تعداد بازدید: ۶۰۲۷
کد خبر: ۴۵
تاریخ انتشار: ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۰ - 2016 25 April

چند ده‌ سال پیش نام اداره آموزش و پرورش امروزی فرهنگ بود، از این ‌رو واژه فرهنگی به کسانی مربوط شده است که دستی در آموزش و پرورش دارند. درحالیکه این واژه طیف وسیعی از مردم را در بر می‌گیرد؛ چه بسا که آموزش و پرورشی باشی و فرهنگی نباشی و یا فرهنگی به حساب بیایی، ولی نان‌‌خور اداره آموزش و پرورش نباشی. 
نمونه آنکه نی‌ریز (همان که در شرق فارس است و مردمش مشرقی) مردمی دارد فرهنگی که مردم‌داری و ادب را در مشاغل مختلف پیش ‌رو دارند، نگاه کنید: 
برای مدرسه آمده بودیم، مهاجر از ده به نی‌ریز. غریب بودیم ولی نی‌ریز ما را غریبه ندانست. هشت ‌تن بچه مدرسه‌ای در شادخانه، هر دو تایی یک اتاق و صاحبخانه هم با زن و فرزندانش یک اتاق. برایمان رایگان بود، فی‌سبیل ‌ابن‌سبیل، خوش‌نشین و چیزی هم بر مزید!
یک روز چنان که افتد و دانی، ما بچه‌ها به جان هم افتادیم و داد فسوق و جدال بدادیم، زدیم،‌ کوبیدیم و ناسزایی نبود که نگفتیم. 
همسر صاحبخانه به خشم رسید و فریاد کرد، که دایی (شوهرش) چون از کار بیاید می‌گویم جل و پلاستان بریزد توی کوچه.
از فریاد او به اتاقمان خزیدیم. شب آمد و صاحبخانه هم که او را دایی می‌گفتیم آمد. به محض ورود، زن بر سرش آوار شد و ماجرا را با خشم و فریاد گزارش کرد. گزارش به درازا کشید و ما همه گوش شدیم و منتظر کمربند و اخراج که خبری نشد. مرد آنقدر صبر کرد تا خشم زن فرو نشست. آنگاه به زبان آمد که زن! بچه‌اند. بچه یعنی جنبش، تحرک و نیرو. این‌ها کسی را ندارند، تو مادرشان و من پدرشان هستم، از همین آب و خاکند، ما می‌رویم و خوبی می‌ماند. حالا برای من شامی پختی و بویش بلند شده، آیا آنها چیزی برای خوردن دارند؟ 
با تحمل، رگ خواب را یافت و خشم را برد. 
طولی نکشید که زن با شامی بر سنگک نهاده، درِ اتاق ما را می‌کوبید که عمه، عمه.... 
این را از بوستان فرهنگ شهر مشرقی داشته باشید، تا گلهای دیگر به هدیه آید. 
یا حق...

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها