/ همسرم ناخواسته بیماریاش را به من منتقل کرد
/ چقدر انتقال این بیماری راحت بود و چه قدر سخت بود پذیرفتنش!
/ من ماندم و یک مهمان ناخوانده!
/ اچآیوی شروع یک زندگی خاص است
/ ا لان دیگر اچآیوی مثبتها دارند بچهدار میشوند؛ آنهم بچه سالم.
/ اگر این انگ و تبعیضها از اچآیوی برداشته شود، مشکل خاصی وجود ندارد
حرفهای یک زن که بی هیچ گناهی و ناخواسته مبتلا به ایدز شده، شنیدنی و در عین حال ناراحتکننده است.
او اکنون در همین شهر و در همین کوچه پس کوچههای نیریز زندگی میکند؛ در کنار ما و به طور ناشناس. از همین خیابانها میگذرد و از همین هوا نفس میکشد.
با او گفتگویی تأملبرانگیز انجام دادهایم که به بهانه روز جهانی ایدز به چاپ میرسد.
این گفتگو به صورت مکتوب و با همکاری شبکه بهداشت و درمان انجام شده و با نام مستعار به چاپ میرسد.
*****
من فرانک هستم ٣٤ ساله و متولد شهر نیریز. حدود ٦-٧ سال است که HIV مثبت هستم. همسرم معتاد بود و به خاطر این که از بیماریاش اطلاع نداشت، آن را به من منتقل کرد.
معتاد بود و این اواخر کار او به مصرف تزریقی مواد کشیده بود. گاهی هم شیشه مصرف میکرد. نمیتوانست سر کار برود و بیشتر اوقات را با دوستانش میگذراند. گاهی هم که تصمیم میگرفت سر کار برود، وقتی به قیافهاش نگاه میکردند به او کار نمیدادند و میگفتند کارکن نیست؛ معتاد است و از این حرفها ...
زندگی سختی داشتیم و در گذران زندگی خودمان هم مانده بودیم؛ چه برسد به این که فکر بچه باشیم.
این اواخر مصرفش خیلی بالا رفته بود و مدام با رفقایش سرگرم بود. گاهی میآمد خانه و با جنگ و دعوا، یا حقه و کلک چیزی از خانه میبرد تا بفروشد و خرج موادش کند.
کمکم لاغر شده بود و خیلی سرفه میکرد.
یک روز به خاطر سرفههای زیادی که میکرد، او را به پزشک رساندم و او گفت: ریههایش عفونت کرده و شاید هم سل باشد.
به همین دلیل برای گرفتن نمونه سل، ما را به مرکز بهداشت ارجاع داد. از او سه نمونه آزمایش سل گرفتند؛ جواب تست سل او مثبت شد و درمان را برایش شروع کردند.
مرکز بهداشت همان زمان ما را برای نمونه HIV، به طبقه بالای درمانگاه ولیعصر فرستاد. آنها گفتند: گاهی اوقات HIV و سل با هم در بدن فرد رخ میدهد و علت سل ممکن است همان عفونت HIV باشد.
به مرکز مشاوره بیماریهای رفتاری در درمانگاه ولیعصر رفتیم. کارشناس بهداشت آنجا از«ب» بسما... تا «ن» پایان، در مورد HIV برایمان توضیح داد و این که از چه راههایی منتقل میشود.
او گفت: این بیماری درمان دارد و میشود آن را کنترل کرد و این که اگر به موقع متوجه بیماری فرد نشویم، ممکن است عفونت HIV به ایدز بینجامد و آن وقت است که سخت بتوان کاری کرد. او به من توصیه کرد که شوهرت حتماً این تست را انجام دهد؛ چون سل ممکن است گاهی اوقات در مراحل بیماری ایدز رخ دهد.
این کارشناس ما را مطمئن کرد که اینجا همه چیز محرمانه و رایگان است. البته تا الان هم از طرف آنها چیزی به بیرون درز داده نشده و واقعاً محرمانه است.
اولش خیلی ترسیده بودم و این که چه خواهد شد. چاره دیگری نبود. پرسیدم اگر عفونت HIV داشته باشد، چه میشود؟ گفت بستگی دارد در چه مرحلهای از بیماری به ما مراجعه کرده باشد. اگر در مراحل اولیه باشد، راحت میشود بیماری را کنترل کرد. از همسرم یک تست سریع گرفتند تا بعد از ٢٠ دقیقه نتیجه مشخص شود.
کارشناس در این فاصله سعی میکرد با ما صحبت کند که اگر مثبت شد چه میکنید و اگر منفی شد تصمیمتان برای ادامه زندگی چیست؟ بالاخره نتیجه تست اولیه این بود که عفونت HIV دارد؛ ولی گفت باید نمونهای دیگر برای تستهای تکمیلی بدهید.
حدود یک ماه گذشت. یک روز گوشی تلفن منزل زنگ خورد؛ از همان مرکز بود. گفتند با شوهرت بیایید. رفتیم و نتیجه نهایی این بود که شوهرم عفونت HIV دارد. گیج شده بودم. میترسیدم که شاید خودم هم مبتلا شده باشم و این که اگر خانوادههایمان بفهمند چه میشود.
اصلاً به آنها بگوییم یا نه. ممکن است آبرویمان برود. هزار و یک نوع انگ و برچسب به ما میزنند و ...
آنجا که رفتیم، کارشناس به من گفت تو هم باید تست بدهی؛ چون در ارتباط با همسرت ممکن است بیمار شده باشی.
بله، من هم مثبت بودم؛ همان بیماری که همه از آن میترسند. چقدر راحت بود انتقال آن به من و چقدر سخت بود پذیرفتن آن. چارهای نداشتم. به قول کارشناس مرکز بهداشت، باید آن را در بدن خودم بهعنوان یک مهمان میپذیرفتم.
هر دو ما را به مرکز مشاوره حسینبن علی شیراز ارجاع دادند تا خدمات تخصصی بگیریم و اگر دارو لازم باشد، دریافت کنیم.
همه کارها رایگان بود و محرمانه. هر کسی یک کد داشت. اسم و فامیل هر کس پیش پزشکش بود و بس. همین که از نظر فاش شدن موضوع خیالمان راحت بود، خوب بود.
چون بیماریام هنوز پیشرفته نبود، به من دارو ندادند و گفتند ٦ ماه یک بار بیایم و آزمایش بدهم. به شوهرم اما دارو دادند. ولی او معتاد بود و بینظم و داروها را درست مصرف نمیکرد. همین شد که بالاخره سل نابودش کرد و بعد از ٢ سال درگیری با سل و ضعف بدنش، بالاخره فوت کرد. من ماندم و یک زندگی هیچ و یک مهمان ناخوانده .
هر از گاهی از مرکز مشاوره با من تماس میگرفتند که فلان آزمایش و فلان تست را باید بدهی. من هم میرفتم و آنها امیدواری زیادی به من میدادند.
به من قول دادند اگر خودم بخواهم، میتوانم با خواهرم یا مادرم به آنجا بروم و در مورد بیماریام با آنها صحبت کنند. فکر خوبی بود. اتفاقاً وقتی با خواهرم موضوع را مطرح کردند، او متقاعد شد اچآیوی شروع یک زندگی خاص است.
بعد از ۶ سال، حالا ایمنی بدنم کمی افت کرده. ۶ ماهی است که داروها شروع شده. اولش کمی عوارض داشت؛ اما الان بدنم به آنها عادت کرده. داروی من روزی یک عدد قرص است که آن را هم شبها مصرف میکنم. مرکز مشاوره میگفتند قبلاً مبتلایان باید روزی ۸ قرص میخوردند؛ اما الان شده یک قرص.
چند بار پیشنهاد ازدواج مجدد به من داده شد؛ مردد بودم چه کنم. کارشناس مرکز میگوید با افراد سالم کمی ریسک است؛ اما با اچآیوی مثبتها میتوانیم راحت و بدون دردسر زندگی کنیم. الان دیگر اچآیوی مثبتها دارند بچهدار میشوند؛ آنهم بچه سالم. بالاخره علم در حال پیشرفت است. شاید روزی برسد که اچآیوی هم به طور کامل درمان شود؛ هرچند الان هم مشکل خاصی از نظر جسمی ندارم و امیدوارم.
تا چند سال پیش هپاتیت c به طور کامل درمان نمیشد؛ اما الان فرق میکند. خب راستش را بخواهید، در مورد وضعیت جسمی مشکلی ندارم. چون اچآیوی اگر به موقع با داروها و مراقبتها کنترل شود، مشکلی به وجود نمیآورد. مثل بیماری قند خون که اگر فرد دارویش را مصرف کند، قند خونش کنترل میشود.
تازه اگر همه اچ آی وی مثبتها پیدا شوند و تحت درمان قرار بگیرند، خیلی راحت میتوان کاری کرد که با مصرف داروها تعداد ویروس در بدن آنها آنقدر کم شود که قابل انتقال به دیگران نباشد و این به نفع همه است.
الان من هر ماه داروی خود را از همین مرکز مشاوره نیریز میگیرم و مصرف میکنم. روزی یک عدد قرص میخورم. شش ماهی یک بار هم آزمایش میدهم.
به نظرم اگر این انگ و تبعیضها از اچآیوی برداشته شود، مشکل خاصی وجود ندارد. مشکل اساسی ما نداشتن راه درآمد است. هر جا برای کار برویم، بعد از این که بفهمند اچآیوی مثبت هستیم، بلافاصله اخراجمان میکنند و کاری به ما نمیدهند؛ یا حداقل ترس از اخراج را داریم.
اما یک توصیه به جوانان دارم؛ این که اولاً تا زمانی که ازدواج نکردهاند، از تماس جنسی نامشروع بپرهیزند و حتیالامکان از مرکز مشاوره بیماریهای رفتاری برای پیشگیری مشاوره بگیرند. همین طور دور اعتیاد را هم خط بکشند. اگر هم قبلاً رفتار آسیبزایی داشتند، حتماً به مرکز مشاوره بیماریهای رفتاری که در نیریز، طبقه دوم درمانگاه ولیعصر است مراجعه کنند تا به صورت محرمانه و رایگان تست اچآیوی از آنها بگیرند.
هرچه زودتر متوجه شوید، راحتتر درمان میشوید. شاید اگر شوهر من زودتر متوجه بیماریاش میشد، الان زنده بود...