تحصیلاتم، کارهایی مانند ویزیتوری، پخشکننده و حسابداری را تجربه کردم. بارها کوچک شدم اما به هر در بستهای که خوردم، احساس کردم یک قدم به درهای باز نزدیکتر شدم. هنوز هم هیچکس باورش نمیشود که این لطف را خدا به من کرده و همه میگویند کسی کمکم کرده است. اما اینگونه نیست و من فقط در بدترین شرایط ناامید نشدم.
شاید آن زمان اندازه سه کارگر کار کردم. گاهی اوقات پا روی غرورم گذاشتم؛ اما تا کوچک نشوی بزرگ نمیشوی.
همیشه گفتم اگر کارگر هم شوم، سعی میکنم بهترین کارگر شوم.
الان هم من واقعاً چیزی نیستم و فقط لطف خدا بود که بتوانم بهترین نبات را تولید کنم.
با آرزوي موفقيت روزافزون