/ زندگی ارزش یک لحظه غمخوردن را ندارد
/ آرامش و شادی است که خوشبختی میآورد
/ مادر خانواده باید بچهها و عروس و دامادها را دور هم جمع کند
/ دلخوشی ما این است که کسی با ما رفت و آمد ندارد
/ مشکلی پیش بیاید با اعضای خانواده دور هم جمع میشویم و آن را حل میکنیم
این روزها دیگر خانوادهها مثل قبل دور هم جمع نیستند با اینکه امکانات ارتباطی مثل گوشی و فضاهای مجازی بیشتر شده اما خبری از بازیهای کودکانه دخترعمو و پسرعمو و عروسکبازی نیست. خانوادهها دلِ خوشی ندارند و به یکی دو تا بچه قناعت کردهاند و کمتر دور هم جمع میشوند تا گُل بگویند و گُل بشنوند، در یک کلام شاد نیستند!
موضوع گزارش این هفته را به شادی و تعامل بین خانوادهها اختصاص دادیم و نظر چند همشهری را در این مورد جویا شدیم.
زندگی مجال غمخوردن نیست
اعظم مختاری ٣٩ ساله و دارای دو فرزند است. او که اصالتاً نیریزی نیست، میگوید: از خانوادهام دور هستم اما ارتباطی بسیار صمیمی با خانواده شوهرم دارم و میتوانم بگویم من همدلی را از آنها یاد گرفتم، به طوری که در هفته یک یا دو شب را در کنار هم میگذرانیم و در این چند ساعت در مورد مسائل روز و مشکلات پیش آمده حرف میزنیم و هر کسی پیشنهاد یا راهکاری میدهد.
او که کارمند بیمارستان است، میگوید: محیط کاری ما یک محیط استرسزاست، به همین خاطر سعی میکنم ساعاتی را که کنار همسر و فرزندانم هستم به شادی بگذرانم. حتی واتساپ، تلگرام و... را روی گوشیام پاک کردهام تا مبادا وقتم در فضاهای مجازی از بین رود و محیط خانه برای آنها کسالتآور شود.
او معتقد است: زندگی در این روزها، به خودیِ خود سخت است، پس ما نباید بیشتر آنرا سخت کنیم و باید از لحظهلحظهی زندگی نهایت استفاده را ببریم، چون زندگی ارزش یک لحظه غمخوردن را ندارد.
رضا نصیری ٢٢ ساله و دانشجوست.
میگوید: در خانواده ما پدرسالاری است و هرچه پدر بگوید، همان میشود، اما من خودم هربار که مشکلی پیش بیاید با خانوادهام در میان میگذارم. زیرا اعضای خانوادهاند که از شادیها و موفقیتهایمان شاد میشوند و با غمهایمان اشک میریزند. آنها ما را به خاطر خودمان دوست دارند و هیچگاه زخمزبان نمیزنند. ما معمولاً جمعهها دور هم جمع میشویم و شب هم به پارک یا جای تفریحی میرویم و واقعاً همان شب، بهترین شب آن هفتهی ماست، به طوری که هر کس برنامه خاصی مثل تولد، جشن شیرینیخوران و یا خبر شادی داشته باشد، آن شب خبر را بازگو میکند.
چشم و همچشمی دشمن شادی است
«آرامش و آسایش است که شادی و خوشبختی میآورد.»
این جمله را عباس وطنخواه ٧٠ ساله میگوید.
ادامه میدهد: وقتی در خانهای آرامش باشد، همه اعضای خانواده دورِهم بودن را بر هر چیزی ترجیح میدهند. خانه، ماشین و شغلی که درآمد آن کفاف خرج و مخارج یک زندگی را بدهد، خودش مایه آسایش است، اما اینکه ما بخواهیم همچشمی کنیم و دنبال تجملات باشیم، باعث میشود آرامش از ما گرفته شود.
وطنخواه که کاسبکار است، میگوید: وضعیت بازار این روزها خیلی خراب است و مشتری نیست، اما اینها دلیل نمیشود که من بخواهم اعصابم را به هم بریزم. خداراشکر سه فرزنددارم که هر سه خارج از شهرستان هستند و هر وقت به نیریز میآیند دور هم جمع میشویم. خوب همینکه بچههایم سالم هستند، برای من شادیبخش است.
او اشارهای هم به زمانهای گذشته میکند و میگوید: قدیما دل مردم شادتر و دلخوشیها بیشتر بود، چون فاصله طبقاتیِ چندانی بین آنها وجود نداشت. هرچه داشتند و نداشتند با هم میخوردند و کسی به طرف مقابلش که سطح پایینتری داشت، فخر نمیفروخت. الان هر کسی برای خودش یک گوشی دارد و سرگرم آن است و کمتر پیش میآید که برای دور همنشستن با فک و فامیل وقت بگذرانند.
قصهها و حکایتهای قدیمی پیامآور شادی
محمدرضا پیوندی ٣٣ ساله و مجرد است.
او میگوید: در خانواده ما ارتباط و همدلی بین اعضای خانواده خوب است و ما با دیگر اعضای خانواده که اکثر آنها ازدواج کردهاند، هرچند شب یک بار، دو سه ساعتی دور هم جمع میشویم.
میخندد و میگوید: بحث دورهمیهایمان هم اکثراً بیپولی است. این روزها همه از نداشتن و بیپولی حرف میزنند. من خودم واقعاً ارتباطم با خواهر و برادرهایم خوب است و هر وقت به مشکلی برمیخورم، به آنها میگویم و خداراشکر تا اینجا هم حمایتم کردهاند.
خانم شاهسوندحسنی ٤٦ ساله و مغازهدار است. او که ٢ فرزند دارد، میگوید: از صبح تا شب اینجا مشغولم و وقتهایی هم که خانه هستم، کم پیش میآید دور هم باشیم. پسرم که خدا را شکر، همیشه دور مسجد و برنامههای مسجد است. دخترم هم شوهر کرده. البته وقتهایی که دور هم جمع هستیم، با هم تلویزیون نگاه میکنیم.
خانم شاهسوندحسنی که بیشترین ارتباط فامیلیاشان با مادرشوهرش است، ادامه میدهد: بندهخدا مادرشوهرم مثل مادر خودم میماند و ارتباطمان با او زیاد است. وقتهایی که بچهها از مشکلاتشان میگویند، برایشان قصهها و حکایتهای قدیم را مثال میزند و به آنها میگوید صبور باشید. دخترم لیسانس گرفته و الان نه کار دارد و نه درآمدی. بعضی روزها که ناراحتیاش را میبینم، به او میگویم که ما در قدیم هیچ چیز نداشتیم و اول زندگیامان به دار وندارمان قانع بودیم.
امان از فضاهای مجازی
خانم مزیدیمرادی او را همراهی میکند، در ادامهی حرفهای خانم شاهسوندحسنی میگوید: خدا را شکر پسرِ من زیاد اهل گوشی نیست اما چون کامپیوتر خوانده، از ٢٤ ساعت، ٢٠ ساعتش را پای کامپیوتر مینشیند. نمیتوانم هم به او سخت بگیرم. تا حرف بزنم، هزار مشکل سرهم میکند که میبینم بعضی وقتها حق دارد. نه شغلی دارند و نه دلخوشی. تا گیر میدهم، میگوید شما برای من کار پیدا کن تا من بروم سرکار و سرگرم کارم باشم؛ اماکو کار؟
دخترم اما متأسفانه مدام گوشی به دست است. به طوری که بعضی وقتها که به خانهامان میآید، دیگر اعصابم خرد میشود و میگویم اگر آمدی پیش من؛ گوشیات را بگذار کنار؛ اگر هم میخواهی سرت توی گوشی باشد، پس همان خانه خودتان بمان. چه فرقی میکند کجا باشی؟
با ورزش غصهها را تخلیه کنیم
زهره .ک. شاد و پرانرژی است. او که شاغل و دارای دو فرزند است، میگوید. به نظرم هر کسی باید برای خودش دنبال شادی باشد. من خودم چون ورزشکارم، جوری رفتار کردهام که شوهر و بچههایم هم عاشق ورزش شدهاند. صمیمت در خانواده ما زبانزد است. اگر قرار است تلویزیون روشن باشد، همه با هم فیلم میبینیم و یا اگر وقتمان آزاد باشد، با هم ورزش میکنیم. من معتقدم ورزش به تنهایی شادی میآورد، چون باعث میشود غصهها تخلیه شوند. ما در محیط کوچک خانهامان، تنیس و بسکتبال داریم و چهار نفری با هم ورزش میکنیم.
اداکه میدهد: اگر هم خداییناکرده مشکلی پیش بیاید، با اعضای خانواده دورهم مینشینیم و آن را حل میکنیم. به هیچ عنوان هم مشکلات خانواده را به بیرون از خانه نمیبریم.
زهرا رحیمی معتقد است مدیریت خانواده باید دست مادر باشد و اوست که باید ترتیب دورهمبودن و گپزدن اعضای خانواده را بدهد.
ادامه میدهد: این مادر است که باید بچهها، دامادها و عروسها را دعوت کند و آن جمع باید آنقدر صمیمی باشد که دفعات بعد بچهها خودشان پیشقدم شوند. نه اینکه اینقدر چشم و همچشمی و تجملات باشد که به مذاق بقیه خوش نیاید و از دورهمبودن فرار کنند.
اشارهای به هندوانه میکند که در دست دارد و میگوید: این هندوانه را خریدهام ١٦ هزار تومان. مگر چه فرقی دارد بگذارمش وسط و آن را نصف کنم و هر کسی بیاید وسط و یک قاچ از آن بخورد یا اینکه بخواهم تزئینش کنم و آن را درظرف میوهخوری بگذارم و دورتادور خانه بچرخانم؟ به نظرم باید برای عزیزان تعارف را کنار گذاشت و راحت بود تا به همه خوش بگذرد. دورهمی در خانواده ما خیلی کم است و هر وقت هم بیایند وقت برای رفع تکلیف به هم سر میزنیم.
دورهمی به ما نیامده است
فاطمه محمدی ١٧ ساله میگوید: «به ما نیامده دور هم جمع شویم و باهم خوش بگذرانیم!»
ادامه میدهد: پدرم کارگر و از صبح تا غروب سرکار است و از ساعت ٩ شب به بعد به خاطر خستگیِ او باید تلویزیون خاموش باشد تا او بخوابد. مادرم هم که از صبح مشغولِ پخت و پز و بشور و بساب است و عادت کرده سرِشب زود بخوابد. ما دورهمی نداریم و شبها هر کس مشغول کار خودش است. یکی با کامپیوتر سرگرم است و یکی با گوشی؛ آن یکی هم آخر شب به خانه میآید. البته شاید دلخوشی ما همین است که رفت وآمدی با کسی نداریم تا بخواهند از داشتهها و مسافرتهایشان حرف بزنند و همین بهترین شادی ماست.
سری با تأسف تکان میدهد و میگوید: در خانوادهی ما هرکس به تنهایی بار مشکلات خودش را به دوش میکشد و شاید ماهی یک بار دور هم جمع شویم و حرف بزنیم. من فکر میکنم نباید آسایش بقیه را به خاطر خواسته خودمان خراب کنیم و همه چیز را سخت بگیریم.
سفرههای سنگین و بهانه های رنگین
م. نوروزی آخرین نفری است که با او گفتگو میکنم.
او میگوید: سادگی و صداقت سفرههای دیروز، دیگر وجود ندارد و جای خود را به سفرههای رنگارنگ داده و همین عامل باعث شده مشکلات مالی زیاد شود بطوری که مرد خانه شب و روز باید کار کند تا مخارج خانواده را تأمین کند.
او میگوید: من خودم به شخصه سعی کردهام رفت و آمدم را با بقیه کمتر کنم. چون حس میکنم صبر و گذشت بچههایم هم کم است و سطح توقعاتشان بالا رفته. بچهها بیشتر وقتشان را با گوشی میگذرانند و خود را سرگرم میکنند نه از پدر و مادر حرفشنوی دارند، نه در مهمانیها با آنها شرکت میکنند.