این روزها مردم ما شرایط سخت زندگی را تجربه میکنند.
اقتصاد نابسامان، قیمتهایی که لحظهای بالا میرود، قطعیهای کلافهکننده برق، خط و نشان وقت و بیوقت ترامپ و نتانیاهو و بنسلمان، بدعهدی روسها و اروپاییها، تصمیمات و سخنان بحرانزای برخی مسئولان و در کنار اینها، مشکلات قدیمی چون بیکاری و رکود و فساد و اختلاس، مردم را به تنگ آورده و زندگی را بر آنها سخت کرده.
در این میان عدهای از مسئولان در اظهارنظرهایی عنوان میکنند که مردم صبر و قناعت و صرفهجویی پیشه کنند که مشکلات حل میشود و ظفر و پیروزی نزدیک است.
بله! این درست است؛ همه ما باید در برابر این همه مشکلات صبر و صرفهجویی کنیم. این از رهنمودها و بشارتهای قرآن نیز هست. اما!
اما در درجه اول و بیش از همه، باید خود مسئولان و زندگی آنها و اطرافیانشان نماد این صبر و قناعت و صرفهجویی باشد.
زندگی آنها باید نه پایینتر، که همسطح مردم باشد تا بتوانند درد آنها را بفهمند. حتی علی(ع) میگفت: حاکمان باید در سطح پایینترین اقشار مردم زندگی کنند.
مسئولی که حقوقی بالاتر از یک کارمند معمولی میگیرد، شغل فرزندش تأمین است، در سفر به مرکز استان یا دیگر شهرها از مهمانسرای اداره استفاده میکند ...
.. کارت بانکی او غیر از حقوق ماهیانه گاه و بیگاه شارژ میشود، حقوق او سر موقع پرداخت میگردد، با ماشین اداره رفت و آمد میکند، کارهای اداری و بانکی او بدون مانع و بصورت روان انجام میشود، زندگی به مراتب راحتتری نسبت به میانگین مردم دارد. چنین مسئولی درد مردم را سخت میفهمد.
او نمیفهمد حقوق چند ماه معوق یعنی چه؛ گیر و بند اداری چیست؛ بیکاری ٣-٤ فرزند چه دردی دارد؛ پیامکهای اخطار بانک چه فشاری به مرد خانواده میآورد؛ تمام شدن حقوق در ٥-٦ روز اول ماه یعنی چه؛ و هزاران درد دیگری که مردم سالها است با پوست و استخوانشان درک میکنند.
چگونه چنین کسی مردم را به قناعت دعوت میکند؟
چند روز پیش برای خرید میوه به یک میوهفروشی در یکی از محلات محروم شهر رفتم. قیمت میوهها سرسامآور بود. چند قلم مختصر خرید کردم که مبلغ آن حدود ٢٥ هزار تومان میشد.
در همین هین مردی آبرومند نزد میوهفروش رفت و یک ٥٠٠ تومانی مچاله به او داد و آهسته چیزی گفت. میوه فروش نایلونی به او داد و گفت: برو جمع کن بیا.
وقتی برگشت، ٢ عدد گوجه، یک هویج، ٢ خیار، ٢ سیبزمینی، و یک فلفلسبز درون پلاستیک او بود. فروشنده تا میوهها را دید، با صدای بلند و با تحقیر به او گفت: اینها که جمع کردهای بالای ٢ هزار تومان میشود. برو خالی کن بیا.
مرد از شرم سرخ شد. مشتریها همه ناراحت شدند. نگاهی به پلاستیک میوههای خودم و او کردم. عرق شرم بر پیشانیام نشست. عرقی که ای کاش بر پیشانی حاکمان و مسئولان و مدیران این سرزمین مینشست.