تعداد بازدید: ۲۷۱۴
کد خبر: ۳۱۳۵
تاریخ انتشار: ۰۴ شهريور ۱۳۹۶ - ۲۱:۵۹ - 2017 26 August

/ اول فكر می‌كردم زشت است كه با ١٠سال سابقه مدیرعاملی تولید دارو، بشكه خالی بفروشم
/ به هیأت‌مدیره گفتم بیكاری امثال من ٥ دقیقه هم طول نمی‌كشد
/ شما اگر در خانه خودتان تولید كنید، می‌توانید تولیداتان را  حتی به نصف قیمت چینی در بازار بفروشید

علی‌اصغر جهانگیری کارآفرین برتر کشور و یک ایده‌پرداز و تولیدکننده باذوق است که تا به حال صدها کارخانه در سراسر ایران تأسیس كرده. او یک انسان خاص است و شاید از نظر خیلی‌ها پیر به نظر برسد اما از خیلی از جوانان پرامید‌تر و قبراق‌تر است. اگر فقط ١٠درصد از توان او استفاده شود بیکاری در ایران بی‌معنی می‌شود. 


راه ‌موفقیت
در روستای محروم كندلوس مازندران به‌دنیا آمدم. پس از فارغ‌التحصیلی از رشته شیمی به كارهای مختلف مشغول شدم تا اینكه یک آگهی در روزنامه دیدم كه سازمان ملل یک بورسیه به ٢٦ كشور درحال توسعه داده بود. من با این كه متأهل  بودم و مشغول كار، قبول شدم و به اتریش رفتم. در رشته پلیمر پلاستیک فارغ‌التحصیل و همان‌جا در اروپا استخدام شدم و صنایع پلاستیک ١٥ كشور اروپایی را تحت نظر گرفتم. اما پس از مدتی دلم طاقت نیاورد و به ایران بازگشتم.


خودمان را بشكنیم و دوباره بسازیم
من در ٣٢ سالگی، متأهل با یک بچه و با ٢ هزارتومان پس‌انداز از كار بیكار شدم. دوستم، مهندس بازرگانی مشوقم بود و گفت: برای اینكه خودمان را بسازیم، باید اول خودمان را بشكنیم. با این ایده و با جیب خالی شروع به‌كار كردیم. مهندس بازرگانی تحقیق كرده بود كه فروش بشكه‌خالی سود زیادی دارد. اول خجالت می‌‌كشیدم و فكر می‌كردم زشت است كه من، مهندس جهانگیری با ١٠سال سابقه مدیرعاملی تولید دارو، بشكه خالی بفروشم اما سرانجام دست‌به‌كار شدیم. یک وانت كرایه كردیم و هر روز به كارخانه‌های مختلف می‌رفتیم و بشكه خالی می‌خریدیم و می‌فروختیم. پس از مدتی در خیابان رسالت یک مغازه اجاره كردیم و با پولی كه در این چند سال درآورده بودیم، اولین كارگاه‌مان را افتتاح كردیم.


مایع ظرفشویی با رایحه توت‌فرنگی
همیشه نبض مردم و ذائقه آنها دستم بود. می‌‌دانستم كه خرید خانه با خانم‌هاست و اگر بتوانیم آنها را راضی كنیم موفق می‌شویم. با این دید و این كه خانم‌ها از رنگ قرمز خوششان می‌آید،‌ اولین مایع ظرفشویی ایران با رایحه توت‌فرنگی را تولید كردیم و همان‌جا با چند كارگر روزمزد، گروه كارخانجات هگزان شروع به كار كرد. این مایع ظرفشویی به قدری پرطرفدار شد كه بازارسیاه برایش به راه افتاد و همه دوست داشتند آن را داشته باشند.


بیكاری امثال من ٥ دقیقه طول می‌كشد
همان‌روزی كه از تولیددارو بیرون آمدم به هیأت‌مدیره گفتم بیكاری امثال من ٥ دقیقه هم طول نمی‌كشد البته باور نمی‌كردم چنین اتفاقی بیفتد! اما واقعاً ٥ دقیقه هم طول نكشید و درحال بیرون آمدن از شركت بودم كه پرده‌فروش سر كوچه شركت صدایم كرد و گفت: آقای مهندس هر روز قبراق و سرحال از اینجا رد می‌شدید، چرا ناراحتید؟ گفتم بیكار شده‌ام. او گفت: بازار ما هم كساد شده، ما قلاب پرده تولید می‌كردیم اما دیگر كسی نمی‌خرد چون به صرفه نیست و گیره‌های آهنی به دلیل تولید سروصدا دیگر طرفدار ندارد. به او گفتم چرا این گیره‌ها را با پلاستیک نمی‌سازی و او گفت: تو اگر با پلاستیک بسازی چقدر تمام می‌شود؟ گفتم ٥/١ ریال. او گفت: تو تولید كن، من ٣ ریال از تو می‌خرم، ٧ ریال به مغازه می‌فروشم و مردم هم ١٠ ریال آن را می‌خرند و همان‌جا سفارش ٦ میلیون گیره پرده گرفتم و واقعا ٥ دقیقه هم بیكار نماندم.


همیشه درآمدزا بودم
از همان بچگی درآمدزا بودم. در ٨سالگی با اینكه پدرم پولدار بود، آدامس خروس‌نشان به روستا می‌بردم و می‌فروختم. در همه این سال‌ها كاركردم و در ٢٣ سالگی بعدازظهرها ٣ تا كلاس شیمی داشتم و شب‌ها مسافركشی می‌كردم، درضمن درس هم می‌خواندم. همیشه به پدرم می‌گفتم دوست دارم آدم بزرگی شوم و از همان زمان دنبال سكه و سفال و قباله‌های قدیمی، دست‌نوشته و كتاب‌های قدیمی بودم. مردم به پدرم می‌گفتند: پسرت آشغال جمع می‌كند و او كتكم می‌زد و فلكم می‌كرد كه این كار را نكنم. می‌گفت: آبرویم را می‌بری. اما من همیشه دوست داشتم روی پای خودم بایستم.


چرا دسته دسته به آنها پول بدهیم؟!
از كارآفرینانی كه پول‌ها را دسته‌دسته می‌كنند و برای خارجی‌ها می‌فرستند، بدم می‌آید. این آدم‌ها جیب هم‌وطن‌های خودشان را می‌زنند و جیب خارجی‌ها را پر می‌كنند تا مواد اولیه و محصولات آنها را بفروشند. وقتی می‌خواستم محصولاتم را تولید كنم به چند كارخانه‌دار خارجی كه از دوستانم بودند، زنگ زدم‌که همه‌شان گفتند پول بفرست تا مواد اولیه بفرستیم. همان‌موقع تصمیم گرفتم كاری كنم كه آنها پول هم‌وطنشان را دسته‌دسته كنند و از من مواد اولیه بخرند.


ما داریم جنایت می‌كنیم
اروپایی‌هایی كه بعضی از ما نوكر آنها شده‌ایم، هیچ چیز ندارند اما دركشور ما انرژی از آب ارزان‌تر است. حقوق یک ماه كارگر در اینجا حقوق یک روز آنها هم نیست. اگر نمی‌توانیم در اینجا پولدار شویم،‌ خودمان پشتکار نداریم. اینجا زمین فراوان در اختیار داریم، آفتاب عالی داریم، آب داریم اما متأسفانه پشتکار نداریم، خلاقیت نداریم، فكر نداریم. با ١٧٠٠‌دلار انرژی ١٠٠٠دلار تولید می‌كنیم؛ درحالی که در اروپا با ٢٠٠ دلار انرژی ١٠٠٠ دلار تولید دارند. در ژاپن با ١٠٠ دلار و در چین با ٨٠ دلار همین‌مقدار تولید می‌كنند،‌ این‌ جنایت نیست؟!


كار درست‌كردن، سخت نیست
من به شما ١٨هزار دستگاه از ٤٠هزار تومان تا ٥ میلیون تومان معرفی می‌كنم كه در همین ایران تولید می‌شود و با آنها می‌توانید شغل ایجاد كنید. دولت نباید پول به جوانان بدهد، باید دستگاه و ماشین بدهد كه حتی در اوقات فراغت در خانه‌شان هم بتوانند كار كنند. جاسوئیچی، خودكار، شمع و صدها هزار محصول دیگر كه با همین ماشین‌ها درست می‌شود. دیگر نیاز نیست كارخانه‌ها كلی كارگر و هزینه سربار داشته باشند. شما اگر این وسایل را در خانه خودتان تولید كنید، می‌توانید حتی به نصف قیمت چینی در بازار بفروشید وگرنه كارخانه‌های چینی با آن قیمت همه شما را كنار می‌زنند اما با این روش شما هستید كه جنس ارزان و مرغوب تولید می‌كنید!


من همیشه می‌گویم كه پولدار شدن فقط جنم می‌خواهد. چندوقت پیش به یكی از دوستانم كاری پیشنهاد دادم كه میلیونر شود، به او گفتم هر سال ٦هزارتن هسته انگور در ارومیه و آذربایجان دور ریخته می‌شود و كارخانه‌ها برای دفن كردن این هسته‌ها پول هم می‌دهند زیرا باعث جمع شدن پشه و كثیفی و... می‌شود. به او گفتم یک دستگاه ٣-٢ میلیونی بخرد و از این هسته‌ها روغن هسته انگور بگیرد كه هیچ كارخانه‌ای در ایران آن را تولید نمی‌كند و ما مجبوریم ٥٠٠ سی‌سی از آن را با مارک ایتالیایی به قیمت ٥ هزارتومان بخریم.


مثل یک جوان ٢٥ ساله كار می‌كنم و پرانرژی هستم
یک‌بار پیش آمد كه تا ١٤ روز نخوابیدم و پس از آن بیماری قلبی گرفتم. بیشتر مواقع یكی‌ دو ساعت خواب برای من به اندازه ٧،٦ ساعت ارزش دارد. بعضی مواقع اینقدر كار می‌كنم كه حتی سرپا خوابم می‌برد. مثلاً در آسانسور خواب یک ‌دقیقه‌ای هم داشته‌ام. چندوقت پیش زنگ زدند و گفتند پدرزنم فوت كرده من در شهر صنعتی البرز مشغول راه‌اندازی صنایع بسته‌بندی بودم. گفتم خدا او را بیامرزد، اما من برای زنده‌ها كار می‌كنم و هروقت مردم، خودم می‌روم و از ایشان عذرخواهی می‌كنم. هیچ‌وقت به مجالس ختم، تولد، عروسی یا عیادت نمی‌روم. با این همه كار بیشتر مواقع از ١٢ شب به بعد برای دل خودم كار می‌كنم و تابه‌حال ٢٢ جلد كتاب منتشر كرده‌ام. ١٥ سی‌دی از مجموعه موسیقی‌های رادیو درست كرده‌ام كه همه كارهایش را خودم انجام داده‌ام. حتی در كار موسیقی شعرها را هم خودم می‌گویم.


كارخانه زدن، مرده است
عمر كارخانه زدن به‌سر آمده و سوله ساختن بزرگ‌ترین اشتباه است. هر چیزی در كارخانه تولید كنید، ضرر می‌كنید چون چینی‌ها همان جنس را با كمترین قیمت می‌زنند و شما با كلی كارگر ضرر خواهید كرد. باید خط‌ تولیدی راه بیندازید كه با یک تغییر كوچک بشود جنس جدیدی تولید كرد. كارخانه فولكس واگن قبل از جنگ جهانی ماشین تولید می‌كرد ولی در زمان جنگ كلاه‌جنگی ساخت‌. باید كاری كنید كه اگر بازار اشباع شد، بتوانید یک جنس جدید تولید كنید. در كشاورزی ٦٩ هزار محصول تولید شده و شما با یک پول كوچک می‌توانید ستاره شوید. اگر می‌خواهید در صنعت موفق شوید، باید به تولید خانگی روی بیاورید. شما وقتی در اقتصاد موفق خواهید شد كه یكی از حواس‌ پنجگانه مشتری را تحریک كنید. مثلاً با پلاستیک می‌شود صدها هزار محصول تولید كرد، اما اگر با یک تكه پلاستیک چیزی درست كردید كه مشتری را سرذوق آوردید، برنده‌اید وگرنه تولید جاصابونی، جاسوئیچی و... كه كاری ندارد.


چطور محبوب شوید
اگر می‌خواهید یک مدیر موفق شوید باید زرنگ باشید. هرچند زبل‌بودن زحمت دارد اما رمز موفقیت همین است. مثلاً من اگر نگهبان شركتم را بشناسم و بدانم یک پسر دارد كه اسمش مهدی است و مدرسه می‌رود، دریک فرصت مناسب، مثلاً اول مهر، با او سلام و علیک كنم و حال پسرش را بپرسم و برای پسرش یكسری لوازم‌التحریر به عنوان هدیه بخرم تا ابد فراموش نمی‌كند و كار مرا، كار خودش می‌داند. چندوقت پیش یک نفر از فرانسه آمده بود و دنبال من می‌گشت. به یكی از كارگرها گفته بود آقای جهانگیری كجاست و آن كارگر گفته بود آن آقایی كه دارد در زمین كار می‌كند و مثل خود ماست. مردم ما مدیری كه با ماشین آخرین مدل سر كار بیاید و بخواهد كلاسش را حفظ كند، دوست ندارند. با سادگی خودتان را بیمه كنید.


سودهای ٥٠٠ درصدی
اگر دنبال ٢٠ درصد سود باشید، ضرر كرده‌اید. پس اگر قرار است كارخانه بزنید و با كلی حقوق كارگر، شهرداری، عوارض و هزار جور بدبختی تازه ٢٠ درصد سود كنید، ‌ضرر محض است. من همیشه دنبال سود ٥٠٠ درصدی بوده‌ام. ایده‌های نو، سودهای ٥٠٠ درصدی دارد. كار تازه قیمت ندارد، اگر جنسی تولید كردید كه برای خودتان بود و مردم آن را پسندیدند می‌توانید سود واقعی را از آن ببرید.


آقای جهانگیری ١٠سال بعد ...
فكر نمی‌كنم ١٠ سال دیگر زنده باشم، من حتی سنگ قبرم را هم داده‌ام ساخته‌اند. حتی كتاب زندگینامه‌ام را هم نوشته‌ام، ولی همچنان پرانرژی‌ام و مثل یک جوان كار می‌كنم. همان‌طور كه گفتم تا روزی كه زنده‌ام ایده دارم و اگر قرار است چیزی از من باقی بماند، كارهایی است كه در زمان حیاتم انجام می‌دهم.


ورشكستگی ننگ نیست
در ایران ورشكستگی ننگ است، اما در دنیا یک امر طبیعی است. من سال ٧٤ یعنی ١٤سال پیش ٥/٢ میلیارد بدهی بالا آوردم. یعنی در سن ٥٠ سالگی همه ‌چیزم را كه از دست دادم هیچ، كلی هم ضرر كردم. هر روز طلبكارها دنبالم بودند. گفتم به آخر خط رسیده‌ام یا باید فرار كنم یا خودم را بكشم، اما ناامید نشدم. ٢٠٠ میلیون وام گرفتم و یک دفتر اجاره كردم. دوباره همه‌چیز را از صفر شروع كردم و طولی نكشید كه ایده‌هایم جواب داد و توانستم موفق شوم. در همان گیرودار كه طلبكارها زمین و زمان را می‌گشتند تا مرا پیدا كنند‌، با یكسری از دوستانم رفتیم شمال. پسرم هم تازه از ایالات‌متحده آمده بود. وقتی دید من طنز می‌گویم و می‌خندم و با دوستانم خوشم‌، داشت دیوانه می‌شد. گفت: همه‌چیز را از بین بردی و آمده‌ای شمال، داری می‌گی و می‌خندی! او با جوانی‌اش نمی‌فهمید كه از دست دادن امید یعنی شكست. پول از دست دادن و ضرر كردن شكست نیست! متأسفانه نفت خلاقیت ما را از بین برده، من هنوز هم پر از ایده‌ام تا چند وقت دیگر قصد دارم نوشابه برای دیابتی‌ها تولید كنم، حتی یک سیگار بدون نیكوتین برای كسانی كه آسم دارند درست كرده‌ام كه می‌توانند بكشند. اما بانک‌ها به من پول نمی‌دهند. می‌گویم باید به امثال من وام بدهید كه كار تولید كنیم، وپولتان را هم با سودش پس بدهم.


عالیجناب‌ها
من همیشه به دولت گفته‌ام به كارآفرینان احترام بگذارید. این آدم‌ها پول نمی‌خواهند؛ به آنها عنوان عالیجناب بدهید و در سینماها و مجالس، یک ردیف صندلی بگذارید. بلیت هوایی را برایشان نصف قیمت كنید تا بچه‌ها و جوانان ببینند و یاد بگیرند كه اگر موفق شوند، عالیجناب می‌شوند و در جامعه احترام دارند. این آدم‌ها ارزشمند هستند. متأسفانه بچه‌های جدید، هیچ چیز ندارند و از یک دیوار سفید آدم خلاق و كارآفرین درست نمی‌شود. طبیعت آموزگاری است كه در تمام ٢٤ ساعت شبانه‌روز درحال یاددادن است. شما به آدم‌های بزرگ این مملكت نگاه كنید، هیچ كدام‌شان را پیدا نمی‌كنید كه اسم یک روستا دنباله‌ اسم‌شان نباشد. اما الان بچه‌ها را نازنازی و لوس بار می‌آوریم و بچه دبیرستانی را هم دنبالش می‌دویم و دستش را می‌گیریم. اما قبلاً اصلاً اینطوری نبود. من كلاس ششم كه بودم همكلاسی‌ام در دروازه شمرون قصابی داشت و بعد از مدرسه می‌رفت مغازه و كار می‌كرد. همه همین‌طور بودند و كسی به پدرومادرش تكیه نمی‌كرد.


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها