/ هفت بار عمل کردم و نهایتاً خانهنشین شدم
/ کوهنوردی آرامش زیادی به من میدهد
/ ای کاش فضای مناسبی در حد یک کارگاه داشتم
/ هیچکدام از طرحهای من کپی نیست
/ کسی که در سبک من کار کند نمیشناسم
/ هفت مرتبه به جبهه رفتم
گذر زمان صورت مهربانش را هاشور زده است، اما لبخند از كنار شیارهای مورب صورتش محو نمیشود. خانهای کوچک و ساده دارد؛ از آن خانههایی که دلت در آن آرام است و زرق و برقهای امروزی با اعصاب و روانت بازی نمیکند. تمام آثارش را یکرنگ و یک مدل قاب گرفته و دور تا دور خانهاش چیده است.
حسین اکبرزاده نقاش و جانباز ٥٥ ساله، دارای ٤ فرزند ٢ دختر و ٢ پسر است که با نگاه به تابلوهایش جذب هنری میشوی که زیاد قبال تصور نیست. تابلوهایی که ساعتها با حرکات مدام دست و خطوط بسیار ظریف و نوک نازک خودکارهای رنگی کشیده شده و چنان رنگ و طرح آن در هم آمیخته که گویی عین واقعیت است.
وی تا سوم راهنمایی درس خوانده، در سن ١٧ سالگی ترک تحصیل کرده و بعد از آن راهی جبهه شده است. از روزگار سختی كه بر او رفته، گلهای ندارد. میگوید زندگی همین است و باید با آن مدارا كرد. حالا او خلاصه كلامش را در هنرش پیاده میكند.
اکبرزاده میگوید: «سن و سال فقط یک عدد است. اگر به كاری علاقه دارید، تا دیر نشده پی آن را بگیرید و نگذارید عقده انجام كاری كه دوستش دارید، در دلتان ریشه کند. با حوصله و پشتکار در کنار علاقه میتوان به موفقیت رسید.»
اولین بار به یک گل نگاه کردم
این هنرمند از ابتدای کارش میگوید، از زمانی که بر اثر جراحات جنگ در بیمارستان بستری بود و در تنهاییاش، دست به خلق تصاویری از گل زد. وی میگوید: «از آنجا که گل را هدیهای زیبا و شایسته میدانم، با نگاه کردن به یک گل شروع به طراحی کردم. اوایل با مداد کار کردم و در بیمارستان که بودم، گلهایی میکشیدم که نظر پرستاران را به خود جلب میکرد. حتی گاهی طرحهایم را برمیداشتند و میگفتند میخواهیم روی بالشت گل دوزی کنیم.»
جانباز بودنم خانهنشینم کرد
اکبرزاده میگوید: «بعد از مرخص شدنم از بیمارستان، کار طراحی و حتی کار نقاشی ساختمان هم انجام میدادم تا این که از ناحیه پا واریس گرفتم. هفت بار عمل کردم و نهایتاً خانهنشین شدم. بعد از آن به خرید و فروش لوازم دست دوم و وسایل موتورسیکلت پرداختم که بازارآن نیز کساد شد.»
بعدها تصمیم گرفت با مداد طراحی کند. ابتدا برایش سخت بود؛ اما با پشتکار و علاقه وافری که داشت، کار را ادامه داد و وقتی مهارت قابل توجهی کسب کرد، کار با مدادرنگی را آغاز نمود. به دلیل این که مدادرنگی در مقایسه با مداد مشکی معمولی قابل پاک شدن نبود، بعد از مدت کوتاهی به سراغ خودکار رفت.
او میگوید: «با وجود این که کار با خودکار بسیار دشوار بود، اما در مقایسه با ماژیک میتوان با آن بسیار راحتتر و ظریفترکار کرد. چرا که ماژیک بسیار روان است و با کمترین فشار دستی ظرافت کار را از بین میبرد.»
اولین تابلو را سال ١٣٧٦ ترسیم کردم
اکبرزاده ادامه میدهد: «به لحاظ این که خودکار به طور کلی قابل پاک کردن نیست، سعی کردم کار را به مرحلهای برسانم که یک ابتکار خلق کنم. بنابراین اولین تابلو گل خود با خودکار را در سال ١٣٧٦ ترسیم کردم که هنوز پس از گذشت ٢٠ سال جذاب و دیدنی است. علاقه من باعث شد تا بتوانم به ظریفترین و مشکلترین سبک طراحی روی آورم. صادقانه میگویم؛ کسی را سراغ ندارم و نمیشناسم که در این سبک کار کند و از این بابت تأسف میخورم. زیرا دوست دارم حداقل در شهرستان خودم که شهر هنر و ادب است، تعداد زیادی از شهروندان عزیز به این هنر جذاب و دوست داشتنی و غیر قابل توصیف روی آورند.»
این سبک را بدون آموزش آموختم
اکبرزاده از شیوه آموختن این سبک هنری میگوید و این که به کمک ذهنش توانسته چنین تصاویری خلق کند. وی میگوید: «بدون هیچ سؤال و پرسشی از استادان هنر شروع به طراحی کردم و با ظرافت هر چه بیشتر، با خودکار که ظریفترین وسیله نقاشی است، طرح زدم و رنگآمیزی کردم.»
او اضافه میکند: «طرحهای من هیچ کدام کپی نیست. من حتی به این باور رسیدهام که اگر بخواهم از طرحی کپی کنم، خراب میشود. فقط در مورد طرحهای بسما... و آیات قرآن، با نگاه کردن به آن، خودم آن را بزرگ میکنم.»
اکبرزاده دلش میخواهد این سبک از هنر پایدار بماند. به گفته وی، این سبک با توضیح و توجیح قابل فراگرفتن نیست؛ بلکه رمز و مهارتهای خاصی دارد که توانسته در سالیان دراز کسب کند.
تابلوها هرگز پژمرده نمیشوند
این هنرمند نقاش نگاهش را به تابلویی سوق میدهد که سبدی پر از شاخههای گل در میان آن خودنمایی میکند. او از رمز و راز تابلوهایش میگوید: «اعجابانگیزترین اجزای کار نقاط سایه روشن است و هماهنگی و ترکیببندی برگها و رنگها جذابیت کار را دوچندان میکند.خوشبختانه تنوع رنگهای خودکار که جدیداً به بازار آمده، به کارها جلوهای زیباتر میدهد.»
از سالها پیش بیشتر اوقات شبهنگام طراحی میکند؛ چرا که سکوت و آرامش شب کیفیت اثرش را بالا میبرد. هر تابلوی او ٢٠ ساعت کار میبرد به همین خاطر طی چند روز انجام میدهد. آنقدر به کارش علاقه دارد و به او ارامش میدهد که گاهی نیمههای شب از خواب بیدار میشود و نقاشی میکند.
قبلاً برای دلم نقاشی می کردم
اکبرزاده از پیشنهاد دوستانش برای معرفی این هنر میگوید: «قبلاً برای دل خودم نقاشی میکشیدم تا این که به پیشنهاد دوستان جامه عمل پوشانده، کارم را معرفی کرده و از طریق فضای مجازی و انجمن هنرهای تجسمی آن را در معرض دید گذاشتم.»
بعد از در معرض دید گذاشتن کارهای این هنرمند دوستانش پیشنهاد طراحی موضوعات دیگری علاوه بر گل را به او میدهند و وی در کنار ترسیم طرح گل شروع به ترسیم نام خدا و بسم اله کرده و بعد از آن طرحهای تخیلی نیز میکشد. نقاشیهایی که معنا و مفهوم نهفته دارند و نقشهای ماهرانه که بدون توضیح، قابل درک و رؤیت نیستند.
در کودکی عکاسی می کردم
وی از کودکیاش میگوید و از زمانی که دوربین لوویتر کوچکی داشته و همان زمان عکس را چاپ میکرده است. او در این باره میگوید: «در کوچه و خیابان راه میرفتم و از مردم در ازای مبلغ اندکی عکس میگرفتم. از همان کودکی به نقاشی علاقه داشتم و کل دیوارهای حیاط خانه را نقاشی میچسباندم. در نوجوانی و جوانیام شعر میگفتم. فیلمنامه و داستان مینوشتم و در تئاتر هم دستی داشتم. حتی جدیداً دوست دارم در موسیقی هم فعالیت کنم و علاقه وافری هم به کوهنوردی دارم؛ زیرا آرامش زیادی به من میدهد.»
انگار دوباره کلاس اول را شروع کردم
او میگوید: «نزدیک دو سال در جبهه بودم و ٧ مرتبه به جبهه رفتم. در اولین سفرم، هنوز یک ماه نشده بود که زخمی شدم. سال ١٣٦٠ در عملیات بستان ترکش خوردم و مجروح شدم، در شش مرحله دیگر نیز موفق به حضور در جبهه شدم که مجدداً از ناحیه دست و پا مورد اصابت ترکش قرار گرفتم و هماکنون دارای ١٥ درصد از کارافتادگی هستم. به خاطر خوردن غذای مسموم به گاز خردل نیز معدهام شیمیایی شد و تا به حال هفت زخم را با اندوسکپی مداوا کردهام.»
زمانی که اکبرزاده مجروح شده بود، قرار بود سه انگشت دست راستش را قطع کنند؛ اما به لطف خدا توسط یک پزشک خوب اصفهانی عمل شد و انگشتانش قطع نشد. او میگوید: «اوایل که میخواستم به جای دست راستم با دست چپ بنویسم و نقاشی بکشم، انگار دوباره از کلاس اول شروع کرده بودم.»
از جایی حمایت نمیشوم
او ادامه میدهد: «توقع دارم مسئولان کارم را معرفی کنند تا دوستداران هنر این کار را فرا بگیرند. ایکاش فضای مناسبی در حد یک کارگاه داشتم تا بتوانم همزمان در زمانی کوتاه به تعداد زیادی نوجوانان علاقهمند این رشته، این هنر را آموزش دهم. قبلاً ١٠ تا ١٢ شاگرد داشتم که حتی تا قبل از ازدواجشان کنارم طراحی میکردند. فضای منزلم کوچک است و در حال حاضر نیز ٢ هنرجو دارم که دست چپ هم هستند و علاقه زیادی به این هنر دارند.»
دلم میخواهد کارهایم را درمعرض دید بگذارم
او آرزو میکرد که ای کاش میتوانست در محیطی نمایشگاه دائر کند تا علاقهمندان این رشته هنری از کارهایش بازدید کنند. میگوید: «آدمهایی که هنردوست هستند، ساعتها به تابلوهایم خیره میشوند؛ در مقابل بعضیها بدون عکسالعمل از کنارشان رد میشوند؛ چون از هنر چیزی نمیدانند. اما با این وجود دلم میخواهد کارهایم را در معرض دید بگذارم.
تا به حال در نمایشگاهی شرکت نکردهام؛ اما با این وجود تمام سعیام را میکنم تا در جشنوارهها شرکت کنم.
جدیداً نیز عضو انجمن هنرهای تجسمی شهرستان شدهام و امیدوارم از این طریق بتوانم هنرم را ترویج دهم.»
این هنرمند ادامه میدهد: «اگر آموزشگاهی از من درخواست تدریس کند، با کمال میل میپذیرم. من علاوه بر نقاشی با مداد و خودکار، نقاشی در سبکهای رنگ روغن، آبرنگ، ویترای و حتی کوبلن بافی را نیز تجربه کردهام.»
اکبرزاده حتی از بنیاد شهید نیز حقوقی دریافت نمیکند و در این باره میگوید: «من یکی از خوشبختترین آدمهای روی زمین هستم که توانستهام به جبهه بروم و هدف خودم از جبهه رفتن را فقط یک چیز میدانم؛ خدمت به وطن و از خود گذشتگی برای دین و کشورم.»
وی در پایان سخنانش میگوید: «نقاشی روح انسان را جلا میدهد و باعث آرامش روان و اعصاب میشود. به همه عزیزان علاقهمند به هنر توصیه میکنم برای یک بار هم که شده دست به قلم شوند و لذت نقاشی با خودکار را تجربه کنند.
همین که افراد با دیدن آثارم در یک کلام میگویند زیباست، برایم کافی است و تمام خستگی چشمان مرا میزداید. به امید این که بتوانم در مدت زمانی اندک، این سبک دوستداشتنی و جذاب را در سطح شهرستان و استان ترویج دهم.»
نظر شما