تعداد بازدید: ۱۳۷۴
کد خبر: ۴۲۰۰
تاریخ انتشار: ۰۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۳ - 2018 20 February
زبونُم لال، زبونُم لال

توی بانک نشسته بودم و منتظر تا نوبتم بشود! بانک خیلی شلوغ بود و حسابی حوصله‌ام سر رفته بود! پیرمردی که یک دستش پاکت داروهایش بود و دست دیگرش پاکت  بزرگ خرید منزل کنارم نشست و بی مقدمه شروع کرد به غر زدن و گلایه کردن! نگاهی به من کرد و پرسید: اگه وام مسکن رو پرداخت نکنی چی میشه؟! من که از سؤالش تعحب کرده بودم جواب دادم: خب معلومه پدر جان! بانک خانه را ازت پس می‌گیره!


با کف دست محکم روی پای خودش زد و زیر لب گفت: حیف از وام ازدواج!


بعد کیسه داروهایش را که پر از آمپول بود اینور و آنور کرد و گفت: اگه بمیرم دیگه آمپول نمی‌زنم!


با نگرانی و تعجب گفتم: پدر جان! آمپول‌هاتو سر موقع باید بزنی و گرنه ممکنه خدای نکرده بیماری شما بدتر بشه!


با عصبانیت گفت: بهتر که از بیماری بمیرم تا از خجالت! امروز رفتم بیمارستان آمپولم را بزنم، دراز که کشیدم دیدم ده تا دختر و پسر جوان اطراف تختم حلقه زده‌اند! از پرستار پرسیدم: اینجا چه خبره؟! اینها بالای تخت من چیکار دارند؟! برگشته می‌گه: اینها دانشجوهای پرستاری هستند اومدن یاد بگیرند!


پاشدم شلوارمو کشیدم بالا و گفتم: چی‌چی یاد بگیرند! والا به خدا انگار موتور جت را می‌خوان باز و بسته و تشریح کنند! آدم خجالت می‌کشه بابا!


پیرمرد دوباره ساکت شد و گفت: اگه وام اتومبیل را نپردازیم چی می‌شه؟! گفتم: خب پدر جان معلومه دیگه؛ بانک اتومبیل شما رو توقیف می‌کنه! 


دوباره با کف دست محکم کوبید روی پایش و گفت: حیف از وام ازدواج!


پیرمرد پاکت خرید منزلش را باز کرد و با عینک ته استکانیش شروع کرد به خواندن نوشته‌های روی جعبه‌های مواد غذایی و بهداشتی! بعد در حالی که از خنده نزدیک بود دندان‌های مصنوعیش به آن سمت بانک پرتاب شود مایع ظرفشویی را جلوی من گرفت و گفت: نگاه کن تو رو خدا روی این کالا چی نوشته‌اند! وقتی خواندم گفتم: پدر جان منطقی نوشته که! نوشته موقع استفاده از مایع ظرفشویی، برای سلامت پوست دستهایتان از دستکش استفاده کنید.


پیرمرد خندید و گفت: بندگان خدا خبر ندارن که ما علاوه بر ظرفها، دستهامون رو هم با این مایع می‌شوریم!!!


دوباره ساکت شد و گفت: حیف از وام ازدواج!!!


خیلی کنجکاو شده بودم بدانم قصه این وام ازدواج که پیرمرد مرتب می‌گوید چیست! 


پیرمرد که از چهره من متوجه کنجکاوی‌ام شده بود گفت: کاش دوره ما هم وام ازدواج بود! اگه بود خیلی خوب بود، من حتماً نمی‌پرداختمش!!!


بعد در حالی که بلند بلند می‌خندید از من دور شد!!!


والا به خدا مردم با همسرهاشون مشکل دارند چه فکرها و نقشه‌هایی می‌کشند!


قربانتان غریب آشنا


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها