تعداد بازدید: ۳۸۲۳
کد خبر: ۳۸۲۷
تاریخ انتشار: ۰۳ دی ۱۳۹۶ - ۲۲:۳۷ - 2017 24 December
فاطمه زردشتی نی‌ریزی گروه گزارش

/  اینجا خانه‌ای است که اولین مدرسه نی‌ریز بوده و اولین کلاس درس در آنجا تشکیل شده است 
/   عفیفه مادر مدیر، اولین زن باسواد فارس بوده است
/  همه نزدیک هم زندگی می‌کردند و درِ همه خانه‌های فامیل، در حیاط  همین خانه باز می‌شد

 

درختهای سر به فلک کشیده در آن صبح دل‌انگیز پاییزی به حیاط روح تازه‌ای بخشیده است. حوض وسط خانه پر آب است و زنگ که می‌خورد، چند دانش‌آموز قد و نیم‌قد در حیاط، پشت به حوض کنار هم می‌ایستند. مدیر با تشریفات خاصی پرچم ایران را بالا می‌کشد و سپس با بچه‌ها شروع  به حرف زدن می‌کند... 


اینها بخشهایی از خاطرات سیدضیاء طغرایی یکی از نوه‌های مدیر نی‌ریز است. کسی که چند سال از دوران کودکی‌اش را در این خانه گذرانده، خانه‌ای که اولین مدرسه نی‌ریز بوده و اولین کلاس درس در آنجا تشکیل شده است. مدرسه یا همان خانه‌ای قدیمی که در کوچه هفت‌پیچ در خیابان امام‌حسین فعلی قرار دارد. 


با سید ضیاء طغرایی سری به این خانه قدیمی زدیم تا در مورد آن بیشتر بدانیم. از کوچه پس‌کوچه‌های تنگ و باریک می‌گذریم. طغرایی از مالکان دیگر خانه‌های قدیمی می‌گوید. از مراد پشت‌گل (احصایی)، سید محمد طباطبایی معروف به سرطاق، خلیل و جلیل چشم‌بند (عابری).


از کوچه‌های خاکی که در سالیانی دور، خاطرات دوران کودکی‌اش را در آن گذرانده است. 


پس از گذشتن از خَم چند کوچه، در انتهای یکی از کوچه‌ها ‌ به در چوبی بزرگی برمی‌خوریم که روزی اولین مدرسه نی‌ریز بوده است. دَر، دو کلون دارد. دو کلونی که در زمان قدیم یکی مخصوص در زدن خانم‌ها و دیگری مخصوص در زدن آقایان بوده است.


جلوی درِ ورودی محوطه‌ای است چند ضلعی و روبه‌روی آن کلاس درس. محوطه‌ی چند ضلعی، سقفی گنبدی دارد، چند رف کوتاه و دری ورودی در سمت راست آن که ورودیِ دیگر خانه و منزل برادر سید محمدطغرایی معروف به ناظم بوده است.


از محوطه می‌گذریم و به اتاق روبروی در ورودی وارد می‌شویم. اتاقی ٢٤ متری، سقفِ ‌چوبی، دارای گنجه، بخاری که دارای ٣ در به سمت حیاط است. اتاق همچنین دارای دری چوبی و ٩ طاقچه است و این سه در، رو به حیاطی بزرگ باز می‌شوند. این اتاق گلی، از سال ١٢٩٧خورشیدی اولین کلاس درس نی‌ریز بوده است. از آغازین سال شروع به کار مدرسه تا سال ١٣٠٩ کل دانش‌آموزان این مدرسه ١٤ نفر و ٥ نفر در آن فارغ‌التحصیل شده‌اند که اسامی آنان به شرح زیر است:


آقایان عزیز آزاد، مصطفی آزاد، خلیل کاظم‌نژاد، علی کاظم‌نژاد و سیدآقا جلالی.


در سال ١٣٠٩، سه دانش‌آموز دختر و پنج پسر در این کلاس درس می‌خوانده‌اند که پس از تأسیس مدرسه اُناث در اواسط سال ١٣٠٩، زنان به مدرسه اُناث و مردان به مدرسه منصوریه منتقل شدند. بعدها مدرسه اُناث را به نام مدرسه‌ی «عفیفه» نامگذاری کردند. 


از کلاس بیرون می‌آییم و با گذر از دو پله وارد حیاطی بزرگ  می‌شویم. با وجود بی‌آبی و بی‌توجهی به این ساختمان، هنوز برخی از درختها سرپا ایستاده‌اند.  


حوض وسط حیاط خشک، و معلوم است که مدت‌ها رنگ آب به خود ندیده است. انگار نه انگار که بارها و بارها کوچک طغرایی همسر مدیر و فاطمه‌خانم عفیفه مادر مدیر که خود نیز مدیر و معلم مدرسه اُناث بوده، در چله زمستان، یخ آن را شکسته و با همان آب سردِ حوض وضو گرفته‌اند. 


بنا به گفته طغرایی ابعاد حوض ١٠×٥ متر و عمق آن دو متر بوده که حدود یک متر آن را پر کرده‌اند. 


در ضلع جنوبی حیاط دری است که ورودی خانه سید نعیم معروف به سیدشریف و ناظم است.


در ضلع جنوب حوض یک باغچه است، همان باغچه‌ای که از درختهای نیمه‌خشکش گفتیم. آن طرف حوض اما جایی است که روزی مدیر، پرچم ایران را طی مراسمی خاص بالا می‌برده، و پس از سخنرانی برای بچه‌ها در درگاه روبروی حوض، به اداره می‌رفته است.


کنار حوض، درخت نخل سر بریده‌ای به همراه چند اثاثیه از کار افتاده، به چشم می‌خورد. درخت نخلی که حتماً بارها و بارها مدیر به همراه ٥ فرزندش سیدمرتضی، بتول، سیدحسین، کوکب، سید مصطفی و سیدعلی‌آقا به آن چشم دوخته‌اند.


انتهای حیاط، چهار پله وجود دارد. از آن‌ها بالا می‌رویم. این‌جا، در ضلع شمالی حیاط، جایی است که عفیفه مادر مدیر، دختر حاجی‌میرزا باقر استهباناتی در آن زندگی می‌کرده است. زنی که اولین زن باسواد فارس بوده است. پدر عفیفه نیز معروف به سلطان‌الواعظین و بلبل فارس، فردی باسواد و به خطابه مشغول بوده است. 


کنار اتاق راهروی کوچکی است که سمت چپ آن اتاقی دیگر قرار دارد، اتاقی که به گفته آقای طغرایی در آن پخت نان انجام می‌شده و انتهای آن مطبخ بوده است. 


سید ضیاء طغرایی در مورد این اتاق می‌گوید: 

 


یادش بخیر... خیلی بچه بودم که در این اتاق نان می‌پختند. یادم هست خانمی به نام معصومه ساعت ٢ شب تک و تنها از کوچه بالا راه می‌افتاد و به خانه‌امان می‌آمد. همین که می‌آمد، شروع می‌کرد به خمیرکردن و بعد از اینکه صبحانه‌اش را می‌‌خورد،  نان پختن را شروع می‌کرد.


حدود ساعت ٩ و ١٠، همین که نان پختنش تمام می‌شد، بی‌بی ما را صدا می‌زد و با همان لهجه شیرین استهباناتی می‌گفت ننه یک دسته نان بده به خانه همسایه که بویش را شنیده‌اند و گناه دارد. یادت نرود یک کولو هم بگذاری رویش!


اشاره‌ای به گوشه‌ی حیاط می‌کند.


آنجا در همان ضلع شرقی حیاط، درخت رزی بود که سایه‌بان خیلی خوبی داشت. یادم هست پنج‌شنبه‌ و جمعه‌ها اکثر فامیل به خانه‌امان می‌آمدند و برای ناهار، زیر همین درخت می‌نشستند. همه نزدیک هم زندگی می‌کردند و درِ همه خانه‌های فامیل در حیاط خانه‌ی هم باز می‌شد.     


به خاطر دارم میرزامحمدصالح صدوقی پسرعمه پدرم که از اقوام‌مان و دبیر آبادان بود، ضبط بزرگی آورده بود تا صدای عفیفه یعنی همان مادربزرگش را ضبط کند. آن روز ما در همان اتاق که به عنوان کلاس درس شناخته می‌شد دور کرسی نشسته بودیم و به شدت باران می‌بارید. آقای صدوقی سؤال می‌پرسید و بی‌بی از گذشته‌ها تعریف می‌کرد... یادش بخیر، کاش الان آن نوار وجود داشت.

/ تصویر سَراسَرنَما (پانوراما )  از نخستین کلاس درس در منزل زنده‌یاد سیدمحمد طغرایی - مدیر

/ سیدمحمد طغرایی - 
رئیس دائره‌المعارف و مدیر مدرسه ذکور

/ ورودی منزل زنده‌یاد سیدمحمد طغرایی - مدیر

/ ورودی منزل زنده‌یاد سیدمحمد طغرایی - مدیر

/ نمای بیرونی نخستین کلاس درس در منزل زنده‌یاد طغرایی

/ کوچک‌خانم طغرایی (مؤید) همسر سیدمحمد طغرایی 

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها