بیبی یک بار دیگر زانویم را محکم فشار داد و با چشم و ابرو اشاره کرد بلند شویم...
زن عمو که رفت توی آشپزخانه نگاهش کردم.
- زانوم سوراخ شد بیبی. کجا بریم ای موقع؟ هنوز نیم ساعت نیس اومدیم. زشته خب...
- زشت تویی با او قیافت! مییِی یا من برم؟
زنعمو همانطور سینی چای توی دستش بود که بیبی بلند شد...
عمو نگاهش کرد:
- کجا ننه؟
- ما دیه بیریم.
- ایوخته؟ هنو نیم ساعت نیس اُمدین. جون گلاب اگ بذارم نون نخورده بیرین...
- نخورده خو نیسیم ننه، بیریم منم حالوم خوش نی، برم بفتم!
عمو دوباره گفت:
- خو هِی جو بیگیر باخاب ننه. میخی ای سرما کجا بیری؟
- نه دیه ننه بویه بیریم...
- من خو میگم ای چه اُمدنی بود. والا، خو بیشینین!
- نه دیه، میگم خو اصلن حالوم خوب نی ننه. برم بفتم...
عمو سوئیچ را برداشت که بیبی نگاهش کرد...
- کجااااااااا؟
- بیام برسونمتون خو!
- نه دیه خودمون میریم.
- ای چه حرفیه ننه، تو ای سرما؟ ویسین، ویسین بیام برسونموتون...
بیبی جوش آورد...
- وااااااااااای... میگم برو بیشی سر جات، بوگو باشه!
نگاهی به من انداخت...
- بیریم گلاب...
هنوز چند قدمی بیشتر از خانه عمو دور نشده بودیم که بیبی راهش را کج کرد...
- کجا بیبی؟
- پارک...
- پارک؟
- ها پارک...
- ای موقع شب؟
- ها...
- تو این سرما؟
- ها...
- بیبی جون ول کن توروخدا، ای موقع شب، تو این سرما، پارک میخواین برین چکار؟
- ماخام برم غار نوری...
- غار نوری؟
- ها، هِین جا که همه میرن با خودوش عسک میگیرن...
- منظورتون تونل نوریه؟
- چمیدونم حالا ننه، غار، تونِیل! هر چی!
******
به پارک که رسیدیم، چند نفری مشغول عکس گرفتن بودند...
بیبی لباسهایش را مرتب کرد و مشغول شد...
- اونجو ویِسم خوبه گلاب؟ اینجا چیطوره؟ میخِی یکیام اَ اووَر بیگیر. میگم نیشه اَزُش بیری بالا؟
- دَس شما درد نکنه بیبی. عوض اینکه اگه کسی خواس بره بالا، شما به عنوان یه بزرگتر نذاری، خودتون یه چیزایی میگینا!
******
بیبی همانطور مشغول عکس گرفتن بود که ناگهان....
- بیبی...
- ها؟
- اونا عمو و زنعمو و بچههاش نیستن؟
بیبی دست و پایش را گم کرد...
- وووووی روم سفید، کو؟
عمو و زنعمو جلو آمدند و عمو رو به بیبی گفت:
- ننه بیتر شدی انگار؟
- نه ننه، معده درد داشتم، گفتم یِی کمی راه برم بلکه بیتر شم، دیه یهو سر اَ اینجا در اُردیم.
نگاهم کرد...
- بیریم گلاب...
از پارک که آمدیم بیرون بیبی گفت:
- دیدی پسرُم چیطو تیکه مینازه؟ خو اینجا نیام کجا بیام؟ ده دقه پاشدم رفتم خونشون نه شامی نه میوهای نه تعارفی، من خو میفمم، همه اینارِ زن نالهزدَش یادُش میده.
گلابتون