بی زولَیخا گفتَه کردم: فکر نَمیکونم دیگر ما را بی جهنم بَبرند.
- چَطور مگر؟
- آخر در این وَلایت آن قدر زجر کَشیدهایم که تمام گوناهانَمان ریختَه کرده.
- اینها را نَظاره کون. فکر مَیکونی با این همه گوناهکار دیگر جایی در جهنم برایَمان مَیماند؟
اشاره زولَیخا بی صفحَه تلویزیون بود و مردمانی که در یَک کَشتی تفریحی در ولایات آن طرف کره خاکی بی رقص و پایکوبی مشغول بودند.
- آب دهانم را قورت بَدادم و گفتَه کردم: من که حاضیرم با همه اینها بی جهنم روان شوم.
- چَه گفتَه کردی؟
- هیچ، مَیگویم چَطور است بی یَک سفر تفریحی در آن طرف دونیا روان شویم؟
- چَگونه؟ ما که پولی نداریم.
- هااااا... پول نداریم؛ اما امکاناتی داریم که هیچ کس در این وَلایت ندارد. از راه همان چاه آبی که در پارک قمر کندَهکاری کردم و آن قدر پیش بَرفتم که از آن طرف دونیا بیرون آمدم. زمان زیادی است بی آنجا گوذر نکردهام.
- باشد، ولی حتماً با هم مَیرویم. تنهایی برایت خوب نیست.
*****
سر از چاه در آوردیم و وارد یَک مزرعَه ذرت در میان اَیالت تیگزاس شدیم.
خدا را شکر نه خبری از گاو بود و نه گاوچَران. یَک اسب کَنار مزرعه بسته شده بود؛ همان را برداشتیم و دو نفری بی سوی نزدیکترین وُلسوالی روان شدیم.
در راه، تبلیغ یَک کونسورت بزرگ کَنار دریا توجهام را جلب بَکرد و همزمان از دور خط سفیدی را در افق نَظاره کردم و حدس زدم دریا باشد.
اسبم را هِی کردم و بی سمت آن روان شدیم...
به به، عجب دریایی و عجب جمعیتی.
- وااای عجب جهنمی. چَشمان صاحیب مردَهات را بستَه کون؛وگرنه جَلوی همَگان کولنگی مَییابم و محکم بی روی انگشت شصت لَنگ چپت مَیزنم.
- تو هم مواظب باش روبندَهات کَنار نرود. مردان اینجا هیزند.
کونسورت شروع شدَه بود و یَک جمعیت عظیم از زن و مرد در حال رقص و پایکوبی در ساحلی دریا و در فضای باز بودند.
اما چشمیتان روزی بد را نَظاره نکوند. تا مردم چشمیشان بی لیباس قوندوزی، دستار و ریش من و پوشش افغانی زولَیخا و روبنده او افتاد، جیغَشان در آمد و فکر بَکردند دوچار حمله تَروریستی بَشدند.
قصد کردیم از میانَ جمعیت خودَمان را رها کونیم که یک لحظَه نَظاره کردیم روی صحنه هستیم و همَگان چهار چَشمی بی ما خیره بَشدند.
برای این که اَنگ تَروریست از ما برداشته شود و جلسَه بی هم نخورد، یَک چَشمک بی زولَیخا بَزدم و هر دو با آن سر و وضع بی روی صحنه شروع بی حرکات مَوزون کردیم تا مردم فکر کونند جزئی از برنامه است. حرکاتَ مَوزون و هماهنگ قوندوزی که برای مردمان آنجا مَثال یَک سبک جدید رقص بود و حسابی بی کونسورت حال و هوایَ تازَه بَداد.
بی نظرم ما را بی عنوان رقاصَشان ایستخدام کونند و ماندیگار شویم. هر چَه باشد بهتر از کندَهکاری است؛ هر چند باید بعدش بی جهنم روان شویم...
نجیب