/ پرستاری عشق است
/ بیمارانی دارم که گویی جزئی از خانوادهام شدهاند
/ ای کاش خیرین بیشتر از هر چیزی کمکهایشان را صرف امور پزشکی کنند
/ وقتی میشنوم به بیماری اهداء عضو شده، انگار دنیا را به من دادهاند
/ دعای یک بیمار آنقدر آرامم میکند که جانی دوباره میگیرم
/ بیماران قلبی بیشترین مراجعهکنندگان به این بخش هستند
/ در ماه ٥ تا ١٠ هزار مراجعه کننده داریم
/ مردم ما را مقصر کمبود امکانات میدانند
پرستاری شغلی است که تا عاشق نباشی، نبض تپنده هر بیمار لبخند بر لبانت نمینشاند. پرستاران نمونه گذشت و ایثارند و بهترین خاطره هر یک از آنها بازگشت به حیات و فرصت دوباره بیماران برای زندگی است.
ولادت حضرت زینب(س) و روز پرستار بهانهای شد تا به سراغ پرستاران دو بخش دیالیز و اتفاقات بیمارستان شهدای نیریز برویم و پای درد دلشان بنشینیم.
بخش دیالیز بیمارستان شهداء، ٣ پرستار دارد. طبق گفته مسئول این بخش، ماهیانه ٢٤٠ بیمار ثابت و حدود ٤ بیمار به صورت مهمان یا از بخشهای دیگر به آنجا مراجعه میکنند.
من این شغل را با جان و دل دوست دارم
شهناز بنان مسئول بخش دیالیز درباره علاقهاش به پرستاری میگوید: «١٧ سال است پرستارم. اوایل ٣ سال معلم بودم. اما بعد از آن به خاطر علاقهام به پرستاری از دبیری انصراف دادم و وارد رشته پرستاری شدم. پرستاری عشق است و من این شغل را با جان و دل دوست دارم.»
در مورد علاقهاش به بخش دیالیز میگوید: «با وجود این که کار در این بخش سخت است، حاضر نیستم آن را عوض کنم. من در این بخش بیمارانی دارم که مدت زمان زیادی با آنها هستم وگویی جزئی از خانوادهام شدهاند.»
بنان از عملکرد انجمن حمایت از بیماران کلیوی ناراضی است و میگوید: «این انجمن به نام بیماران کلیوی است؛ اما بیشتر کمکشان به بخشهای دیگر است. البته یک کمک هزینه ٥٠ هزارتومانی از طرف این انجمن به بیماران میشود؛ اما واقعاً ناچیز است.»
وی ادامه میدهد: «چندی پیش یک بیمار که مشکل نارسایی کلیوی داشت به اینجا مراجعه کرد. وی پدر سه فرزند و سرپرست خانوار است. او به علت وضع مالی بد و نداشتن توان کار نتوانسته بیمهاش را بپردازد و میبایست بابت هر بار دیالیز ٣٠٠ هزار تومان پرداخت کند. هفتهای دو بار آن هم با چنین مبلغی واقعاً برای این بیمار کمرشکن است و حتی افراد با وضع مالی خوب هم ممکن است از پس آن برنیایند.»
این پرستار ضمن تشکر از خیرین، از آنها میخواهد تا بیشتر به این بخش و بیماران آن توجه کنند. وی میگوید: «یکی از دستگاههای بخش دیالیز خراب است و ای کاش خیرین بیشتر از هر چیزی کمکهایشان را صرف امور پزشکی کنند.»
بنان از مردم میخواهد تا بیماریهای مربوط به کلیه را جدی بگیرند. وی میگوید: «چنانچه به فشارخون یا بیماری دیابت مبتلا هستید، آزمایشهای سالانه را حتماً انجام دهید تا کلیه به مرحله دیالیز نرسد. همچنین بیماران سنگ کلیه روند درمان خود را کامل کنند تا خدای ناکرده مجبور به دیالیز نشوند. تا آنجا که میتوانید آب بنوشید و تا حد امکان آب را بجوشانید.»
وی میگوید: «خانواده هر بیمار میداند این بخش مقررات خاص خودش را دارد؛ با این وجود گاهی میشود که خانوادهها با رفتارشان ناراحتمان میکنند. در این بخش لزومی به همکاری همراه با پرستار نیست و همراهان با رعایت قوانین مربوط به دارو، تغذیه و فعالیتهای بدنی هر بیمار در منزل، بزرگترین کمک را به ما میکنند.»
سختیهایش هم برایم لذتبخش است
فاطمه قنبریپور ٢٢ سال در این شغل فعالیت میکند. به شغلش علاقه زیادی دارد و در این باره میگوید: «شبکاری برای یک زن سخت است؛ اما من عادت کردهام و به خاطر علاقهای که به این کار دارم، سختیهایش هم برایم لذتبخش است. »
قنبریپور اهداء عضو به یک بیمار را بهترین خبر ممکن میداند و میگوید: «وقتی بیمار جلو چشمم درد میکشد، از تمام وجودم برای سلامتیاش دعا میکنم و وقتی میشنوم به بیماری اهداء عضو شده، انگار دنیا را به من دادهاند.»
وی یکی از مشکلات این بخش را درگیریهای اداری و کامپیوتری آن میداند و میگوید: «همه کاره این بخش خودمان هستیم و رسیدگی به پروندهها و امور کامپیوتری، مسئولیتمان را چندین برابر کرده. کاش این وظایف از حوزه کاری ما جدا میشد.»
دعای یک بیمار آرامم میکند
عزیزه فراغت متولد لار، دیگر پرستار مهربان این بخش است. به خاطر دوری از خانواده زیاد راضی نیست؛ اما علاقهاش به پرستاری باعث شده رنج دوری از خانواده را تحمل کند. ٢٨ سال شب و روزش را وقف بیماران کرده، از حضورش در این بخش راضی است و میگوید: «با بیماران بخش دیالیز رابطه عاطفی برقرار کردهام. زمانی که یکی از آنها فوت کند، روحیهام خراب میشود؛ مخصوصاً اگر جوان باشد. اما اگر خبر بهبودی یا اهداء عضوشان را بشنوم، واقعاً خوشحال میشوم. وقتی از شدت خستگی نای کار کردن ندارم، دعای یک بیمار آنقدر آرامم میکند که جانی دوباره میگیرم.»
******
اتفاقات (اورژانس) یکی دیگر از بخشهای مهم و حساس و در واقع ورودی بیمارستان است.
همه اعتبار و احترامم را مدیون شغلم هستم
مسئول بخش اورژانس (اتفاقات) بیمارستان شهدای نیریز که از سال ١٣٧٨ وارد این کار شده، در مورد انتخاب شغلش میگوید: «خدمت سربازی را در اورژانس یک بیمارستان کار میکردم و همان شد که به پرستاری علاقهمند شدم. یک سال در اورژانس شیراز کار کردم و بعد از آن هم تا به امروز در اورژانس نیریز مسئولیت این بخش را برعهده داشتهام. از این که پرستار شدم ناراحت نیستم و اگر دوباره به گذشته برگردم، دوباره این شغل را انتخاب میکنم؛ چون همه اعتبار و احترامم را در جامعه مدیون آن هستم. »
محمدحسین بخشپور پرستاری را یکی از سختترین مشاغل میداند و میگوید: «ما در شغلمان تعطیلی نداریم. در تعطیلات سالانه مثل عید نوروز، سیزده به در، تاسوعا و عاشورا و ... کار ما چند برابر میشود. بعضی وقتها رسیدگی به یک بیمار بدحال آنقدر خستگی دارد که یک ماه از نظر روحی و جسمیخسته هستیم. مگر در یک سال چند بار میشود خبر فوت یک عزیز را به خانوادهاش داد؟»
وی یکی دیگر از مشکلات شغلش را مواجهه با بیماریهای عفونی و واگیردار میداند و میگوید: «در کار ما اشتباه جبرانناپذیر است و اگر باعث از دست رفتن جان یک نفر شود، عذاب وجدانش تا آخر عمر گریبانمان را میگیرد.»
مسئول اورژانس ساعت شلوغی این بخش را ١٠ تا ١٢ ظهر و ٥ عصر تا ١٢ شب عنوان میکند و میگوید: «در این ساعات ما بیشترین مراجعه کننده را داریم و بیماران قلبی بیشترین مراجعهکنندگان به این بخش هستند. بعد از آن نیز حوادث عمدی و غیر عمدی شامل تصادفات، معادن، خانگی و کارگاهی. از مردم خواهش میکنم در ساعات شلوغی یا نصف شب، برای موارد غیرضروری مثل رادیولوژی و نسخهنویسی به بیمارستان مراجعه نکنند و تا حد امکان از پزشک خانواده خود استفاده کنند؛ زیرا سرانه بیمه هر فردی را پزشک خانواده از سازمان بیمه مربوطه دریافت میکند؛ چه او به پزشک مراجعه کند و چه نکند. این در حالی است که با مراجعه به اورژانس بیمارستان، مجدداً این هزینه از سازمان بیمه کسر میشود و ضرر به سازمان بیمهها باعث حذف یک دارو از پوشش بیمهای و در نهایت ضرر به مردم میگردد.»
بخشپور ادامه میدهد: «در ماه بین ٥ تا ١٠ هزار مراجعه کننده داریم و این باعث تأسف است که مسئولان شهرستان در این سالها نتوانستهاند یک درمانگاه شبانهروزی دولتی یا خصوصی در شأن مردم نیریز راهاندازی کنند.»
وی یکی دیگر از مشکلات این بخش را کمبود پزشک عمومی میداند و میگوید: «بیمارستان بابت بخش تریاژ هزینه و فضا و امکانات فیزیکی بسیاری فراهم کرده است. همچنین پرستاران باتجربه نیز در این بخش درحال فعالیت هستند تا به بهترین نحو به بیماران رسیدگی شود. تریاژ یعنی جدا کردن بیماران بدحال از خوشحال. این بخش همانند فیلتری است که باید وضعیت بیمار به بهترین نحو سنجیده شود و برای ویزیت در اولویت قرار بگیرد. در تریاژ پارتی بازی نمیشود و مسئولیت قانونی زیادی دارد. »
بخشپور در پایان درمورد خاطرات تلخ و شیرین دوران پرستاریاش چنین میگوید: «خاطرات تلخ و شیرین زیادی دارم؛ ولی همیشه به همکارانم توصیه میکنم وجدان انسانی داشته باشند و طوری کار کنند که بعد از گذشت بیست سال وقتی به عملکردشان نگاه میکنند، با افتخار بگویند من نگذاشتم زنان بیسرپرست و بچههایی یتیم شوند.»
در ادامه به دفتر پرستاری این بخش رفتیم و پای صحبت چند تن از پرستاران نشستیم.
پرستاری سخت است؛ اما عشق است
لیلا ذکایی کارشناس پرستاری، ٦ سال که در این شغل کار میکند. او بالا رفتن سطح هوشیاری یک بیمار تصادفی را بهترین لحظه عمر یک پرستار تلقی میکند و میگوید: «پرستاری شغل سختی است؛ اما عشق است. گاهی که برنامه کاریمان سه شیفت میشود، حتی ساعتها فرصت خوردن یک جرعه آب نداریم. گاهی فرزندمان در خانه تب دارد و ما اینجا به تب بچههای مردم رسیدگی میکنیم؛ اما باز هم میگویم پرستاری عشق است.»
ذکایی از رفتار بعضی از مردم گلایهمند است و میگوید: «مردم ما را مقصر کمبود امکانات میدانند و با بدترین لحن سر کوچکترین چیزی درگیر میشوند. از همراهان بیمار خواهش میکنم بگذارند روند درمان طی شود و آرامش خود را حفظ کنند.»
وی ادامه میدهد: «دیگر مشکلی که در این بخش واقعاً وقت ما را میگیرد، تلفنهای وقت و بیوقت و بیمورد است. »
ذکایی از خاطرات تلخ و شیرینش در بخش اتفاقات میگوید: «یکی از خاطرات تلخ و شیرینم مربوط میشود به سوختگی صورت دختر بچهای توسط اسید. آن روز به محض ورود دختربچه به بخش اورژانس، در حمام سوختگی به مدت زیادی او را شستیم و اعزامش کردیم. نگران بینایی و ظاهر صورتش بودم. بعدها به بیمارستان آمد و دیدم تحت چندین عمل زیبایی قرار گرفته و بیناییاش هم خدا را شکر موردی نداشت؛ آن روز واقعاً از ته قلبم خوشحال شدم. »
از انتخابم پشیمان نیستم
مینا محمودی ٤ماه است در این بخش کار میکند. او به کارش علاقه زیادی دارد و میگوید: «از انتخابم پشیمان نیستم. »
وی میگوید: «امکانات کم و توقع زیاد مردم، انجام دادن کار خدمه و اطلاعات بخش، همه و همه باعث میشود حسابی خسته شویم و در کارمان خدشه ایجاد شود.»
همه چیزش با شغلهای دیگر
فرق دارد
محمدحسین اکبرزاده یکی از پرستاران بخش اورژانس است و در مورد خاطرات تلخ و شیرینش میگوید: «ما اینجا بیشتر خاطرات تلخ داریم. یکی از خاطرات تلخم مربوط به پیرمردی خوش زبان میشود که تراکتور از روی او رد شده بود. فردای آن روز که سرکار آمدم فکر میکردم حالش خوب شده؛ اما با کمال تعجب فهمیدم جانش را از دست داده است.»
باید همراه بیمار را درک کنیم
علی بیگی نیز از ٥ سال پیش پرستار بخش اتفاقات است و مانند بقیه همکارانش از شغلش راضی است. او هم کمی از رفتار مردم ناراضی است؛ اما حق را به آنها میدهد و میگوید: «باید درکشان کنیم. بالاخره عزیزشان در اینجا بستری است.»
او نیز خاطرهای از یک شب عاشورا تعریف میکند: «یک دختر بچه نوزاد را شب عاشورا به اتفاقات آوردند. شیر وارد ریهاش شده بود و تلاش پزشکان برای زنده نگه داشتنش نتیجه نداد؛ بعد فهمیدیم خدا این نوزاد را بعد از سالها به پدر و مادرش داده و این واقعه برایشان خیلی سخت بود.»