تعداد بازدید: ۴۷۸
کد خبر: ۱۱۸۱۵
تاریخ انتشار: ۱۸ دی ۱۴۰۰ - ۱۸:۴۰ - 2022 08 January
شهر هرت
از ولایت بنه‌کلاغی
بخش اولی

همانطور که می‌دانید کپسول یا همان سیلندرهای گاز، به برندهای مختلفی چون بوتان، پرسی و ایران گاز، و به  رنگ‌های زرد، نارنجی، قرمز و ...  دیده می‌شود.

سالها و دهه‌ها پیش، هم ولایتی‌ها به دنبال گرم کردن خانه و متعاقباً شیرزنان روستا پیگیر امور مطبخ‌خانه و بشور و بساب بودند؛ به حدی که انگار هیچ وقت تمامی و ایضاً بازنشستگی ندارد.

باتوجه به اقلیم سرد و بسیار سرد در زمستان و در دسترس نبودن سوخت‌های فسیلی، مردم از راه جمع کردن و سوزاندن چوب درختان یا همان هیزم و چیله خودمانی که در خَرپشتی و یا کفش کنی انبار می‌کردند، گرما را به منزل می‌آوردند.

موارد استفاده هم فراوان بود: پختن غذا، پخت انواع نان‌های قُرصو، لَتیر، سه‌تِّی، گرم کردن حمام، گرمایش خانه و ...

رسمی هم بود به نام «خَر هیزمی» که فعلاً به بد و خوب آن کار نداریم. اما به این طریق بود که قبل از هر عروسی، مردان خانواده داماد و اقوام و خویشان با ماشین‌هایی که عمدتاً نیسان آبی بود به دل کوه می‌زدند و از صبح تا ظهرگاهان هیزم جمع می‌کردند و با بوق و کِل و جار و جنجال به خانه داماد می‌آمدند.

شیرزنان خانواده داماد و خویشان و حتی خانواده عروس نیز در امور پخت غذا برای آن مردانِ به کوه رفته، کمک  می‌دادند. اوج داستان «خرهیزمی» آنجا بود که نِسوان قوم و خویش داماد، با لباسهای محلی و دستمال‌های  رنگ‌و وارنگ به دست، اما موقر و با متانت، ساده و دل‌انگیز همراه با ساز دُهل، به پیشواز مردانشان می‌رفتند که با نیسان‌های پرهیزم و خوشحال باز می‌گشتند.

بگذریم که در این بین شاید جوان مجردی هم بود که از ذوق دیدن همسر آینده‌اش در مراسم استقبال، صبح علی‌الطلوع با شور عجیبی به همراه کاروان هیزم‌ رفته و با یک عالمه انرژی به جمع‌آوری هیمه پرداخته بود و خدا خدا می‌کرد تا هرچه زودتر ظهر شود و صدای اذان «کَل اَسدالله» از  چاه یکم به گوش برسد تا  آنها  دیگر  دست از کار بکشند و به سمت روستا سرازیر شوند. منتها با این پیش‌شرط واجب و نه مستحب،  که ماشینها کمی بیشتر از قدر کفایت، پر از هیزم شده باشند.

از بحثمان دور نشویم. سالها بعد دیگر با رونق آشپزخانه‌ها در روستا و مشغولیت بیشتر مردم و برای جلوگیری از آسیب رسیدن به درختان، این رسم به صندوقچه رسوم پیوست و با ایجاد آشپزخانه‌های خانگی و کپسول‌های گاز، کار برای مردم راحت‌تر از قبل شد.

هرچند این روزها هر آدم وطن‌دوستی، دلش برای یک «خَر هیزمی» تنگ شده و مهم نیست دیگر این رسم، برای آشنا و فامیل باشد و یا غریبه! بلکه مهم حضور در آن رسم و غنیمت شمردن آن موسم است.

بعد از طی شدن دوران هیزم، دیگر در هر منزلی حداقل یکی دو و شاید سه تا کپسول گاز پیدا می‌شد؛ یکی برای پخت و پز، یکی برای حمام و یکی هم لابد برای پخت نان که از آن به عنوان یار کمکی حمام و پخت و پز در مواقع حساس کاربرد داشت.

تمام شدن ناگهانی و بی‌خبر کپسول هم حکایتها داشت. فارغ از این که زیر قابلمه و زودپز قبل از رسیدن مهمان خاموش شود و یا در هنگام استحمام بویژه در فصل سرد. 

در این حالت معمولاً مادران با سرعتی مثال زدنی از کپسول کمکی استفاده می‌کردند.

بدترین حالتش هم این بود که پدر خانه دَره آب (اُووو)  بود و پسر همسایه را صدا می‌زدند تا بیاید و با فرغون و بعدها با موتور به مغازه فلانی برود که کپسول‌هایش پُرتر است و یا فلان مغازه که  حساب و کتابشان آنجاست.

یک نکته انحرافی هم  این بود که ۹۹ درصد مردم تأکید داشتند شیر سیلندر گاز برای باز و بست راحت‌تر، خوش فرم باشد.

نهایتاً با عبور از تمامی این موانع و چالش‌ها، پسر همسایه با کپسول پر بر می‌گشت و آن را به فوریت به اجاق یا آبگرمکن وصل می‌کردند تا غذا دیر نشود یا شخص محبوس در حمام کمتر از سرما بلرزد. 

عمری بود مابقی خاطرات کپسولیمان را کپسول‌وار خواهیم نوشت و سپس به سراغ گاز شهری خواهیم رفت.

باقی بقایتان، ایام به کامتان

به قلم یک 
کپسول به دوش سابق
نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها