تعداد بازدید: ۱۲۳۳
کد خبر: ۳۹۱۴
تاریخ انتشار: ۱۷ دی ۱۳۹۶ - ۱۷:۰۷ - 2018 07 January
زبونُم لال، زبونُم لال

با قطع شبکه‌های اجتماعی بعد از مدتها فرصتی پیدا کردم به دیدن یکی از دوستانم بروم!!!


از دوستم پرسیدم: چه خبر؟! 


لبخندی زد و گفت: اوووه... خبر که زیاده!


از پریشب که سرعت اینترنت پایین آمده و شبکه‌های مجازی فیلتر شده، از سر اجبار گوشی‌ام را کنار گذاشته‌ام! بعد از چند سال رفتم جلوی آینه و دیدم چقدر پیر شده‌ام! تمام موهایم سفید شده! وقتی از اتاقم بیرون آمدم متوجه شدم دختر و پسرم ماشاءالله خیلی بزرگ شده‌اند! بعد از مدتها همسرم را در آشپزخانه دیدم! خیلی شکسته شده بود! احوال پدرزن و مادر زن را از همسرم پرسیدم با تعجب گفت: پدرش که دو ماه قبل فوت شده و گفت که من خیلی در مراسمش زحمت کشیده‌ام!!! من اصلاً یادم رفته بود!


لباس پوشیدم تا از سوپری مش‌رضا که سر کوچه بود خرید کنم؛ اما هر چه گشتم سوپری را پیدا نکردم! از اهل محل که پرسیدم گفتند مش‌رضا چند سال است به رحمت خدا رفته و ساختمانی چند طبقه را  نشانم دادند که ورثه مش‌رضا سر جای خانه و سوپری‌اش ساخته بودند!!!


تصمیم گرفتم تا بیرون هستم به پدر و مادر پیرم سر بزنم! کوچه‌اشان آسفالت شده بود و یک پل بزرگ هوایی هم سر خیابانشان ساخته بودند! 


وقتی احوال همسایه‌های قدیمی را پرسیدم مادرم با تعجب نگاهم کرد! آخر خیلی از همسایه‌های قدیمی سالها بود یا از آن کوچه رفته بودند یا به دیار باقی شتافته بودند!!!


در راه بازگشت به خانه احساس اصحاب کهف را داشتم! آخر همه چیز عوض شده بود! حتی خودم هم نمی‌دانم چه موقع؛ ولی بازنشسته شده بودم!!!


در راه هزار تومان از جیبم بیرون آوردم و به یک فقیر دادم تا برای خودش چندتایی تخم‌مرغ و نان بخرد. و به او گفتم: بقیه‌اش هم برای خودت!


نگاهی عاقل اندر سفیه کرد و هزار تومانی را انداخت توی صندوق صدقات و رفت!!!


یکی همان نزدیکی بود و به من گفت: مرد حسابی! با این پول تو، یکی و نصفه‌ای تخم‌مرغ بیشتر نمی‌دهند!! مگر خوابی؟!


در دلم برای مسئول فیلترینگ دعا کردم که من را از خواب دنیای مجازی بیدار کرد!!


 قربانتان غریب آشنا

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها