تعداد بازدید: ۱۳۳۳
کد خبر: ۴۴۲۴
تاریخ انتشار: ۲۱ فروردين ۱۳۹۷ - ۲۰:۲۴ - 2018 10 April
شعردونی
جواد فرج‌پور- برنده کله قند نقره‌ای برنامه قند پهلو
شعری از بچه‌های انجمن شعر طنز شیراز دست ابراهیم زهری بی‌درد بماناد!

پیش از اینها در مدارس صحبت از اخلاق بود 
نظم و قانونی که هرجا شهره آفاق بود
زنگ ورزش بود و قایم باشک و شور و نشاط
کی جوان افسرده حال و بی بخار و چاق بود؟
سیب و موزِ رایگان ِ تغذیه یادش بخیر
تمرهندی خوردنش از بیخ و بن قاچاق بود 
تسمه‌های چرمی مردانه‌واری داشتیم
کی کمربند جوان در زیر خط ِ فاق بود
ناظمان در کار نظم و بچه‌ها در شیطنت
زنگ راحت‌ها نبرد ارتش ِ قزّاق بود 
عده‌ای مشغول درس و کار و کوشش در کلاس
باندِ ما هم  در پی تک مادّه و ارفاق بود 
خوشنویسی بود و انشای کدامین بهتر است  
متن انشا، علم و ثروت  با کمی اغراق بود 
عکس آقای معلّم هم اگر مخدوش بود 
کار آن بُزمجّه‌های دلقک و خلّاق بود 
خط کشیدن روی ماشین معلم مُد نبود 
گاه‌گاهی زیر پایش سقّز و سنجاق بود 
شعر فردوسی و سعدی را سه سوته فوت آب
حفظ می‌کردیم و دلها تشنه اشراق بود 
وقت تقسیم لواشک یا کیالک بین راه 
شوت محکم بر کتاب و دفتر و اوراق بود 
در مسیر خانه رفتن هم حیایی! داشتیم 
جای خلوت! شاهد برنامه عشّاق بود 
یادم آید ماجرای عشقیم در یک مسیر
با ملوسی که مثال گربه‌ای برّاق بود 
دلبری گردن بلورین قرص ماه و با حیا 
از چنین دلبر گذشتن نیز کاری شاق بود
چشم‌های آبی ِفیروزه خانم نزد من
خاتم فیروزه معروف بواسحاق بود 
تا که چشمانم به رخسار و جمالش میخ شد 
 دیدم آن خوشتیپ هم بر وصل ما مشتاق بود  
نامه‌ای دادم به دستش با هراس و دلهره 
چشم من بر چکمه ساقی سیمین ساق بود 
ناگهان چوبی به فرقم خورد! چوبی هم به پام!!
ضاربم، آقای ناظم اکبرِ چَخماق بود 
شد جهان در پیش رویم مثل انبار ذغال 
ضرب دستش هم‌ترازِ پهلوان رزّاق بود
مانده بودم مثل موشی توی چنگال  عقاب 
دخترک غش کرد چون اولاد آن دیلاق بود
بخت بد بین دزد ناشی می‌زند به کاهدان
آخرِ این عاشقی، اخراج با شلّاق بود 
تا که گفتم این حکایت را برای عمّه‌ام
گفت طنّازی تو از دوره قنداق بود 

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها