شعری از بچههای انجمن شعر طنز شیراز دم ابراهیم خان زهری گرم!
ای موتورسیکلتسوار، ای خوش رکاب
میزنی با سیکلت خود پیچ و تاب
میروی ویراژ در هر رهگذر
ره کجا خواهی بری با این شتاب
از چراغ سرخ هم رد میشوی
کار تو باشد خلاف و بیحساب
در محلی که عبور عابر است
میروی پر گاز و دائم با شتاب
یا که پای عابری را بشکنی
میکنی اوضاع او را هم خراب
التماس و خواهش و شرمندگی
غیر از این نتوان دهی دیگر جواب
هیچ مانع مشکلی بهر تو نیست
چالهچوله یا که آب و فاضلاب
میکنی یاران خود را هم سوار
با کلاه و عینک و شال و نقاب
کورس میبندی تو با آن دیگری
غرق هستی در خیالات شباب
میکنی بولوار را میدان رزم
او شود رستم تو هم اسفندیار
زیر میگیری تو شخصی بیگناه
کار تو باشد بلاشک ناصواب
عشق اگر داری پسر جان بهتر است
راه بهتر را نمایی انتخاب
نظر شما
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
جالب بود
نظر شما