تعداد بازدید: ۲۷۱
کد خبر: ۱۱۷۳۲
تاریخ انتشار: ۱۱ دی ۱۴۰۰ - ۱۸:۵۷ - 2022 01 January
سالهای واپسین حکومت شاهنشاهی
بخش بیست و پنجم و پایانی
شاه هرگز نتوانست بپذیرد که شیوه حکومت او کاستی‌هایی دارد و به رغم ناخرسندی فزاینده مردم هیچ‌گاه در صدد تغییر روش خود برنیامد. به گمان او اصلاحات ارضی و اجتماعی موجب آزادی زنان و دهقانان و سهامدار شدن کارگران گشته و برنامه های بهداشت و آموزش رایگان، جامعه‌ای خوشبخت برپا ساخته بود و دیگر جایی برای شکایت و خرده گیری نبود. ولی جز در زمینه آزادی زنان که بی‌گمان گامهایی اساسی برداشته شد در موردهای دیگر واقعیت وضع کشور با تصورات شاه تفاوتی کلی داشت. اصلاحات ارضی و از میان بردن بزرگ مالکی به راستی خدمت بزرگی بود، به شرطی که به دنبال آن نهادهای تازه‌ای مانند شورای ده یا شرکتهای تعاونی - به معنای راستین و نه تبلیغاتی کلمه - جایگزین نظام پیشین می‌شد و دولت نیز با سیاست پیگیر و روشنی از آنها پشتیبانی می‌کرد. ولی در عمل به این امر آن چنان که باید توجه نشد و اعتبارات کشاورزی بیشتر صرف طرحهای بزرگ شد و دهقانان خرده پا کم و بیش فراموش گشتند. داستان مشارکت کارگران در سود سهام واحدهای صنعتی نیز در عمل تبدیل به یک یا دو ماه دستمزد اضافی در سال شد و هیچ ارتباطی با سود این واحدها نداشت. هنگامی نیز که قرار شد بخشی از سهام این گونه شرکتها به کارگران واگذار شود، تورم و کمبود مسکن و خواربار چنان فشاری بر گرده این طبقه وارد کرده بود که دیگر کسی با وعده صاحب سهم شدن و دریافت سود در آینده دل خوش نمی‌داشت. آن هم در نظامی که کارگر نمی‌توانست آزادانه برای دفاع از منافع صنفی خود اتحادیه برپا سازد و سندیکاهای رسمی وضعی بهتر از حزب‌های سیاسی نداشتند و چیزی مگر آلتی در دست دولت نبودند. 

از سوی دیگر تصمیم واگذاری ۴۹ درصد سهام شرکتهای صنعتی، اثری منفی در سرمایه‌گذاری داشت و چه بسا صاحبان صنایعی که مشمول آن شدند، درآمد به دست آمده خود را بی‌درنگ به خارج منتقل کردند. در حالی که روند پیش از آن، بازگرداندن سرمایه‌هایی که در خارج داشتند، به کشور بود. برنامه آموزش و بهداشت رایگان نیز چندان معنایی نداشت. در ۱۳۵۵ تنها 75 درصد از کودکان به آموزش دسترسی داشتند، آن هم در شرایطی که حتی در پایتخت مدرسه‌ها تا سه نوبت کار می‌کردند و شمار شاگردان هر کلاس به ۸۰-۷۰ تن می‌رسید. بر پایه گزارش سال ۱۹۷۹ بانک جهانی، درصد اشخاص بالغ باسواد در ۱۹۷۵، در تانزانیا ۶۶، در ترکیه ۶۰ و در ایران ۵۰ درصد بیشتر نبود. همچنین در ۱۹۷۷ میزان امید به زندگی در ترکیه ۶۰، در ایران ۵۲ و در هندوستان و تانزانیا ۵۱ سال بود. به زبان دیگر چه در زمینه آموزشی و چه در زمینه بهداشتی، وضع ایران از کشورهایی که درآمد کمتر یا خیلی کمتر داشتند، بهتر نبود. پس از انقلاب ایران برخی مدعی شدند که ریشه فروپاشی نظام شاهنشاهی این بود که شاه در راه نوین ساختن ایران تندروی کرد. راستش این است که شاه یا شاخصهای نوین‌سازی را در نیافت، یا به آنها اعتنایی نداشت. او روح زمان خود را آنچنان که می‌بایست درک نکرد. از یک سو آرزو داشت جامعه‌ای از نظر مادی پیشرفته و کم و بیش غربی برپا سازد و از سوی دیگر کوشید از نظر سیاسی به خودکامگی سده پیش گراید. شاه به پیدایش جامعه‌ای که در آن میلیونها تن به مدرسه می‌رفتند و ده‌ها هزار تن هر سال از دانشگاه‌ها بیرون می‌آمدند کمک کرد؛ ولی هرگز نتوانست به مشارکت اینان در امور سیاسی و اجتماعی کشور تن در دهد. او می‌خواست همه آرزوهای متضاد خود را یک جا و با هم انجام دهد؛ هم ارتش بسیار بزرگی که هیچ کس ضرورت آن را در نمی‌یافت، داشته باشد و هم پیشرفت اقتصادی. کسی در کارهای سیاسی مشارکت نکند، ولی در ضمن نیز همه خرسند باشند. سودای یکه‌تازی شاه موجب شد هرگز نتواند با این که کسان دیگری اظهار وجود کنند بسازد و روی هم رفته اصالتی برای مردم و خواست و باور آنان قائل نبود و گمان داشت وظیفه مردم یکسره فرمانبری، و وظیفه او رهبری است. از سوی دیگر، بر پایه آنچه در آغاز پادشاهی خود و جریان سقوط دولت دکتر مصدق دیده بود، قدرتهای بزرگ، به ویژه آمریکا و انگلستان را دارای نیرویی افسانه‌ای می‌پنداشت. در نتیجه یقین داشت نگهداری روابط صمیمانه با اینان، او را از هرگونه خطر ناشی از ناخرسندی مردم مصون می‌دارد و در چنین شرایطی می‌تواند آسوده دل، آن چه می‌خواهد بگوید و بکند. شاه را با واقعیت عینی وضعیت ایران سر و کاری نبود و با سرسختی و یکدندگی به دنبال دورنمایی بود که درباره آینده کشور در ذهن خود می‌پروراند. از همین رو نیز، او که مردی سخت‌کوش بود و به شیوه ویژه خویش آهنگ خدمت به میهن داشت، هرگز درنیافت چگونه ممکن است توده مردم این پاکدلی ذهنی او را درک نکنند و در همه حال به گرد او نباشند. به این سان با گذشت زمان، شکاف میان جهان‌پنداری او و آن چه به راستی در کشور رخ می‌داد، افزون شد. شاه ایرادی در کار خود نمی‌دید و تنها دستگاه‌های اجرایی و تبلیغاتی را مسئول کمبودها و ناخرسندی‌ها می‌دانست و تا پایان نیز همچنان بر این باور ماند.

پایان
برگرفته جستارگونه‌ای از:
عالیخانی، علی‌نقی (1393) یادداشتهای عَلَم، جلد اول، تهران: کتاب سرا، صص  116 تا 118
نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها