تعداد بازدید: ۸۱۹
کد خبر: ۱۱۶۰۵
تاریخ انتشار: ۲۹ آذر ۱۴۰۰ - ۰۹:۲۸ - 2021 20 December
زنده‌یاد آیت‌الله سید محمود طالقانی


عبدالرحمن کَواکبی (زاده ۱۲۶۶ مهشیدی در حلب، سوریه) در جهان عرب به عنوان یک انقلابی بزرگ و آزادی‌خواه شناخته می‌شود و از اندیشمندان ضد استبداد بود که با سلطه عثمانیان بر سوریه مبارزه می‌کرد.  او تیره‌ای از فرزندان ابراهیم صفوی از عمرای بزرگ اردبیل بود که به شامات مهاجرت و در آن‌جا توطن اختیار نمودند و با نام کواکبی در آن حدود و بعدها درجهان عرب شهرت و معروفیت بزرگی یافتند.

عبدالرحمن فرزندی از این خانواده است که در سال ۱۲۶۶ مهشیدی درحلب به دنیاآمد و در آن شهر تربیت یافت.

درزمان او که عثمانی‌ها بر شامات تسلط داشتند عبدالرحمن علیه آنان به پا خاست و نهضتی در آن منطقه به راه انداخت. عثمانی‌ها او را دستگیر و زندانی کردند.

او برای بیداری مسلمانان به زنگبار، حبشه، هند و نقاط دیگر سفر کرد و سرانجام در مصر اقامت افکند و در سال(۱۳۲۰ مهشیدی) در آن‌جا به مرگ مشکوک درگذشت.

در زیر مقاله‌ای به قلم زنده‌یاد آیت‌الله سید محمود طالقانی آورده‌ایم و از نگاه او به این شخصیت مبارز پرداخته‌ایم.

مرحوم سید عبدالرحمان کواکبی از مردان متفکر و پیشروان قرن اخیر عالم اسلام است. او دارای آثار با ارزشی می‌باشد. چندی پیش به مناسبت پنجاهمین سال درگذشت وی در سوریه و مصر مجالسی برپا شد و تمبر‌هایی از صورتش و کتاب‌هایی از سیرتش منتشر گردید. مرحوم کواکبی مانند سید جمال‌الدین ایرانی‌الاصل بود. جد او سید ابراهیم از سادات اردبیل بود که به حلب هجرت نمود. در سال ۱۲۷۱ مهشیدی در خاندانی اهل علم و فضیلت متولد شد. پدرش سید احمد بهاء‌الدین از مدرسین بنام جامع اموی و مدرسه کواکبیه بوده است. پس از آن که مادرش «عفیفه» دختر مسعود آل نقیب مفتی وفات یافت خاله‌اش صفیه که از زنان عالمه و ادیبه اسلامی بود سرپرستی وی را نمود و بذرهای پاک فضیلت و تقوا در زمینه فکرش کشت کرد، آنگاه او را به پدرش برگرداند.

زبان فارسی و ترکی را می‌دانست و در ادبیات عرب توانا بود. علوم اسلامی و فلسفی و تاریخی را فرا گرفت و در علوم اجتماعی و علل ترقی و انحطاط ملتها بسی دقیق گردید. در اثر این تربیت خانوادگی و توسعه فکری و اطلاع از احوال معارف شرق و غرب نظرش وسیع و همتش بلند و اخلاقش برومند شد. کواکبی نخست متوجه شد که علت عقب ماندگی مسلمانان اختلال وضع اقتصادی آنان است. به این جهت به کارهای عمرانی و زراعی مانند امتداد خط آهن و احیاء زمین‌های موات و تأسیس بنادر در اطراف حلب پرداخت. او تا اندازه‌ای در کار خود موفق شد ولی در همه نقشه‌های اصلاحی خود با کارشکنی عُمال و مأمورین استبداد عبد‌الحمید روبرو می گردید. بدین جهت فکر خود را متوجه بیداری مسلمانان و برانگیختن قوای فرسوده آنها کرد. با زبان و قلم وارد معرکه جنگ با استبداد شد. چندی سردبیر مجله «الفرات» بود و مجله‌ای هم به نام «الشهباء» در سال ۱۲۹۳ هجری مهشیدی منتشر کرد که دولت عثمانی پس از انتشار ۱۵ شماره، امتیاز آن را لغو ساخت. پس از آن مجله‌ای به نام «الاعتدال» به دو زبان ترکی و عربی منتشر کرد که عمر آن مجله هم کوتاه بود.

 کواکبی علاوه بر شغلهای مهم، منصب نقیب‌السادات را نیز داشت. پس از مدتی که در وطن خود به مطالعه و تجربه سرگرم بود برای مطالعه احوال و اوضاع مسلمانان و تحقق افکار بلندش - که بیشتر متوجه درهم شکستن بندهای استبداد و آزاد ساختن و حرکت دادن جهان اسلام بود - چاره‌ای ندید جز آنکه از خانه و وطن و شغلهایی که داشت چشم بپوشد. از این جهت به سرزمین‌های آماده‌تر و دورتر از محیط‌های اعراب و قدرت نفوذ استبداد سفر کرد. نخست برای اغفال مأمورین حکومت عبدالحمیدی، به بهانه منصب قضاوت شرعی با فرزندش به سوی مصر کوچ نمود و از آنجا به گردش و مطالعه کشورهای آسیای غربی و آفریقا پرداخت. چندی در بیابان‌های جزیرةالعرب سیاحت کرد و روزها و شبهایی را بر کوهان شتر گذراند و از نزدیک با قبائل و سران عرب آشنا شد. در وادی دهناء و اطراف یمن آثار تاریخی و شئون اجتماعی را مطالعه کرد و از آنجا به سرزمین هند و شرق آفریقا رهسپار شد. دوباره به مصر بازگشت تا از آنجا به سرزمین‌های مغرب برود؛ ولی چون پس از چندی که در مصر برای بهره‌برداری از افکار و مطالعاتش توقف کرد اجل دامنگیرش شد. 

در این سفر مانند طبیب حاذق و مهندس بینا بیماری‌های اجتماعی و اقتصادی و منابع زمینی مسلمانان را بررسی کرد و نتایج فکری بسیاری اندوخت و سلاح خود را برای جهاد مقدسی که در پیش داشت آماده‌تر ساخت تا با قدرت فکری نیرومندتری بر سنگرهای ستم و استبداد بتازد.

پس از این کواکبی بی پرده با دستگاه استبداد عثمانی اعلام جنگ داد و خود را سپر بی‌پناهان و مظلومان نمود. او آشکارا اعلام نمود که دستگاه‌های استبداد از مشتی مردم فرومایه و پست برپا می‌شود که با ترس و تقرب به درگاه مستبد بزرگ و پرونده‌سازی و جاسوسی و خدمت به شهوات پشتیبانی می‌شوند و از خون و سرمایه‌های عمومی مال می‌اندوزند. حکومت استبدادی، خودکامی و قانون‌شکنی‌اش از مستبد بزرگ تا پاسبان و فراش و رفتگر ظاهر می‌شود. در حلب جمعی از مردمان با شخصیت و وکلای دادگستری را با خود هم فکر ساخت تا از بیچارگان و مظلومین حمایت نمایند. مردم را بر والی حلب عارف پاشا که مردی ستم‌پیشه بود برانگیخت و آنان را وادار ساخت که شکایت به «باب عالی» برند، ولی او هم برای درهم شکستن قدرت معنوی کواکبی به دسیسه و پرونده‌سازی پرداخت و با ساختن اوراقی، کواکبی را به خیانت دستی با بیگانگان متهم نمود تا به درون زندان‌های تاریکش کشاند. کواکبی که پایان محاکمه را می‌دانست به محاکمه تن نداد و با کوشش دوستانش محاکمه را به محکمه بیروت بردند و در آنجا تبرئه شد. پس از چندی باز عمال حکومت دسیسه نمودند و کسی را واداشتند به سوی جمیل پاشا والی گلوله شلیک کند به این بهانه کواکبی و جمعی از دوستانش را به زندان افکندند. او و یارانش زمانی را در زندان گذراندند اما در محکمه تبرئه شدند.

اختر فکر و نفوذ شعاع منطق سید کواکبی هرچه فروزان‌تر و بیشتر می‌شد نگرانی دستگاه ظلم و استبداد خلافت عثمانی بیشتر می‌شد. زیرا همچنان که فضای تاریک شب، محیط مساعد تاخت و تاز راهزنان و درندگان و حشرات موذی است، جهل و نفاق و غفلت عمومی مردم محیط مساعدی برای نموو دوام استبداد و ظلم و خودسری است. آنچه پرده تاریک استبداد را متلاشی می‌سازد هوشیاری و ایمان و پیوستگی و توجه مردم به مسئولیت است؛ به این جهت کسانی که برای هوشیاری و پیوستن طبقات و ایجاد روحیه مقاومت و مسئولیت مردم بکوشند دشمن شماره یک استبداد و خودسری فردی و طبقاتی به شمار می آیند. عمال استبداد با هر وسیله‌ای که در دست دارند برای محدود ساختن و از میان برداشتن چنین مردانی می‌کوشند و با هزار چشم مراقب اعمال و حرکات آنها هستند. آنان بر سر راهی که این مردان قصد خیر و اصلاح دارند موانعی می‌گذارند و دام‌هایی می‌گسترانند.

کواکبی که جهل و فساد و پراکندگی مسلمانان را از یک سو و پرده‌های تاریک فشار و زور و خودسری عمال استبداد را از دیگر سو می‌نگریست، در وجدان حساس و زنده خود فشار و نگرانی برای آینده اسلام را سخت احساس می‌کرد و خود را مسئول می‌دانست. به این جهت شب و روز برای بیداری و ایجاد روح مقاومت مسلمانان تلاش می‌کرد.

گناه بزرگ به حساب در بار ظلم خلافت عثمانی همین بود. عمال این دستگاه خود سری، به اشاره مستبد بزرگ، برای از میان بردن یا محدود کردن او در کار بودند.

پیشتر گفته شد که خاندان کواکبی از دودمان اهل بیت و سادات شریف بودند و او با آن شرافت نصب و حسب مقام نقابت اشراف یعنی ریاست و نظارت بر خاندانهای سادات آن نواحی را داشت. این منصب و عنوان از زمان خلفای عباسی برای برگزیده‌ترین مردان علوی بود تا هم انتصاب و شرافت سادات محفوظ بماند و هم مرجع رسیدگی امور و مدافع مظلومین آنها باشند. این مقام همیشه مورد احترام مسلمانان علاقه‌مند به خاندان پیغمبر (درود خداوند بر او و خاندانش باد) بود؛ به خصوص اگر با مقام علم و اخلاق و فداکاری جمع شود چنانکه سید کواکبی چنین بود.

 این روش دستگاه‌های خودسری است که افراد پست و متملق را به صورت مردان حق و فضیلت در می‌آورند و آنها را به مقاماتی بالا می‌برند و میدان نفوذشان را باز می‌گذارند تا هم توجه مردم عامی را از شاخص‌های فضیلت و آزادمنشی برگردانند هم دست پرورده‌های خود را در دل مردم جای دهند و هم با سوء اعمال و رفتار این افراد فریبکار مردم را دچار بدبینی و اشتباه سازند. یکی از ارکان استبداد عبدالحمید شخصی به نام «ابوالهدی صیادی» یا در حقیقت «ابوالضلال شیادی» بود. این مرد پیشینه روشنی نداشت ولی با فکر شیطانی و خوی تملق و پستی نسبت به زورمند جبار، و پلنگ صفتی و درندگی نسبت به ضعیف خود را به سلطان نزدیک کرده و از این راه مقام و نفوذ و ثروتی به دست آورده بود. او در سراسر کشورهای غرب اسلامی نامش به عنوان سید العرب و مستشارالملک و حامی الخلافه برده می‌شد. او با هر جنبش اصلاحی دشمنی می‌کرد؛ قربانی‌های دسیسه و پرونده‌سازی وی یا در زندان‌های تاریک به سر می‌بردند یا در سینه قبرستانها و شکم جانوران دریایی «بسفور» و اعماق دریا جای داشتند.

نظر مرحوم جمال‌الدین سرسختی و مقاومت در برابر این شخص بود و می‌گفت سزای او تنها چوبه دار است. نظر مرحوم شیخ محمد عبده این بود که باید با او نرمی و ملاطفت کرد تا از شرش برکنار ماند. می‌گفت جای داشت که سید جمال‌الدین از دربار آستانه چند لیره بیشتر برای او و فرزندانش بگیرد و به او دهد تا دهانش بسته و از کیدش در امان ماند. این شخص برای آنکه از نفوذ و مقام کواکبی بکاهد و بر نفوذ خود بیفزاید خاندان خود را از سلسله سادات معرفی کرد و مقام نقابت اشراف را برای خود طلبید. با آن که دارای هیچ حَسَب و نسب شریفی نبود. سید کواکبی در این باره سخت ایستادگی نمود. به صحت حَسَب و نسبش به خاندان علوی اعتراف نکرد. اختلاف و ستیزه میان این دو قطب متقابل فکری و خلقی بالا گرفت. ابوالهدی با اتهامات مخالفت با نظامات و مصالح عالیه و خیانت به امیرالمؤمنین و خلیفه المسلمین برای سید پرونده‌سازی کرد. نتیجه آن شد که اموال و املاک سید را مصادره و ضبط نمودند؛ ولی هر چه فشار بر او بیشتر می‌شد مقاومتش سخت‌تر می‌گردید و هرچه آسایش زندگی و بهره مادی‌اش کمتر می‌گردید نور امید و حرارت جهادش بیشتر می‌گشت. 

 یکی از روش‌های عبد‌الحمید این بود که مخالفین سرسخت خود را با وعده و نوازش نزد خود می‌خواند و همه گونه وسائل آسایش و احترام برای آنها فراهم می‌ساخت و آنها را زیر نظر خود می‌گرفت و در قفسی زرین زندانی می‌کرد. چنانکه با مرحوم سید جمال‌الدین چنین کرد تا مسمومش نمود یا به مرگ خود از دنیا رفت و خیال خلیفه از جانب او راحت شد. اگر مخالفین به او نزدیک نمی‌شدند و به دامش نمی‌افتادند این دام را در هر زمین و شهری که آنان بودند می‌گستراند. برایشان خلعت و نشان می‌فرستاد و مقام و منصبی به آنان می‌داد تا زبانشان بسته شود و از نظر مردم ساقط گردند. چون کواکبی، هوشیاربه این نقشه‌های شیطانی دربار خلافت بود به آستانه خلافت روی نیاورد و دعوتشان را نپذیرفت. آنان از این راه نتوانستند او را به دام آورند. از باب عالی برایش خلعت و نشان افتخار فرستادند و اداره شهرداری حَلَب و اطراف آن را به او واگذار کردند ولی کواکبی پرنده شکم‌خواره‌ای نبود که برای دانه به دام افتد. عقاب بلندپروازی بوده که محیط فکرش وسیع‌تر و هدفش عالی‌تر از توجه به این امور بود. او پیوسته وضع نکبت بار عمومی عالَم اسلام و گذشته و آینده آن را از افق بالاتری می‌دید. او به هر سو چشم می‌گرداند فساد و ظلم و جهل توده مردم را از یک سو و اعصاب تخدیر شده از ترس و ناامیدی و مُهرهای خاموشی بر دهان زده شده مردان عالِم و هوشیار را از سوی دیگر و ناله مظلومان و زنان بیوه شوهر کشته و اطفال یتیم بی سرپرست را می‌دید و می‌شنید. با این چشم بینا و روح حساس چگونه مقام و مال دنیا می‌توانست اعصابش را تخدیر نموده و روح آتش‌فشانش را این خاکسترها خاموش سازد. کواکبی می‌دید که جهان غرب قوای فکری و صنعتی خود را پیش می‌برد و سیاست خود را جمع و متمرکز می‌سازد تا بر جهان شرق و کشورهای اسلامی بتازد و ملل آن را به بند استعمار کشد و سرمایه‌ها و منابع آن را بر باید و آنها را زبون و خود را قوی و فربه سازد. او می‌دید به همین نسبت، به حکام و زمامداران اسلامی بر جهل و ناتوانی و پراکندگی مسلمانان می‌کوشند. چون از درس سیاست و اداره خلق همین را خوانده‌اند که هوشیاری و علم و قدرت ایمانی مردم با حاکمیت و خودسری آنها نمی سازد. کواکبی می‌دید سیاست استعماری با وسائل و ابزار نوین خود چون سیل خروشان پیش می‌آید و استبداد و خودسری در اثر پایین بودن سطح فکر مردم و خیانت های داخلی راه را برای آن باز کرده و هستی مسلمانان را در معرض آن قرار داده است.

پس از رنج‌ها و محدودیت‌هایی که کواکبی در حلب و سوریه تحمل نمود و تجربیاتی که در این مدت به دست آورد به این نتیجه رسید که برای ثمربخش شدن بذرهای فکریش محیط آماده‌تری بیابد. محیطی که از فشار سخت و مرکز خلافت استبدادی و مراقبت عُمال آن دورتر باشد. محیطی که مردمش برای درک و فهم مطالب اجتماعی مستعد‌تر باشند. او با نظر بلندی که داشت هر کشور اسلامی و عربی را وطن خود می‌دانست و یقین داشت که اگر موج آزادی از استبداد و خودسری از هر کرانه کشور برخیزد به کرانه‌های دیگر می‌رسد. با این اندیشه در سال ۱۳۱۸ هجری مهشیدی به مصر هجرت کرد؛ گرچه مصر هم در زیر فشار استبداد، دوران خاموشی را می‌گذراند و توده مردم در حال جمود فکری به سر می‌بردند ولی هجرت سید جمال‌الدین به مصر و خطابه‌ها و نوشته‌ها و مناظرات او و تشکیل جمعیت برادران اسلامی و پیدایش مردان دیگری از صاحبان نظر و ایمان و عزم، مردم را مستعد و هوشیار کرده بود. شیخ محمد عبده در توصیف مصر پیش از رفتن سید جمال‌الدین به آنجا می‌گوید مردم مصر پیش از سال ۱۲۹۳ همه چیز خود را مِلک حاکم اعلا و ُعمال او می‌دانستند که هر جور بخواهد تصرف نماید و در مقابل خود را صاحب رأی نمی‌پنداشتند. انقلابهایی که در مصر و سودان پیش آمد، مانند انقلاب اعرابی پاشا و متمهدی سودانی گرچه آرام و خاموش شده بود ولی آثار و حرکتی در افکار و اعصاب باقی گذارده بود.

 از جهت دیگر شاخ به شاخ شدن سیاست استعماری غرب  که از طریق آفریقا پیش می‌آمد و استعمار ترک که در داخل بلاد اسلامی بود، محیط حرکت و تکانی برای مردم آن سرزمین به وجود آورده بود. در این میان مردان آزادمنش و متفکری برای مبارزه هم صدا شده بودند و قلم‌هایی به کار افتاده بود.

 این بود اجمالی از وضع مصر هنگامی که کواکبی وارد آن کشور شد. مردان صاحب‌نظر و قائدین فکری، مقدم وی را گرامی داشتند و با او اجتماعات و مجالسی داشتند. کواکبی با جامعه صاحبان قلم و نویسندگان نامی نیز همکاری می‌کرد و مقالاتی درباره استبداد و علل و آثار آن منتشر نمود که پس از انتشار آنها را یکجا جمع کرد و مطالبی بر آن افزود و به صورت کتاب پر ارزش و مؤثری به نام «طبایع الاستبداد» (طبیعت استبداد) چاپ شد. این کتاب که در موضوع و نوع خود بخصوص در آن زمان بی سابقه و بی‌مانند بود، تأثیر بسزایی در افکار اهل نظر و دانشمندان اسلامی داشت. این کتاب در فکر عمیق و روح آرام فقیه و عالم بی مانند آیت الله نائینی اثری ایجاد کرد و موجی پدید آورد که از قلمش کتاب دقیق و مستدل «تنبیه الامه و تنزیه المله» تراوش نمود؛ گرچه این کتاب در حین جنبش آزادیخواهی به عنوان مشروطیت نوشته شده ولی هدف کلی آن بیان احوال شرایط حکومت از نظر اسلام و شیعه است و با آنچه در کشورهای اسلامی به صورت مشروطیت درآمده تطبیق نمی‌نماید.

 جای تردید نیست که استقلال و عزت مسلمانان و ایجاد محیط مناسب برای رشد فکری و اخلاقی و حفظ حقوق و نوامیس وابسته به وضع حکومت و افراد هیئت حاکمه است. هر فرد رشید و عاقل مسلمانی تا آنجا که بتواند برای اصلاح حکومت در پیشگاه خداوند و انبیاء و اولیاء مسئولیت دارد و باید به وظیفه و تکلیف خود آشنا و روشن باشد.
نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها