بیبی همانطور که روی زمین مینشست گفت:
- هر روز یَی خبریه، معلوم نی دیه بری چه خیابونارِ بَسَن!
- مگه نمیدونین بیبی؟ قراره لاریجانی امروز بیاد نیریز.
- کی؟
- لاریجانی بیبی. رئیس مجلس...
- دروغ میگی؟ بوگو به حرضت عباس!
- وا! برا چی قسم بخورم بیبی؟
- حالا میخواد بیاد چیکار؟
- برای پیگیری مشکلات مردم دیگه بی بی...
- یعنی واقعاً میخوا بیا پیگیری کنه، یا مث بقیه مسئولین فقط قول بده و بره!
- نمیدونم بیبی والا...
- یعنی هر که هر مشکلی داشته باشه، میتونه برش بگه؟!
- گفتن که فک نکنم بیبی، ولی فک کنم بتونین نامهای چیزی بنویسین بهشون برسونین!
- جدی ننه؟ پَ پوشو قلم قاغذِ وردار بیار...
- برا چی بیبی؟
- میخوام عسک تورِ بکشم بری پشت قندون! خو میخوام نامه بنویسم دختر!
********
بیبی نگاهی به بالا تا پایین نامه انداخت و رو به من گفت:
- پهنابهم نوشتی؟
- بله بیبی...
- بختگانِ چه؟
- بله...
- گردنه لویرز؟
- بله بیبی. اونم نوشتم...
- بیمارستان؟
- همه رو نوشتم بیبی جون. همه ی اون چیزایی رو که گفتین.
بیبی به مِن و مِن افتاد...
-یَی چی دیم هه...
- چی بیبی؟
- یَی چی که میخوام تو نفهمی!
- واااا بیبی جون، خب پس من چطوری بنویسمش؟
- نیدونم... اصن چیطوره خودوم بگمُش!
- چی بگم والا...
********
بیبی از روی لبه بولوار بلند شد...
- من میخوام برم تو...
- نمیشه بیبی... نمیبینین همه وایسادن پشت در؟
- خو ویسَن... شاید اونا بخوان تا صب ویسَن. من خو بیکار نیسم.
- نمیشه بیبی... نامه رو بدین من تا تحویل بدم بریم...
- چیچی رِ بده من، بده من؟ خودوم میخوام بدَمُش... میخوام یَی چیام بگمُش!
نگاهی به در انداخت...
- بیا... گمونم اومدن در...
بیبی دوید جلو اما همانطور که انتظار میرفت، تیرش به سنگ خورد و اجازه ندادند بیبی به لاریجانی نزدیک شود...
بیبی همانطور که اخمهایش توی هم بود، گفت:
- بیریم دختر... میخوام نذَرن...
********
بیبی چارقدش را از سرش درآورد و نشست روی زمین...
- نامهرِ بده من دختر!
- کدوم نامه بیبی؟ من نامه رو تحویل دادم...
- بلا به جونوت بیگیره دختر. تو بیخود کردی... وقتی قرار نیس مشکل من حل بشه، وقتی قرار نیس مشموسی بره سرکار، میخوام هیش کدوم اَ مشکِلِی نیریز حل نشه!
گلابتون