تعداد بازدید: ۱۳۲۷
کد خبر: ۲۲۳۴
تاریخ انتشار: ۰۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۰۳ - 2017 22 May
ماجراهای من و بی‌بی

صدای تَق در را که شنیدم منتظر شدم تا شمایل زیبای بی‌بی از در نمایان شود اما پیدایش نشد... ده دقیقه‌ای گذشت و دیدم نه، بی‌بی نیامد که نیامد. خودم را رساندم به حیاط...


- چکار  می‌کنی بی‌بی‌؟ 


- دنبال بِیْل و کلنگ می‌گردم...


- برا چی؟


- برا کندن قبر تو! اَصن تو باغ نیسیا! بی‌غیرت!


- بع، خب چی شده بی‌بی؟ چرا واضح حرف نمی‌زنین؟


- آخه بی‌غیرتی تا چه حد؟ بی‌تعصبی تا کجا؟ قربون ای مسئولین برم که اصن تو باغ نیسن، خواب تشریف دارن مُشالا به جونشون. خدا میدونه تا کی بویه بیشینیم بینیم خاک نی‌ریز رو میدن سیرجون و کرمون. شنفتم چن روز قبل دوباره اومدن تابلو نی‌ریزو کندن گذشتن اوَرتر!


- کدوم ورتر؟


بی‌بی چپ‌چپ نگاهم کرد...


- بیا نردبونه بیگیر...


- کجا بی‌بی؟ چکار می‌کنی؟


- فضولیش به تو نیومده. میگم بیا ای دونه داغ رو بیگیر...


دو دستی چسبیدم به نردبان و خیره شدم به کارهای بی‌بی...


بی‌بی جستی زد و پله‌ها را دوتا یکی رفت بالا...


بالای پشت‌بام که مستقر شد، بیلش را بالا برد و شروع کرد به فریاد زدن:


- کی میا بریم حق نی‌ریز رو بیگریم؟


صدایش زدم: چیکار می‌کنی بی‌بی؟ بیا پایین...


نگاهم کرد. 


- تو یکی خفه شو که تلافی کم‌کاری و بیخیالی مسئولین رو سر تو خالی میکنما...


و دوباره صدایش را انداخت بُن گلویش.


- من! بلقیس، دختر قلیدون، می‌خوام برم خاکمونو پس بیگیرم، کسی هس بیاد بریم یا نه؟


هیچ صدایی از همسایه‌های فضول درنیامد. متأسفانه انگار هیچکس نبود تا در این مورد او را همراهی کند...


بی‌بی چند دقیقه‌ای منتظر ماند و وقتی صدای کسی را نشنید، غرولندکنان از نردبان آمد پایین.


- پوشو وسایلو جمع کن. میخوام قیومت تو سرشون بیان. میخوام هفت جِی قلموشون خُرد بشه... میخوام نیان.. بی‌غیرتا. بی‌تعصبا، همین کارا ره می‌کنن که دریاچه‌شون خشک میشه نه! پوشو، پوشو نشین!


- کجا بی‌بی؟


- مرز سیرجون نی‌ریز!!! بویه بیریم جای تابلو رو عوض کنیم. چن روزی‌ام اونجا بونیم تا کسی ازُش دست‌درازی نکنه.


- کی؟ ما دو تا بی‌بی؟ شوخی می‌کنین دیگه؟ 


بی‌بی با سگرمه‌هایی درهم نگاهم کرد.


- الان قیافه من مث آدماییه که شوخی می‌کنن؟


- نع! اصلاً . رفتم وسایلو جم کنم!
*******


خیره شدم به وسایلی که بی‌بی گذاشته بود گوشه اتاق.


- همه اینارو باید ببریم بی‌بی؟ گل گاوزبون و چارتخمه و این در و دواها برا چیه دیگه؟


- تا جون تو بالا بیاد. یعنی تو عقل ندری، من بویه همه چی رو توضیح بدم؟ اگه اونجا معده‌درد شدی، افتیدی به زوزه‌کشیدن، من بویه چیکار کنم؟


- بی‌بی تو رو خدا کوتاه بیا... این راه درستی نیستا.


- میای یا نه بی‌غیرت؟!


- بَــــله. بریم.
**********


جانم بالا آمد تا تابلو را کندم و جایی که بی‌بی نشان کرده بود خاک کردم.


- بی‌بی فک نمی‌کنین زیادی اومدیم تو خاک سیرجون؟


- نع... گیریم چار وجبم رفته باشیم اوورتر! چرا همش اونا مارو آشغال کنن؟ یه بارم ما آشغال‌کننده باشیم.


در سکوت سهمگین بیابان خیره شدم به بی‌بی... 


- الان که کارمون تموم شده، کاش برمی‌گشتیم بی‌بی. اینجا انگاری وهم داره


- بتمرگ سرجات... چن روز، بلکه چن هفته و چن ماه بویه اینجا بمونیم!!!
********


یک هفته‌ای از اتراقمان در آنجا می‌گذشت... شده بودیم شبیه کولی‌های سرگردان... بی‌بی فقط دو تا تخم چشمش معلوم بود و من دندانهایم... به هیچ صراطی هم مستقیم نبود. از همسایه و بچه و فک و فامیل هرکس آمده بود دنبالمان بی‌بی راضی نشده بود برگردد تا اینکه...


سرم را از چادر آوردم بیرون. مش موسی با آن موتور تریل دودزایش بدجوری گاز می‌داد و گرد و خاک به راه انداخته بود!


نفس عمیقی کشیدم و گل از گلم شکفت... گلابتون


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها