تعداد بازدید: ۳۱۴۴
کد خبر: ۳۴۲۵
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۳۹۶ - ۲۲:۲۹ - 2017 08 October
گپ و گفتی با مردم کوچه و بازار در مورد مدیریت اقتصادی در خانه؛
فاطمه زردشتی نی‌ریزی/گروه گزارش

/   روزی ٢ تومان و ٥ زار می‌گرفتم. ‌پانزده زار خرج می‌کردیم و یک تومان پس‌انداز


/ نسبت به شوهرم در خرید سخت‌گیرتر و محتاط‌ترم.


/ فقط ماهیانه ٥٠٠-٤٠٠ هزار تومان پول شارژ و اینترنت بچه‌هایم می‌شود.

/ تا قبل از اینکه زن بگیرم، خیلی آدم ولخرجی بودم.

 

/ این زن است که می‌تواند زندگی را جمع کند.


/  هفت ‌تا بچه‌ام را طوری تربیت کرده‌ام که زیاده‌خواه نباشند.


/ با این شرایط بدِ اقتصادی مگر می‌شود پس‌انداز کرد؟


/ اگر درِ یخچال ما را باز کنید، بجز دو تا بطری آب چیزی در آن نیست!


/ همیشه هرجایی دستم برسد، پول قایم می‌کنم، از زیر فرش گرفته تا بین صفحات کتاب. تازه قلک هم دارم!

 

 

این روزها پای درددل هرکس که می‌نشینی از بی‌پولی و گرفتاری می‌‌نالد. از کارخانه‌دار و طلافروش و سرمایه‌دار گرفته تا کارمند و کارگر و نجار و بقال و چقال... در این بین اما مشکل واقعی چیست؟ به راستی پول نیست و هزینه‌ها زیاد است یا مردم سطح توقعشان بالا رفته و نمی‌توانند مثل مردم زمان قدیم با قناعت زندگی کنند؟ شما چطور؟ آیا دخل و خرج ماهانه‌اتان با هم می‌خواند؟ 


در همین خصوص گپ و گفتی با مردم انجام دادیم که می‌خوانید: 


زمان قدیم سخت‌تر بود...


مرتضی ابراهیمی ٦٧ ساله است و قبلاً کارگر بوده. از دخل و خرجش که می‌پرسم می‌گوید: به نظرم زمان قدیم سخت‌تر بود. شاید هم به خاطر این بود که آن موقع ما عیالوار بودیم و هنوز بچه‌ها را رد نکرده بودیم.


ادامه می‌دهد: آن موقع می‌رفتم سرکارِ بنایی. روزی ٢ تومان و ٥ زار می‌گرفتم. ‌پانزده زار خرج می‌کردیم و یک تومان پس‌انداز. آن موقع با خانمم خانه پدرم زندگی می‌کردیم. با همین‌ یک تومان پس‌انداز در ماه، زمین خریدیم و کم‌کم دو تا اتاق با خشت و هرس (تیرچوبی) درست کردیم. پلو خوردنمان شب عید امسال بود تا سال بعد. در ماه بیشتر از یک بار گوشت نمی‌خوردیم و با پنیر، بادمجان و لوبیا روزمان را شب می‌کردیم. البته از حق نگذریم پسرهایم هم کار می‌کردند. خرج مدرسه‌اشان را درمی‌آوردند و به خانه که می‌آمدند، دست خالی نمی‌آمدند. یکی ‌ده‌ تا نان می‌خرید، یکی ‌نیم‌کیلو پنیر و آن یکی میوه و سبزی. دستمزد و وضع آنچنانی نداشتیم اما خدا را شکر با همین قناعت همه بچه‌هایم سر و سامان گرفتند و رفتند سر خانه و زندگی‌اشان. مادر و پدرمان هم همین‌طور. خدا رحمتشان کند. آنها که دیگر از ما بیشتر قناعت می‌کردند. آن موقع ترسالی بود و نخود و عدس و لوبیا فراوان. مادرم ٢ زار می‌داد و مقداری پیه می‌خرید و با پیه آب شده و پیازداغ، شکم‌مان را سیر می‌کردیم. 


در مورد صرفه‌جویی در مصرف آب و برق و گاز می‌گوید: 

 

سعی می‌کنیم صرفه‌جویی کنیم، اما گاهی نمی‌شود؛ آب و برق   را می‌شود کمتر استفاده کرد اما زمستان را چکار کنیم؟ در زمستان هم هرچند سعی می‌کنیم کمتر از گاز استفاده کنیم، اما آخر زمستان از مبلغ قبض گاز پشتمان می‌لرزد. مثل قدیم هم نیست که بخاری‌ها هیزمی باشد و با چهار تا هیزم خودمان را گرم کنیم.

 

با حساب و کتاب خرج می‌کنیم


خانم آبادی ٤٢ ساله، و شوهرش مغازه‌دار است. 


می‌گوید: الحمدا... با قناعت و کمی مدیریت تا آخر ماه می‌رسانیم و مبلغی هم پس‌انداز می‌کنیم. به عنوان مثال در ماه وسایلی را که در اولویت باشد، می‌خریم. پول توجیبی بچه‌ها را با حساب و کتاب می‌دهیم و باید تا مدت معینی آن را داشته باشند. خودم تا حدودی خیاطی بلدم و سعی می‌کنم برای صرفه‌جویی در هزینه‌ها، لباس بچه‌ها را خودم بدوزم، اما در مورد خورد و خوراکشان سعی می‌کنم کوتاهی نکنم. به هر حال بچه‌ها در حال رشدند و باید تغذیه مناسب داشته باشند، البته در مورد آن هم اسراف نمی‌کنم ولی خوب مواد غذایی خوب می‌خرم. مثلاً نان را حتماً سبوس‌دار می‌خرم و حبوبات را حتماً در برنامه غذایی روزانه‌‌اشان قرار می‌دهم. 


خانم آبادی در مورد اینکه آدم خسیسی است یا نه می‌گوید: نمی‌شود گفت خسیس اما نسبت به شوهرم در خرید سخت‌گیر و محتاط‌ترم. شوهرم عادت دارد زیاد خرید کند و همین باعث می‌شود که گاهی میوه و تره‌بار بدون اینکه استفاده شود، بماند و خراب شود اما من به مقدار نیاز می‌خرم و سعی می‌کنم اسراف نکنم.


صرفه‌جویی در هر چیز غیر از شکم


عماد قره‌چاهی ٢٦ ساله، مغازه پوشاکی دارد و از وضعیت بازار راضی نیست. 


می‌گوید: بیشترین هزینه‌ام در ماه صرف ورزش و کلاسهای ورزشی می‌شود و با وجود اینکه خرج آنچنانی ندارم، کم می‌آورم. بازار خراب است و قسط‌ها هم که پشت سر هم از راه می‌رسد.


در مورد صرفه‌جویی در هزینه‌ها می‌گوید: با دو برادرم سعی می‌کنیم گاهی برای خانه خرید کنیم و در بعضی موارد رعایت کنیم اما در مورد شکم نمی‌شود صرفه‌جویی کرد. خودتان قضاوت کنید؛ می‌شود با شکم گرسنه خوابید؟ شاید بشود تلویزیون را خاموش کرد و شیر آب را زیاد باز نگذاشت ولی اینکه بشود گرسنه ماند، خوب نمی‌شود. 
باید کلاهم را بیندازم آسمان هفتم!


الف. م ٦٤ ساله آقایی متشخص و مبادی‌آداب است که کنار ماشین شاسی‌بلندش ایستاده. او که ترجیح می‌دهد خودش را معرفی نکند و شغلش را نگوید در مورد دخل و خرجش می‌گوید: نمی‌گویم درآمدم بد است اما هزینه‌ها هم بالاست. ٤ تا بچه دارم که هیچ کدامشان به کم ‌قانع نیستند. هر کدام ساز خودشان را می‌زنند و بهانه‌ای می‌گیرند. مادرشان هم که کلاً در حال خرید انواع لباس و لوازم آرایش و ثبت‌نام در کلاسهای مختلف است. همین می‌شود که آخر ماه چیزی برای پس‌انداز نمی‌ماند. پول که درخت ندارد خانم؛‌ هرچقدر هم که باشد تمام می‌شود. فقط ماهیانه ٥٠٠-٤٠٠ هزار تومان پول شارژ و اینترنت‌شان می‌شود.


ادامه می‌د‌هد: از صبح تا شب جان می‌کنم اما دریغ از یک تشکر خشک و خالی. نه صرفه‌جویی بلدند و نه قناعت. اگر در اقوام‌مان کسی چیزی خرید، روزگارم سیاه است و آنها باید گرانتر و بهترش را بخرند. تمام وسایلشان باید مارک باشد و خرید در نی‌ریز را قبول ندارند. به نظر شما با این ولخرجی می‌شود پس‌انداز کرد؟ والا همین که جلوی بقیه دستم دراز نیست و تا آخر ماه می‌رسانم، باید کلاهم را بیاندازم آسمان هفتم!


این روزها سرمایه‌دارها هم در دخل و خرج‌شان مانده‌اند، چه برسد به ما!


م ٤٥ ساله شاگرد یکی از مغازه‌هاست و از بیماری سرطان رنج می‌برد. از هزینه‌ها و پس‌اندازش که می‌پرسم می‌گوید:‌ ای خانم! با این شرایط بدِ اقتصادی مگر می‌شود پس‌انداز کرد؟


ادامه می‌دهد: من اینجا حقوق اداره کار را می‌گیرم و مریض هم هستم. ماهی ٣٠٠ هزار تومان اجاره می‌دهم و پول دوا و درمانم هم هست. هرماه حقوقم را از یک ماه قبل می‌گیرم اما نرسیده به اواسط ماه تمام می‌شود. مدام باید از این همسایه، از آن آشنا، از صاحبکار قرض بگیرم، بلکه تا آخر ماه برسانیم. باور کنید الان اگر درِ یخچال ما را باز کنید، بجز دو تا بطری آب چیزی در آن نیست. حالا ما چطور می‌توانیم پس‌انداز کنیم؟ هر روز صبح و ظهر و شب هم که بخواهیم یک نان و پنیر ساده بخوریم کم می‌آوریم، گوشت و میوه که دیگر جای خود دارد! ٢ ماه است کولرمان سوخته و نتوانسته‌ام آن را تعمیر کنم، آن وقت برایمان ٢٩ هزار تومان قبض برق آمده. یک سال است می‌خواهم برای بچه‌ام دوچرخه بخرم و مدام امروز و فردا می‌کنم. این روزها سرمایه‌دارها هم در دخل و خرج‌شان مانده‌اند، چه برسد به ما!


زن می‌تواند زندگی را جمع کند


ن. ٣٢ است و عجله دارد. در مورد اینکه آدم ولخرجی است یا نه می‌گوید:
دروغ چرا؟ تا قبل از اینکه زن بگیرم، خیلی آدم ولخرجی بودم. رفیق باز بودم و بریز و بپاش‌هایی می‌کردم که نگو و نپرس اما در این یکی دو سالی که زن گرفته‌ام، خیلی بااحتیاط‌تر خرج می‌کنم؛ شاید هم به خاطر اخلاق خانمم باشد. آدم ولخرجی نیست و تا می‌خواهم وسیله‌ اضافه‌ای بخرم تذکر می‌دهد و غر می‌زند که البته به نظرم این بد نیست. به قول همان قدیمی‌ها این زن است که می‌تواند زندگی را جمع کند.


بچه‌هایم زیاده‌خواه نیستند


شوهر خانم نظری ٦٠ ساله، ٢٣ سال است به رحمت خدا رفته و او با خون دل و به تنهایی بچه‌هایش را بزرگ کرده است. می‌گوید: هفت ‌تا بچه‌ام را طوری تربیت کرده‌ام که زیاده‌خواه نباشند. از وقتی باغمان خشک شد، با اجاره‌دادن خانه‌امان و یارانه، بچه‌ها را بزرگ کردم. آنها هم خدایی بچه‌های خوبی بودند. اهل مُد نبودند و پول توجیبی‌اشان را درست خرج می‌کردند اما با این وضعیت، باز هم چیزی برای پس‌انداز باقی نمی‌ماند. 


در مورد اینکه دست و دلباز است یا نه می‌گوید: اگر چیزی داشته باشم، ‌از کسی دریغ نمی‌کنم، خصوصاً از بچه‌هایم. یک مغازه از پدرم به من ارث رسیده که آن را به پسرم دادم تا در آن کار کند. کلاً حرص مال دنیا را نمی‌زنم. الان هم هر چند گاهی تا سرماه کم می‌آورم، اما باز خدا را شکر؛ ناراضی نیستم. 


مشکل از بازار است!


علیرضا منادی‌زادی ٥٧ ساله کفش‌فروشی دارد و با وجود اینکه مغازه‌ متعلق به خودش و جای بسیار خوبی از شهر است،  از اوضاع بازار گلایه دارد. 


در مورد اینکه دخل و خرجشان با هم می‌خواند یا نه می‌گوید:  سالهای قبل سود خوبی می‌کردیم  و بریز و بپاشمان زیادتر بود اما امسال به دلیل شرایط بد اقتصادی مجبور شدیم هزینه‌ها را کم کنیم و زیاد اسراف نکنیم. باور کنید امسال بعد از ٢٠ سال مجبور شدیم در طول سال دو بار وام بگیریم. درست است که مغازه مال خودمان است و جنس‌ها هم زیاد، ‌ولی وقتی مردم قدرت‌خرید نداشته باشند، چه فایده دارد؟ 


ادامه می‌دهد: در خانه دو نفر بیشتر نیستیم و با خانمم خرج زیادی نداریم، اما حقوق فروشندگان مغازه را به زور می‌دهیم.البته این را هم بگویم که با همه این تفاسیر ناشکر نیستیم و خدا را به خاطر همه چیز شکر می‌‌گوییم.


پولدارها خسیس‌ترند!


زینب شکری ٢٠ ساله، با دوستش در خیابان راه می‌روند. گوشه‌ای می‌ایستند و زینب در مورد اینکه بیشترین هزینه‌اش در ماه صرف چه می‌شود می‌گوید: اینترنت و شارژ! دو روزی، ٣-٢ هزارتومان می‌دهم شارژ! خوب بیکاریم و از صبح تا شب در شبکه‌های مجازی می‌چرخیم. 


در مورد مقدار پول توجیبی‌اش در ماه می‌گوید: مقدار معینی ندارد اما هر وقت بخواهم می‌گیرم. پدر و مادرم هم اعتراضی ندارند. اصلاً برای چه اعتراض داشته باشند؟ بچه آورده‌اند برای همین دیگر. کاری از دستشان ساخته نیست!


می‌خندد.


نداشته باشند هم بانک می‌زنیم! البته تا حالا که کم نیاورده‌ام، سعی می‌کنم طوری خرج کنم که تا آخر ماه کم نیاید. 


در مورد پس‌انداز پولهایش می‌گوید: سعی می‌کنم تا جایی که بتوانم پس‌انداز کنم. همیشه هرجایی دستم برسد، پول قایم می‌کنم، از زیر فرش گرفته تا بین صفحات کتاب. تازه قلک هم دارم!
دوستش می‌خندد و می‌گوید: برای همین است که کمرش زیر بار فشار زندگی خم شده! البته خسیس هم هست، یک وقتهایی که قرار است چیزی برای بقیه بخرد، به روی مبارکش نمی‌آورد. 


زینب خطاب به من می‌گوید: شوخی می‌کند. بخدا اینطوری نیست. به نظر من که پولدارها خسیس‌ترند. اگر خسیس نبودند که پولدار نمی‌شدند. 
البته باید یک ‌پولی هم توی دستت باشد که خسیس باشی و خرج نکنی!


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها