از قرنها پیش رسم همی بوده که در هنگام مزاوجت و نکاح (ازدواج)، بر مردان تکلیف میشده مبالغ و کالاهایی را بهعنوان کابین یا مهریه یا صداق به زوجه پرداخت کنند.
در زمانهای نه چندان دور، کابین محدود بود به کالاهای مصرفی. شاهد آن، بهشتیروان ابوی (پدر) نگارنده که کابین جنتمکان والده (مادر) نگارنده را به قرار زیر معین و مقرر نمود:
روغن حیوانی اعلای هرگانی: ٤ حلب ٥ کیلویی
برنج دانهبلند شمالی: ١٠ منِ تبریز
پارچه ابریشم رشت: ١٠ ذرع
تریاک نیریزی: یک خمره کوچک دستی
به یاد دارم گاهی ابوی از روی مزاح به والده میگفت: هرگاه قصد رفتن از این خانه کردی، کابین خود از پستوی خانه برگیر و بار خر کن و برو، در را هم پشت سر ببند. و والده پاسخ میداد: من با لباس سفید آمده و با لباس سفید میروم و کابین من هم ارزانی خودت.
آنها با همین صداق، وصلت بکردند و سالها بخوشی بزیستند و زاد و ولد بنمودند و بیکلام عشقورزی بکردند و روزگار بگذراندند و با عاقبتبخیری بمردند. خدایشان بیامرزد و روحشان قرین رحمت حق باشد. (رحم الله من یقرأ الفاتحة مع الصلوات)
و اما بعد ...
روزگاران همی طی شد و چرخ روزگار همی بچرخید و بچرخید و کابین به واسطه چشم و همچشمی و حسادت و رقابت و بیاعتمادی و چه و چه و چه، از مسیر اصلی به انحراف برفت و بدانجا رسید که امروز رسیده و میبینیم و میشنویم و در شگفت میشویم واویلا.
مهریه از همان دوران به تدریج به انحراف رفت و یکی ٤ حلب روغن را به ٦ و دیگری ١٠ من برنج را به ٢٠ و آن یکی ١٠ ذرع ابریشم را به ١٥ و دیگران و دیگران و دیگران بدین سیاق بر آن بیفزودند تا به امروز!
بدین ترتیب مهریه مایه پز دادن و فخر فروختن و پشت چشم نازک کردن و برتری جویی شد و کذا و کذا و کذا. و کنون بلای جان مردان گردیده و آنان را به بند کشیده. حتی زبانم لال گویند مایه کاسبی برخی نسوان گردیده که با آن درآمدی به چنگ فرا بیاورند و روزگار همی بگذرانند.
و اما چند صباحی است که در رخدادی هولناک مهریه به ابزار زورگیری بدل گردیده وا ویلا.
چگونه؟
اندکی زبان در کام گیرید و درنگ کنید تا بگویم.
زبانم لال مردان از سکه ٤ و ٥ میلیونی خواب خوش ندارند و از ترس مطالبه مهریه از سوی عیال دم فرو میبندند که خوب میدانند عاجزند و اگر خدای ناکرده روزی عیال مهریه را طلب کند، باید راهی حصر و بند و زندان گردند بیچون و چرا.
بدین ترتیب صلاح در آن میبینند که بدون اخم و تخم به ظرفشویی، شستشوی کهنهی بچه، سبزیپاککنی، جاروکشی، گردگیری، پاک کردن حبوبات و برنج، رب گوجهگیری، و پخت و پز تن داده و از شر مطالبه مهریه به دور بمانند. لا حول ولا قوه الا بالله
سعدی علیهالرحمه گوید:
یکی را زنی صاحب جمال جوان درگذشت و مادر زن فرتوت به علت کابین (مهریه) در خانه متمکن بماند و مرد از محاورت (گفتگو) او به جان رنجیدی و از مجاورت (همجواری) او چاره ندیدی تا گروهی آشنایان بپرسیدن آمدنش.
یکی گفتا: چگونهای در مفارقت (فراق) یار عزیز؟ گفت: نادیدن زن بر من چنان دشخوار (دشوار) نیست که دیدن مادر زن.
دیده بر تارک سنان دیدن
خوشتر از روی دشمنان دیدن
*****
و اما واژهگزینی این هفته:
شکر شکن شوند همه طوطیان هند
زین قندپارسی که به بنگاله میرود
زین پس به جای واژه نامأنوس و بیپایه و اساس«مهریه» بگویید:
زجریه، زورگیری، باجگیری، ابزار شوهر ترسان، بدهی دو زرده و الخ
*****
تا دُرودی دیگر بار ... بدرود
میرزای نیریزی