تعداد بازدید: ۸۹۵
کد خبر: ۵۵۸۲
تاریخ انتشار: ۲۵ آذر ۱۳۹۷ - ۰۷:۴۱ - 2018 16 December
ماجراهای تبعه موجاز

روزی که برای کندَه‌کاری یَک چاه تَشناب (توالت) بی روستایَ سروویَه روان شدم، باورم نَمی‌شد این قدر محروم باشند. روستایی که نزدیک وُلسوالی نَی‌ریز است و بالای سرش یَک معدن سنگ میلیاردی پول در مَی‌آورد و فقط خاکش نصیب این مردم مَی‌شود.


یَک تَشناب درستی ندارد. بچَه‌ها در زمین خاکی بازی مَی‌کونند و آرزو دارند یَکی دور آن را فنس بَکشد تا توپشان درون دره کَنار آن نیفتد. بعضی خانَه‌ها گرمابَه ندارد و اهل آن هفتَه‌ای یَک بار برای شستَشوی خود و موارد دیگر بی خانَه اقوامَشان در وُلسوالی نَی‌ریز مَی‌آیند.


خلاصَه، یَک روز در حال کولنگ زدن، نَظاره کردم از دور خاکی بولند شد و چند موتِر (ماشین) مودل بالا وارد روستا بَشدند. اهالی هم که مدتها بود نَظاره نکردَه بودند اربابی بی روستایَشان بَیاید، خوشحال و هیَجان زده بودند.


خلاصه از موتِرشان پیادَه شدند و یَکی از اهالی از آنها دعوت بَکرد در اَیوان خانَه‌اش نشستَه کونند.


همه دَور تا دَور اَیوان نشسته کردند و اهالی شروع بی گفتن موشکلات و گرفتاری‌هایَشان نیمودند. من هم دست از کندَه‌کاری کَشیده و بی سخنان آنها گوش مَی‌دادم.


در اَدامه همین طَور که ارباب وُلسوالی نَی‌ریز با پرگویی برای اهالی صحبت مَی‌کرد، نَظاره کردم یَک مرغ چاق و چَله بیقراری مَی‌کوند و قدقد کونان سعی دارد وارد محفَل (جلسه) و اَیوان شود.


یَکی از اهالی که نشسته کرده بود، چند بار با دست او را کیش کرد. اما مرغ بیقرار از رو نَمی‌رفت و با عصبیت سعی داشت از پشت سر والی وُلسوالی نَی‌ریز وارد محفَل شود.
من نَدانم این مرغ از کوجا اهمیت محَفل را دانسته بود و نَدانم چَه مشکلی داشت که مَی‌خواست در آن گفتَه کوند.


در همین فکر بودم که یَک مرتبه مرغ قدقد کونان از زیر دست والی وُلسوالی نَی‌ریز بی میان محفَل پرید و همَه را بی هم ریخت.


صاحب‌خانَه اما بی سرعت مرغ را بَگرفت و در حالی که خَجالت کَشیده بود، رو بی اربابان نَی‌ریز گفتَه کرد: شما را بی خدا بَبخشید. این مرغ عادت دارد در این وقت صبح بی آن اتاقی که پشت اَیوان است برود و توخم خود را بَگوذارد. الآن هم طاقتش طاق شده است.


این را که گفتَه کرد، صدای خندَه مهمانان فضا را پر کرد و والی وُلسوالی و اربابانَ ادارات بی کنار رفتند تا مرغ بیچاره بتواند بی اتاق خودش روان شود و توخمش را بَگوذارد.
بی نظرم حداقل نتیجه جلسه این بود که اربابانَ وُلسوالی نَی‌ریز موشکل مرغ بیچاره را حل بَکردند؛ تا نَظاره کونیم برای بقیه موشکلات این مردم بدبخت چَه مَی‌کونند. 


نجیب

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها