تعداد بازدید: ۱۰۶۳
کد خبر: ۵۵۸۳
تاریخ انتشار: ۲۵ آذر ۱۳۹۷ - ۰۷:۴۳ - 2018 16 December
شعری از بچه‌های انجمن شعر طنز شیراز دم ابراهیم‌ خان زهری گرم!
شعردونی

جواد فرج‌پور


در شب یلدا یهو عزم ضیافت می‌کنم
رو به سوی منزل حاجی کرامت می‌کنم 
تا کند در را به رویم باز این شخص شریف
بنده هم تا می‌شوم عرض ارادت می‌کنم 
می‌نشینم روی مبل خانه واعظ می‌شوم 
از تمام شاعران یک ریز غیبت می‌کنم 
به به و چه چه کنم از لاف‌های دیگران 
کهکشان راه شیری را سیاحت می‌کنم 
بی‌خیال هر رژیمی پسته و گز می‌خورم 
میز صاحبخانه را یک‌باره غارت می‌کنم 
بر سر سفره برم حمله به سوی ماهیان 
دیگران را هم سفارش یا طبابت می‌کنم 
بعد از آن تک می‌زنم بر میوه‌های مختلف 
گوشه‌ی چشمی به نسکافه و شربت می‌کنم 
کیسه همراه خود را پر کنم از هر طعام 
زین سبب رحمی به سیرابی ملت می‌کنم 
بسکه عادت کرده‌ام از هر مکان چیزی برم 
با گدای سامره حسن رقابت می‌کنم 
گر بگوید خانم صاحب‌سرا کمتر بخور 
گویمش بیمارم و اینجا رعایت می‌کنم 
من به جای خواندن شهنامه و شعر و غزل 
سر درون گوشی و با دیگران چت می‌کنم 
صبح شد بیدار گشتم خواب من افسانه بود 
صادقانه توی رؤیا هم شرارت می‌کنم

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها