تعداد بازدید: ۲۱۹
کد خبر: ۱۱۹۵۹
تاریخ انتشار: ۰۲ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۳:۵۴ - 2022 22 January
بچه‌ها سلام
در گلستانی فصل زمستان از راه رسید، همه جا پر از برف شد و دیگر خبر از هیچ گلی نبود. دشت سفیدپوش، با ناراحتی به برف گفت: «چقدر می‌خواهی بباری؟ بس کن دیگر! نگاه کن! همه درخت ها و گلهارا خشک کرده‌ای. دیگر هیچ پرنده‌ای روی شاخه‌های خشک پیدا نمی‌شود. من دلم برای سبزه‌ها، گلها و گیاهان تنگ شده است، اما تو همه جا را سفید کرده‌ای.»

برف با تعجب نگاهی به بوستان کرد و گفت: «دوست عزیز چرا عصبانی هستی؟! قضاوت نادرست نکن! هرکاری که می‌کنم از سر دلسوزی است. به خاطر بارش من است که درختان پربار و سرسبز می‌شوند. 

بهار تمام زیبایی و طراوتش را از من دارد. 

شکوفه‌ها به خاطر وجود من بر درختان سبز می‌شوند. روزگار مرا هر سال می‌فرستد تا به طبیعت روش زندگی‌کردن را یاد بدهم. چرا در مورد من اینگونه فکر می‌کنی؟»

بوستان با عصبانیت پاسخ داد: «همه جا را سفید کرده‌ای! اصلاً دیگر بویی از زندگی روی من نیست!»

برف گفت:‌ «من نگهبان و خزانه‌دار گنج‌های زمین هستم. هرچه در این باغ و بوستان داری به خاطر من است. اگر خوب دقت کنی می‌بینی کارهای زیادی برایتان انجام داده‌ام. این حقم نیست که با من اینطوری صحبت کنی!»

بوستان با درماندگی گفت: «آخر من از این همه تنهایی دق کردم. از هیچ‌کس خبری نیست.»

برف ادامه داد: «برای اینکه درختان آسوده بخوابند من تمام شبهای زمستان را بیدار بودم و از آنها مراقبت کردم. از گل شب‌بو پرسیدم آیا می‌خواهی بخوابی؟! او به من گفت بله، چون وقت استراحتم رسیده است. من هم با برف او را پوشاندم تا راحت بخوابد. به بلبل گفتم در این سرما از لانه بیرون نیا؛ ‌چون ممکن است طعمه باز شکاری شوی. می‌دانم که دلت تنگ شده،‌اما زمین  گیاهان، درختان، پرندگان و همه موجودات هم در این فصل به استراحت نیاز دارند. به خاطر سرمای من است که گرمای بهار دوست داشتنی‌است. من ارزش و زیبایی به بهار بخشیده‌ام.

آب گوارایی که در بهار به چشمه‌ها جاری است از برکت باریدن من است. اگر یک سال من نبارم، خشکسالی همه جا را پر می‌کند.»

بوستان که به حرفهای برف، خوب گوش می‌داد به او گفت: من را ببخش! من اصلاً اینها را نمی‌دانستم. حالا که به حرفهایت فکر می‌کنم تازه متوجه می‌شوم که تو نباشی بهار سرسبزی هم درکار نخواهد بود. 

دشت قول داد از آن به بعد دوست برف و باران باشد و دیگر گله‌ای از باریدن آنها نکند و تحمل روزهای سخت و تنهایی را داشته باشد؛‌چون خیلی زود به آنچه دوست دارد خواهد رسید و دوباره زیبا خواهد شد.» 

منبع:
قصه‌های ماندگار پروین اعتصامی، نوشته فرشته جندقیان.
نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها