تعداد بازدید: ۳۹۱۶
کد خبر: ۳۷۸۱
تاریخ انتشار: ۲۶ آذر ۱۳۹۶ - ۱۸:۴۲ - 2017 17 December
گفتگو با محمد‌علی ناموری
محبوبه ناصری گروه گزارش

/  شدت بارندگی آنقدر زیاد بود که رودخانه چنارشاهی سرریز کرد


/ مردم آن محله از ترس در‌های منزلشان را جدا کرده و جلوی خانه‌هایشان گذاشته بودند تا آب وارد خانه نشود. اما آب بشدت از کوچه‌ها گذشت.


/  محل اداره پست، پشت شهرداری قدیمی، داخل کوچه آردی‌ها (ابتدای خیابان ابوذر کنونی)


/  ثروت از بین می‌رود؛  اما علم از بین رفتنی نیست. 

 

«سال ١٣٤٧خورشیدی بود. آن زمان وقتی بارندگی زیاد می‌شد و سیل می‌آمد، آب رودخانه پلنگان و حوزه آبریز شرق شهر نی‌ریز از سه مسیل وارد شهر می‌‌شد؛ ‌یکی رودخانه کنار مسجد جامع‌کبیر، دیگری رودخانه چنارشاهی کنار مسجد ولی‌عصر و سومین مسیل، رودخانه کنار مسجدالنبی ‌کنونی ‌مشهور به مسجد سلطانی.»


اینها خاطرات محمد‌علی ناموری ٦٩ ساله، کارمند سابق اداره پست نی‌ریز است که در یک روز سرد پاییزی به دفتر هفته‌نامه می‌آید و از خاطرات آن زمان می‌گوید. 


او با کلامی دلنشین تعریف می‌کند: «اواسط تابستان بود و باران بشدت می‌بارید. چنان زیاد که سیل به سوی این سه رودخانه روان شد. باران تابستانه بود؛ همان خمینه. شدت بارندگی آنقدر زیاد بود که رودخانه چنارشاهی سرریز کرد و آب بعد از کوه‌سرخ وارد کوچه باغهای سمت شمال این رودخانه شد و از پشت مخابرات در میدان شهید رجایی  مشهور به کوچه عنابی جاری شد. 


مردم آن محله از ترس در‌های منزلشان را جدا کرده و جلوی خانه‌هایشان گذاشته بودند تا آب وارد خانه نشود. اما آب بشدت از کوچه‌ها گذشت و از کنار اداره پست کنونی وارد خیابان و آنگاه کوچه بهداری شد.


در کنار باغ حقیقی و محل بیمارستان کنونی سیل به چند شتر رحم نکرد و کمی پایین‌تر اجساد آنها پیدا شد.


در پلنگان هم پدر مرحوم غلامرضا عیدی دچار سیلاب شد و به رحمت خدا رفت. 


مدیران شهر بعد از این سیل تصمیم به تغییر مسیر سیلاب پلنگان گرفتند و لذا  سیل‌بند کنونی را ساختند. این سیل بند آب حوزه شرق نی‌‌ریز را از ضلع شمالی به دریاچه بختگان هدایت می‌کند.»


باید یادآور شد در سیل سال ١٣٦٥ قسمتی از این سیل‌بند در مجاورت آسیاب شادابخت (آسیاب کلانتری) شکافته شد و موجب گردید کوچه بالا را سیل ببرد.


ناموری از دوران مدرسه می‌گوید: «کلاس اول را در مدرسه بهرام شروع کردم و دوره ابتدایی را همان جا خواندم. آن زمان این مدرسه در محله کیان، درکوچه شهید محمد مبین نرسیده به اجاق امام حسین و جنب مسجد قاسمی بود. ساختمان این مدرسه استیجاری بود. معلم کلاس اولم مرحوم آزاد، کلاس دوم مرحوم خلیل مختاری و کلاس سوم مرحوم سبزه‌زار بودند. معلم کلاس چهارم را به یاد ندارم؛ اما کلاس پنجم آقای رضاقلی ضیغمی بود و  ششم  آقای شیخایی .


از کلاس هفتم در دبیرستان شعله درسم را ادامه دادم و تا کلاس نهم (سیکل اول) پیش رفتم. در آنجا نیز آقای سمتی دبیر و مرحوم محمد فاتحی مدیر مدرسه بود. »


با چهره‌ای خندان و دلنشین ادامه می‌دهد: ‌«بعد از کلاس نهم، در سال ١٣٤٦خورشیدی درسم را رها کردم و به سربازی رفتم، اما معافیت مازاد بر احتیاج شدم و دو سال بعد در اداره پست استخدام گردیدم. آنجا بود که احساس کردم باید دیپلم بگیرم، ‌لذا دوباره بصورت متفرقه امتحان دادم و سیکل دوم دبیرستان را گذراندم و دیپلم گرفتم.»


ناموری از مکان سابق اداره پست،‌ رؤسا و کارمندان آن زمان می‌گوید: «٢١ آبان سال١٣٤٩خورشیدی استخدام شدم. محل اداره پست، پشت شهرداری قدیمی، داخل کوچه آردی‌ها (ابتدای خیابان ابوذر کنونی) و در خانه‌ای استیجاری قرار داشت که متعلق به مرحوم استاد محمد معانی بود.


اولین رئیس پست علی جلالی ثابت بود.‌ 


بعد از آن به ترتیب آقای مبشر که اهل شیراز بود و سپس زنده‌یاد علی جلالی رئیس اداره شدند. برادر او زنده‌یاد محمد جلالی (پدر شهیدان هوشنگ و مهرداد جلالی)  هم حسابدار اداره پست جهرم و لار بود‌ و زنده‌یاد عبدالرضا پسرش هم بعد نامه‌رسان شد.


انقلاب که پیروز شد آقای محمد‌حسین بهنام پدر شهید فرید بهنام رئیس اداره شد. ساختمان جدید اداره که در سال ١٣٦٢ خورشیدی ساخته شد، آقای علی‌محمد حق‌پرست ریاست آن را برعهده گرفت و بعد ‌آقای محمود خرد رئیس شد،‌ بعد آن آقای مسعود حاجی‌زاده، آقای حبیب اکتسابی، نبی‌اله حیدرپناه و الان هم که آقای صادق کشاورز  رئیس این اداره است.


زنده‌یاد ابوالقاسم‌دادور، زنده‌یاد حاج محمود دلداری (پدر معلم شهید زین‌العابدین دلداری)،‌ زنده‌یاد اکبر عابری، آقای سید ‌علی‌اصغر موسوی، زنده‌یاد محمدحسین زیارتی، ‌آقای حسن نیک‌سیرت، آقای کیامرث زارعی،‌ زنده‌یاد حسن راهوار، آقای اسد‌ا... مختاری (نامه‌رسان)، آقای ابوالقاسم مختاری (نامه‌رسان)،‌ آقای مرتضی البرزی، آقای علی‌فنون، آقای احمد احراری و زنده‌یاد عبدالرضا جلالی (نامه‌رسان) نیز از بازنشستگان این اداره  بودند. »


از او می‌پرسم: اگر دوباره به زمان مدرسه برگردی چه می‌کنی؟ بدون مکث می‌گوید: «درسم را ادامه می‌دهم. علم از همه چیز بالاتر است.  حتی از سرمایه مادی و ثروت هم  برتر است. »


می‌پرسم: اگر کسی برود یک کسب و کار خوب یاد بگیرد چه؟ باز هم با اصرار می‌گوید: «نه، درس از همه‌چیز بهتر است. یک دانشمند از یک ثروتمند با ارزش‌تر است. ثروت از بین می‌رود؛  اما علم از بین رفتنی نیست. »


دوباره سؤالم را به شکلی دیگر می‌پرسم: اما خیلی از جوانان به دانشگاه رفته‌اند،‌ درس خوانده‌اند و الان پشیمانند و می‌‌گویند کار نیست، ای کاش همان اول به سراغ یک حرفه رفته بودیم و الان برای خودمان کسب و کاری راه ‌می‌انداختیم.


باز هم بر سر حرف خودش است و با تأکید بیشتر می‌گوید: «نه، هم علم خوب است هم کار کردن؛ اما اول علم.‌ جوانان باید این را بدانند که وقتی درس می‌خوانند، اکتفا به درس خواندن تنها نکنند و دنبال کار هم بروند. 


من خودم صبح‌ها کار می‌کردم و عصر هم درسم را می‌خواندم یا به دنبال کار می‌رفتم. 


خوابیدن  و تلاش نکردن هیچ چیز ندارد جز عقب‌ماندگی و پیشرفت‌نکردن.»


او با خوشحالی و سرافرازی از زندگی‌اش راضی‌است و این که امروز هم خودش و هم فرزندانش از حاصل کار، جدیت و تلاش او بهره‌مندند، لذت می‌برد. 
او خوشبختانه دارای٤ فرزند و ٩ نوه است.

 


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها